روایت یک سقوط!

صنعت حمل و نقل آنلاین: ضرباهنگ تند حوادث، آرامش همگانی را به بازی گرفته است؛ فاجعه، اما، در دور دست، تعجیلی برای رخ دادن ندارد. «ترامپ»، سیاستی موثر را در برابر ایران پیش گرفت: قطع تمام منابع مالی. آیا چنین ساز و کاری، لزوما به فروپاشی اقتصادی ایران منجر می‌شود؟ اگر مساله، تنها، درآمد باشد، چنین نمی‌نماید. دولت، بخشی از نیازهای ريالی خود را، در عمل، با مصادره خزنده دارایی گروه‌های پردرآمدتر جبران می‌کند؛ و اگر مسیر جاده‌ای میان ایران، عراق، سوریه و لبنان هموار شود، بازار نظارت‌ناپذیر عراق و نیاز جدی سوریه به انرژی، ایران را کامیاب می‌کند. بنابراین اگر از زاویه کاخ سفید به هماوردی با ایران نگاه کنیم، پیشگیری از برقراری ارتباط زمینی میان ایران، عراق، سوریه و لبنان، شانه به شانه تحریم‌های اقتصادی اهمیت دارد.

بخشی از مسیر جاده‌ای تهران – بیروت، در مرز عراق و سوریه امتداد دارد. در همین محدوده بود که نیروهای حشدالشعبی عراق توسط ایالات متحده هدف قرار گرفتند؛ و البته، اسرائیل نیز به بمباران این گستره، علاقه خاصی نشان داده است. احداث این مسیر زمینی، اما، می‌تواند بزرگ‌ترین دستاورد ایران از مخاصمات عراق و شام باشد؛ و حفظ آن، به هر قیمتی ارزنده است. بنابراین، ایران و گروه‌های حامی ایران، هرگز در برابر حملات نظامی به این مسیر، واکنش تند و مستقیم نشان نداده‌اند. ایران، تلاش کرده، از این قسمت از بحران فاصله بگیرد تا بر ساخت راه متمرکز باشد.

برای ایالات متحده، بازی ایران، خطرناک است. کشوری معتاد به نفت را تحریم‌ها به تخت بسته‌اند؛ بازارها فریاد می‌زنند؛ دولت، پرداخت بدهی‌ها را به آینده موکول می‌کند؛ و اقتصاد کوچک می‌شود. رشد منفی، این میان، پیامی دوگانه دارد: توان اقتصادی و رفاه رو به کاهش است، اما، و هم‌زمان، اعتیاد به نفت کاهش می‌یابد. اقتصاد بدون نفت، رویایی است که در بطن خود اقتصادی کوچک‌تر و کم‌مصرف‌تر را نوید می‌دهد. در چنین شرایطی، اگر، اقتصاد ملی، رقابت‌پذیر می‌بود، می‌توانست با تکیه بر صادرات، به رشدی باثبات دست یابد. ایالات متحده، به‌خوبی از چنین خطری آگاه است، و به‌تدریج منابع درآمدی غیرنفتی ایران را نیز هدف قرار داده است. در کوتاه‌مدت، تحریم‌ها، قرار است، کامیابی ایران را از صادرات محصولات پتروشیمی کاهش دهد؛ و در میان‌مدت، تغییر استانداردهای محصول، صادرات محصولات پتروشیمی را با مانعی جدی مواجه می‌کند؛ جالب آن‌که، وظیفه دوم را اروپا برعهده گرفته است.

مسیر تهران – بیروت می‌تواند بازی را عوض کند؛ بازارهای نظارت‌ناپذیر می‌توانند، همان بازارهایی باشند که به تولیدکنندگان ایرانی اجازه می‌دهند تا درآمد صادراتی سرشاری را از آن خود کنند. درست مانند چین و ژاپن که مسیر صادرات را با کالاهای ساده، کم‌بها و فارغ از فن‌آوری آغاز کردند، ایران نیز خرده‌ریزهای بسیاری برای صادرات در عراق و شام خواهد داشت؛ و البته، نفت ایران، برای سوریه‌ای که ایالات متحده، بر ذخایر آن خیمه انداخته، تحفه‌ای است پربها. مسیر تهران ـ بیروت، بزرگ‌ترین دستاورد نیروهای نظامی برون‌مرزی ایران است: «سپاه قدس».

