علت را در ساختار نظام حمل و نقل کشور جستجو کنید
محمدرضا کامیاب، کارشناس حمل و نقل
این روزها اعتصاب رانندگان حمل و نقل بین شهری و مطالبات و گلایههای صنفی و غیر صنفی آنان سایه سنگین و تلخ خود را بر سر متولیان امر اعم از :
- بخش دولتی: وزیر راه و شهرسازی، رئیس سازمان راهداری و حمل و نقل جادهای، معاون حمل و نقل سازمان، مدیران کل بار و مسافر و مدیران کل و معاونین حمل و نقل استانی و مدیران پایانه های استانی و شهرستان های مهم حمل و نقلی
- بخش غیردولتی: تشکلهای کشوری و استانی صنفی شرکتها و موسسات حمل و نقل جادهای
- و نهایتاً انجمنها و ساختارهای صنفی رانندگان که خود بسترساز آن شدهاند، دیگر جای درنگ ندارد.
چرا چنین شده است؟
با قدری تامل پیرامون نحوه و چرائی شکلگیری چنین پدیدهای به روشنی میتوان دریافت که تمامی این ساختارها در ایفای وظایف قانونی محول به خود نه تنها ضعیف، که بیمار، ناتوان و نا کارآمد عمل کردهاند.
برای ایجاد زمینه باور و اثبات ادعای تلخ فوق ناچار به طرح مطالبی پیرامون هر سه ساختار میباشم.
با ورودی هر چند اجمالی به نقش اساسی و قانونی مورد انتظار از هر یک از این ساختارها و انطباق آن با عملکرد مورد انتظار و در یک جمعبندی سریع و صحیح، برای هر محقق و کارشناس آشنا به صنعت حمل و نقل جادهای کشور، یقین بر این حاصل میشود که، چرائی پنهانی در کار نیست، همه چیز به روشنی قابل رویت و ارزیابی است، در گذشته یعنی در دهههای پیشین هم چنین میشده، در حال نیز چنین شده و در آیندهای نه چندان دور نیز پیدائی چنین پدیده مخربی همچون گردباد ولی بدتر و گستردهتر از آنچه که تاکنون رخ داده نه تنها دور از انتظار نیست که بر این مدارهای ناصواب و عملکردهای نامعقول اعتصابهای گسترده تر باید تکرار بشود.
اما دلایل این ادعای تلخ و گزنده که به یقین از سوی هیچ یک از سه گروه گردانندگان فوق به هیچ وجه مقبول و پسندیده نیست و خود واقفم که حضرات با خواندن این سطور نه تنها خشنود نخواهند شد که عنایت و اعتباری را هم که برای نگارنده در گذشته قائل بودهاند دیگر ابقاء نخواهند داشت، چه کنم تلخ است برایم که نتیجه را از پیش بدانم و خود برای بیان و ادای حق هم که شده به مسلخ قضاوتهای ناصواب نروم.
کلیت حاکم در بخش دولتی که مقام و منصبهای آنان از صدر تا ذیل و تنها در ابعاد مدیریت شمرده و بیان شد، جملگی به جای آنکه بر اساس اصل 44 قانون اساسی کلیه وظایف و مسئولیتهای تصدیگرایانه خود را میباید به بخش غیردولتی و تشکلهای صنفی واگذار میکردند تا فارغالبال از زیر و بم هزارتوی اجراء بتوانند تنها متولی و محرک و راهنمای حرکت به جلو در حمل و نقل کشور بوده و روشنگر حال و آینده بخش در ایفای بهینه نقشهای محول به خود، صنف و ناوگان باشند، نه تنها چنین نکردهاند که خود با شرکتی کردن سازمان به سبب انتفاع، شریک و سهم بر از خان گسترده حمل و نقل کشور شدهاند و در جا نشسته حقوق قانونی خود را از صدور هر بارنامه از طریق شرکتها و موسسات حمل و نقلی درست و بی کم و کاست طلب میکنند، واضح است که این ساختار به جای نظارت و ایجاد تعادل در بخش، باید تا ریزترین امور هم دخالت کند تا حقوقی از وی در جهت وصول بی کم و کاست مطالبات تضییع نشود، این یعنی تصدیگری محض که تمامیت صنف را هم بدون هر اجرتی برای وصول مطالباتاش به خدمت گرفته است و خود به خود صنفی که باید مطالبهگر باشد اینگونه به مستخدمی متولی برگزیده شده تا به جای پرسشگری، خود پاسخگو و مجیزگو باشد، حال تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل.
