“فقط هنگام یک بحران – واقعی یا مصنوعی – تغییرات واقعی ایجاد میشود و این بستگی به “جریان فکری” دارد که از منافع بحران جان گرفته است.”
این دیدگاه یکی از افراطیترین هواداران اقتصاد بازار آزاد میلتون فریدمن است. هرچند که مجریان نظریههایی او به نابرابری جهانی و شکاف طبقاتی دامن زدهاند اما در این یک مورد درست گفته است. جریان فکری که اجرای آن تا پیش از وقوع بحران غیرقابل تصور بوده، به یکباره قابل تحقق به نظر میرسد. اما این جریان فکری چه شاکلهای دارد؟ همان سیاستهایی که با هدف ایمنی، امنیت، تامین اجتماعی و بهداشت به اجرا درآمده تا به کمک اقشار آسیب پذیر بیاید؟ خیر درست برعکس. آندسته که بر موج بحران سوار میشوند و از سراسیمگی عمومی بهره میبرند و عملکردشان در نهایت به شکاف بیشتر طبقاتی و آسیبپذیرتر کردن قشر ضعیف جامعه میانجامد.
با همهگیری ویروس کووید -۱۹ کارکردهای اقتصاد جهان با شوکهای پی در پی ضعیفتر شده است. به دنبال این همهگیری، سهام بازارهای جهانی بیشترین سقوط را از سال ۱۹۸۷ تاکنون تجربه و کاهش قیمت نفت نیز این بحران را تکمیل کرد.
لابیهای شرکتهای غول آسا در گیرودار همهگیری ویروس برای منافع خود به تکاپو افتادند. ترامپ از تعلیق مالیات بر درآمد سخن گفت و چون برنامههای تامین اجتماعی با بحران بودجه روبرو شد، بهانهای به دست داد تا طرح خصوصیسازی کامل این نهادهای اجتماعی دوباره به جریان بیفتد.
خانم نائومی کلاین ۱۳ سال پیش در کتاب “دکترین شوک – ظهور سرمایهداری فاجعهمحور” روشهای تکرار دولتهای راستٰگرا را به خوبی توضیح داده است. او در کتاب خود، نمونههایی را مثال آورده که پس از وقوع رویدادهای شوکآور مانند جنگ، کودتا، حمله تروریستی، فروپاشی بازارها و یا بلایای طبیعی دولتها چگونه از سراسیمگی عمومی استفاده کرده و دموکراسی را پس میزنند تا سیاستهای بنیادگرایانه بازار آزاد را پیاده کنند. سیاستهایی که به شکاف عمیق طبقاتی و نابرابریهای اجتماعی دامن میزند.
او همچنین پولی کردن خدمات اجتماعی را تنها به دیدگاه دونالد ترامپ محدود نمیبیند و از جو بایدن که معاون اوباما بود نقل قول میآورد که “وقتی من درباره کاهش مخارج اجتماعی دولت بحث میکنم کاهش بودجه تامین اجتماعی و معوق کردن بودجه بهداشت رایگان را مد نظر دارم.”
لابیگری جریانات فکری مورد بحث ما در این آب گل آلود بحران زده در اندیشه دیگری هم متبلور شده و آن نجات ثروتمندترین و آلایندهترین بخش اقتصاد است. ترامپ برای صنایع هتلداری و خطوط هواپیمایی، صنایع نفت حمایت ویژه در نظر گرفت که منافع آن مستقیم به جیب کسبوکارهای خود هم روانه میشد.
ترامپ چراناباورانه شکست خورد؟
مشکل بزرگ اینجا بود که شیوع بحران تنها به ویروس کرونا و دغدغههای بهداشتی محدود نشد. آنچه دوستداران محیط زیست بر آن پافشاری میکردند و دولت ترامپ خود را ملزم به خروج از معاهدات اقلیمی میدید حمایت از صنایع غیر دوستدار محیط زیستی بود که با پول مردم نجات مییافتند.
ترامپ غولهای بزرگ بیمه و پیمانکاران بزرگی از جمله والمارت، والگرین و سی وی اس را که در شرایط عادی رقیب هم بودند دبرای مقابله با بحران کرونا فراخواند تا در ظاهر با هدف مشترک شکست ویروس کرونا کمک ۱.۵ تریلیون دلاری در بازارهای مالی توجیه شود.
با این وجود، کارگران پیمانی از این بذل و بخششها بینصیب ماندند. کسانی که بیمه نبودند کمک هزینهای نگرفتند. هشدارهای مکرر در خانه ماندن موجب شد تا حقوقی هم دریافت نکنند. این در حالی بود که پرداخت اجاره بدهی و هزینههای درمانی و آموزشی بدهی کارتهای اعتباری و وام مسکن همچنان پابرجا بود.
نتیجه قابل پیشبینی بود افراد زیادی با وجود بیماری مجبور بودند سرکار حاضر شوند و این وضعیت به شیوع بیشتر بیماری منجر شد.
مطالب مرتبط:
نائومی کلاین این وضعیت را با شرایط سقوط بازارهای مالی سال ۲۰۰۸ مشابه توصیف میکند که در آن زمان نیز جریانات فکری مورد بحث ما برای نجات بیقید و شرط ابرشرکتها دست به کار شدند و هزینه آن را عامه مردم پرداخت کردند.
نکته امیدوارکننده این است که بحران ها همیشه باب میل طراحان دکترین شوک عمل نمیکنند و گاهی اوقات یک بحران میتواند همچون کاتالیزور عمل کرده و به اصلاحات جدید بیانجامد. رکود عمیق دهه ۱۹۳۰ به این منجر شد تا آمریکا برنامههای تامین اجتماعی را تدوین کنند تا در صورت وقوع چنین بحرانهایی چتر حمایتی برای اقشار آسیبپذیر ایجاد شود.
انتخابات آمریکا در سال ۲۰۲۰ تحولی چشمگیر به نسبت دورههای پیش بود. همچون دهه ۱۹۳۰ افکار متفاوت و پرمطالبهای با غلبه بر رخوت و ترس امکان بروز پیدا کرد تا وضعیت موجود را تغییر دهد. حق برخورداری از رفاه، بهداشت عمومی فراگیر نه تنها در آمریکا بلکه در تمام جهان حق حیاتی تمام انسانهاست.
بشر در طول تاریخ اصلاح وضع موجود را با امیدواری به آينده و سپس تصمیم به پایمردی و مبارزه سخت امکانپذیر کرده است.