ارتشبد فردوست، در نیمه دهه 60 خورشیدی، آن‌گاه که از خاطرات خود درباره تحولات دهه 20 خورشیدی می‌گفت، مدعی شد، ایالات متحده در آن زمان، برای ترسیم ساختار سیاسی ایران، به پیشنهاد بریتانیا تکیه کرد؛ و بعد چنین افزود: ایالات متحده به راهنمایی بریتانیا احتیاج داشت و اگر از من بپرسید، هنوز هم احتیاج دارد. کماکان در دهه 90 خورشیدی نیز، ایالات متحده در خاورمیانه، محتاج راهنمایی است. درک نادرست این کشور از شرایط خاورمیانه، به سرمایه‌گذاری‌ها و سرمایه‌سوزی‌های فراوان انجامیده است. اگر به عراق می‌روید منتظر باشید دوستان‌تان با شما دشمنی کنند و دشمنان به دوستان‌تان بدل شوند؛ منتظر باشید کشته بدهید؛ و سفارتخانه شما را به آتش بکشند؛ این بخشی از تور گردشگری در بین‌النهرین است؛ و در این برنامه، تبعیضی میان ایران، عربستان و ایالات متحده، نیست. همین بود که کنسولگری ایران را به آتش کشید؛ ایران، اما، رندانه به دور آتش رقصید. برای ایالات متحده، اما، اشغال سفارت، زخم روانی کهنه‌ای است. اشغال سفارت در تهران، کارتر را از اقامت دوباره در کاخ سفید محروم کرد؛ و اشغال سفارت در طرابلس، هیلاری کلینتون را از ورود به کاخ سفید باز داشت. در بغداد، «ترامپ» با سفارتی اشغال شده چه باید می‌کرد؟

تمام راهکارهای معقول، نشان می‌دادند، ایران، طبیبی است که می‌تواند این تب را آرام کند، طبیبی که همواره، استخوانی لای زخم می‌گذاشت. ایالات متحده، در عین حال، و در ماجرای گروگانگیری اتباع خود در بیروت، دست به دامان این طبیب شد و در نهایت، وقتی گروگان‌ها آزاد شدند، به ایران دهن‌کجی کرد. ایالات متحده، می‌دانست، این طبیب گران‌فروش، بیمار خود را به سخره خواهد گرفت. این‌گونه بود که «ترامپ» تصمیم گرفت، طبیب را بکشد؛ «قاسم سلیمانی» ترور شد و استخوان در زخم فرو رفت.

ما نیز وارثان فرصت‌های از دست رفته‌ایم. ایالات متحده، در آستانه بحران قرار گرفت. پارلمان عراق، طرح خروج نیروهایی آمریکایی از عراق را تصویب کرد؛ و «ترامپ» یک‌شبه دستاورد دولت‌های آمریکا از بوش پسر تا اوباما را به باد داد: ایالات متحده به دولت اشغالگر بدل شد؛ و برای نخستین‌بار از جنگ جهانی دوم، پایگاه‌های نظامی این کشور، مستقیما و براساس ماده پنجاه و یک منشور ملل متحد، با استناد به «دفاع مشروع» موشک‌باران شد.