حال و روز و نحوه شکلگیری انجمنها و کانونهای صنفی حمل و نقل نیز در این بستر از همان ابتداء بر پایه تقلب و تخلفی که هرگز هم از چشم متولی پنهان نبوده شکل گرفته است. برای تشکیل و ثبت هر شرکت مطابق با مصوبات قانونی از بیش از سه دهه پیش ( آئیننامه تاسیس شرکتها و موسسات حمل و نقل مصوب شورای عالی هماهنگی ترابری کشور) و دستورالعملهای صادره ناشی از آن، برای هر شرکت حداقلهائی در نظر گرفته شده از جمله داشتن پایانه اختصاصی ملکی یا استیجاری و یا استقرار در پایانههای دولتی و یا عمومی و از 6 تا 50 دستگاه کامیون ملکی و استیجاری و تا دو برابر آن کامیون تحت پوشش.
هر دو مورد به ویژه کامیون ملکی که اساساً به فراموشی سپرده شده و یا تماماً در بالغ بر 90% شرکتها به صورت نقل و انتقال صوری انجام شده و استیجاری و تحت پوشش هم که اساساً از این قاعده ناصواب بیبهره بوده است.
آیا در چنین فضای نا مساعد پیدایش چنین شرکتهایی هرگز میتوانسته کمترین زعامتی بر رانندگان منعکس در پروندههای قلابی تاسیس شرکت خود اعم از ملکی، استیجاری و تحت پوشش داشته و یا امروز و به درجه اولی در فردا و فرداها داشته باشد؟
خود قضاوت کنید تا به امروزهم شاکله انجمنها در سراسر کشور از اجتماع بلامنازع مدیران این گونه شرکتها که فاقد سرمایه تعهدی در بخش ناوگان بوده و هستند شکل گرفته است.
آیا این گونه صنفی هرگز اذن ورود به شرکتهای جدید سرمایهگذار واقعی در این صنف را خواهند داد؟
قطعاً تا آنجا که بتوانند خیر و اگر هم چنین شرکتی یافت شود ائتلاف آشکار و پنهان متولی و صنف زمینهساز شکست اینگونه شرکتهای قانونی و قانونمدار را فراهم میآورد، چرا که بر این گونه شرکتها که دقیقاً مطابق قانون شکل میگیرند تکالیف هزینهبر و هزینهساز متعددی تحمیل میشود از جمله اینکه:
اولاً؛ کلیه رانندگاناش مثل دیگر کارکنان باید توسط شرکت بیمه شوند و نه از جیب راننده به تبع بارنامه.
ثانیاً؛ توسط وزارت اقتصاد و دارائی ارزش افزوده حمل بار از این شرکتها به مآخذ 9% مبلغ کل بارنامه صادره دریافت میشود، در حالیکه همین ارزش افزوده از شرکتهای فاقد کامیون با توجیهاتی که تماماً توسط صنف برخوردار از رانت بیکامیونی تهیه شده و از حمایت بیدریغ متولی هم در تائید و پیگیری برخوردار شده این 9% فقط به 8% سهم شرکت از کل کرایه مندرج در بارنامه تعلق میگیرد.
تصدیق میفرمائید که در این رهگذر به دست متولی دولتی در بخش حمل و نقل چه ظلمی به متولی دولتی دیگر یعنی وزارت اقتصاد و دارائی، از بابت عدم وصول مالیات بر ارزش افزوده از بخش 90 درصدی بارنامه صادره توسط شرکتهای فاقد کامیون شده که تنها برای رانندگان خودمالک بارنامه صادر میکنند.