آن شب که ایران بر شاهراه تهران – بیروت تکیه زد؛ پایگاه ایالات متحده را هدف قرار داد و از موهبت اشغالگری آمریکا در عراق برخوردار شد، ما، ناباورانه، یک فروند هواپیمای مسافربری را هدف قرار دادیم؛ و در انکار فرو رفتیم. آن غرور ملی، ناگهان، به عزایی بدل شد که مجال فریاد نیافت. واحد پدافند پورتال یا متحرک، هواپیمای خط هواپیمایی اوکراین را با موشک کروز اشتباه گرفته بود؛ و آن‌طور که سخنگوی دولت مدعی است، رئیس‌جمهوری تا روز جمعه، از چند و چون ماجرا اطلاعی نداشت و کارشناسان با تمام قوا تلاش می‌کردند ثابت کنند، چنین رخدادی از رویکرد علمی ناممکن است.

این‌که به چه دلیل پدافند پورتال، باید وظیفه صیانت هوایی را در محدوده‌ای غیرنظامی عهده‌دار باشد، جای سوال بسیار دارد. چنین ساختارهای پدافندی، برای عملیات در گستره نظامی طراحی شده‌‌اند و از دقت کافی برای عملکرد در مناطق غیرنظامی برخوردار نیستند. آن سکوت مهیب چند روزه که در نهایت با فشارهای بین‌المللی شکست نیز، بخشی از میراث ماست از ابهام و پایبند نبودن به دسترسی آزاد به اطلاعات: ای‌کاش آن زمان که پدافند برای نخستین‌بار جنگنده‌های ایرانی را به اشتباه هدف قرار داد، آشکارا از ایرادات پدافند سخن می‌گفتیم؛ و ای کاش آن زمان که ادعا شد، اپراتور پدافند، در هدف قرار دادن پهپاد آمریکایی نیز به تشخیص خود عمل کرده است، رویکردی انتقادی به سیستمی اتخاذ می‌کردیم که خطای انسانی در آن کشنده است. سیستم از آن جهت طراحی می‌شود که مردم در جاده‌ها در نتیجه خطای انسانی کشته نشوند؛ هواپیماها با خطای انسانی سرنگون نشوند و پدافندها با خطای انسانی شلیک نکنند.

تمام ایراد، اما، معطوف به نیروهای نظامی نیست. سازمان هواپیمایی کشوری در خشم و هیاهو، از مسئولیت گریخت. براساس ماده 10 قانون هواپیمایی کشوری «اداره کل هواپیمایی کشوری می‌تواند در مواردی که امنیت عمومی یا علل نظامی ایجاب می‌نماید با تصویب هیات وزیران، پرواز هواپیمای ایرانی یا خارجی را بر فراز قسمتی از خاک کشور ممنوع یا محدود یا مقید به شرایط خاصی بنماید.» پیش از این حادثه، وزیر امور خارجه به صراحت اعلام کرد، واکنش ایران به عملیات ترور، توسط ایالات متحده آمریکا، قطعا نظامی است؛ نمی‌توان پذیرفت دولت از انجام عملیات نظامی ناآگاه بوده است؛ نمی‌توان پذیرفت دولت نمی‌دانسته است پایگاه نظامی آمریکا در عراق هدف قرار گرفته؛ و نمی‌توان پذیرفت روس‌ها از پرواز هواپیماهای نظامی آمریکا در مرزهای شرقی ایران آگاه بوده‌اند و ما از چنین مانوری، مطلع نبوده‌ایم. این میان، سوال اصلی آن است که در چنین شرایطی، اصلا، به چه دلیل هواپیماهای غیرنظامی در فضای ایران به پرواز درآمدند؟ چرا سازمان هواپیمایی کشوری، درخواست ممنوعیت پرواز را به هیات وزیران ارائه نکرد؟ چرا هیات وزیران ممنوعیت پرواز را در دستور کار قرار نداد؟ و مهم‌تر از همه این‌که چرا رئیس‌جمهوری، فقط جمعه‌ها را برای با خبر شدن از اوضاع کشور انتخاب کرده است؟

حال، براساس کنوانسیون شیکاگو، ایران، به‌عنوان کشور محل وقوع سانحه، وظیفه اصلی را در رهبری تحقیقات برعهده دارد؛ و باید یافته‌های خود را در اختیار کشور محل ثبت هواپیما، یعنی اوکراین و کشور سازنده، یعنی ایالات متحده قرار دهد. بیشترین فشار، اما، از جانب کاناداست. هواپیما، مسافران ایرانی – کانادایی بسیاری داشته است. ایران، پس از فشارهای فراوان از موضع کانادا انتقاد کرد؛ چه آن‌که این کشور در برابر ایران، نمی‌تواند به تابعیت کانادایی مسافران استناد کند. با این حال، موضع ایران، اگرچه ژست سیاسی بدی نیست، اما، از رویکرد حقوقی و در عمل فایده چندانی نخواهد داشت. سقوط هواپیمای اوکراینی یک مساله بین‌المللی است و از رویکرد سایر کشورهای درگیر در مساله، معیار تشخیص تابعیت مسافران، «تابعیت موثر» است؛ و بعید به نظر می‌رسد، اعضای جامعه بین‌المللی، تابعیت موثر کانادایی آن‌ها را به رسمیت نشناسد. این امر، به‌ویژه، از آن جهت دارای اهمیت است که خسارت‌دیدگان می‌توانند ظرف دو سال، علاوه بر ایران در کشور مقصد یا هر یک از کشورهای متعاهد کنوانسیون هواپیمایی کشوری نیز طرح دعوا نمایند؛ و بعید است در دادگاه‌های سایر دول، رایی صادر شود که مورد پسند حاکمیت ایران باشد.

در مورد افرادی نیز که تنها از تابعیت ایرانی برخوردار بوده‌اند، بعید می‌نماید، دولت ایران، غرامت پرداختی به خانواده‌ها را تابع مقررات دیه قرار دهد؛ چه آن‌که در مورد سایر مسافران، تبعیت از مقررات کنوانسیون ورشو و پروتکل لاهه برای ایران ضروری است؛ معاهدات مذکور، غرامتی، بیش از مبلغ دیه را پیش‌بینی کرده‌اند؛ در نتیجه، عدم رعایت این مقررات، در مورد اتباع ایران، به اعمال استانداردهای دوگانه منجر می‌شود.

بدین ترتیب و به احتمال زیاد، ایران از طریق انعقاد قراردادهایی با کشورهایی که اتباع آن‌ها در این حادثه جان خود را از دست داده‌اند، نسبت به پرداخت غرامت و صلح دعاوی احتمالی اقدام می‌کند؛ به همین ترتیب، غرامت خود هواپیما نیز پرداخت خواهدشد.

از دیگر سو، ایران مقاومت‌هایی را برای ارسال جعبه سیاه هواپیما به خارج از ایران بروز داده است. چنین مقاومت‌هایی مبنای قانونی دارد؛ چه آن‌که، سایر کشورها موظفند با کشور محل سانحه همکاری نمایند؛ و کشور محل سانحه موظف به ارایه مستندات برای رسیدگی در خارج از قلمرو خود نمی‌باشد. با این حال، مقاومت‌هایی از این دست نیز دیری نمی‌پاید. کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی سطح هشدار ایمنی پرواز بر فراز ایران را بالا برده‌اند و اگر ایران به توافقی برای حل و فصل مسالمت‌آمیز این اختلاف نایل نشود، عملا تمامی پروازها بر فراز ایران متوقف می‌شود. هر چند، با تحریم‌های جدید ایالات متحده که از اواخر فروردین سال آتی اجرایی می‌شود، هواپیماهای خارجی به دلیل عدم امکان انعقاد قرارداد با اشخاص و شرکت‌های ایرانی، نمی‌توانند پرواز موثری به ایران داشته باشند.

این چنین سردرگمی ادامه خواهد داشت؛ پاشنه آشیل ایالات متحده و چشم اسفندیار ایران، آسیب خواهد دید. چنین فضایی برای شکل‌گیری «روایت» یک درام تاثیرگذار مناسب است؛ اما، زندگی درام نیست. کسی قهرمانانه در افق محو نخواهد شد.

 

مطالب رپورتاژ