نکته حائز اهمیت هم این که مطابق آمار صادره از سوی سازمان راهداری و حمل و نقل جادهای کشور بالغ بر 90% ناوگان باری کشور خود مالک است و از حمل و نقل آنها جز در حالتی که شرکت حمل و نقل با صاحب کالا قرارداد داشته و آن را به سازمان امور مالیاتی ارائه دهد، مابقی صاحبان بار به کمک این متولی ناکارآمد از چه فرار مالیاتی بزرگی سود میبرند، این گونه شرکتهای حمل و نقل فاقد کامیون هم که تمامی بارهایشان را توسط رانندگان خود مالک حمل میکنند و هیچ هزینه خاصی برای رانندگان و تامین، سرویس و بهرهبرداری و پارکینگ و …از کامیون را در سبد هزینههای خود ندارند، با ژستی فریبنده، بخشی از 8% سهم بارنامه خود را به راننده یا صاحب کالا تخفیف میدهند که این عمق و اوج فاجعه است که بار و راننده خود مالک طبیعی است که به خاطر منافع اش جذب این قبیل شرکتهای فاقد صلاحیت قانونی باحمایت و یا جهالت متولی بشوند، بیجهت نیست که هر شرکت دارای کامیون هم متمایل به فروش کامیون و خلاصی خود از قیدوبند کامیون و راننده میشود.
راستی چرا هنوز هم وام ارزان و سوبسیدی خودرو مستقیماً توسط دولت و غیرمستقیم توسط صنف و شرکت عاقبت به رانندگان داده میشود !!!!
و اما رانندگان محترم که عمدتاً با برخورداری از رانت وام و تسهیلات کمبهره پای در وادی حمل و نقل نهادهاند مانند بچهای که به تغذیه از شیره جان مادر عادت کرده وصل به متولی و دولت باقی میماند و عجیب این که شرکتها هم بیآنکه بپذیرند که در عمل باید متولی و پاسخگوی رانندگان باشند با آنها ابراز همدردی میکنند و برایشان اشک تمساح هم میریزند که خواسته آنها مثلاً افزایش قیمت سوخت که در زبان متولی از دیرباز جاری ست و انجمن رانندگان هم عدم انجام آنرا معضل حمل و نقل میداند خواسته به حق آنان میشناسد و به گونهای عمل میکند که به اصطلاح نه سیخ بسوزد و نه کباب و هر دو طیف بالا دستی و واسطهای را هم از خود راضی نگه دارد ، اگر چه من خود نیز به عنوان یک کارشناس حمل و نقل قریب به ده سال پیش در همین مجله قویاً خواستار واقعی شدن قیمت سوخت برای جلوگیری از مفسدههای حاصل از آن به ویژه در مرز ها و توسط دلالان و تاثیر منفی آن در اقتصاد کشور شدم لکن نمیدانم وقتی که کف قیمت حمل توسط متولی و صنف تهیه میشود و سقف آنرا هم بازار دیکته میکند، افزایش قیمت سوخت چه تاثیری روی حمل و نقل کالا آنهم به نفع راننده خواهد داشت.
البته افزایش سهمیه سوخت مقوله به حقی است که توزیع بر اساس پیمایش هم بر این مدل استوار بوده است، اگراین مطلب هم در اجراء نواقصی دارد و یا درست عمل نشده که در گرو قیمت سوخت نیست!
در اینجا روی سخنم با مسئولان کلیدی کشور در ساختارهای قانونی و فرادستی مثل دولت، مجلس به ویژه مرکز پژوهشهای مجلس و کمسیون عمران آن است.
آیا با مشاهده آشکار این همه گرفتاری در بخش حمل و نقل کشور در سطح کلانشهرها ، برونشهری و بینشهری و ناهماهنگی زیربخشهای حمل و نقل و اتلاف سرمایههای سنگین و بیبازده در گوشه و کنار مملکت بدون کمترین توجیه اقتصادی و سوء تدبیرها و ضعف و ناتوانی زایدالوصف مدیریتی در ارکان حمل و نقل کشور، به راستی هنوز زمان آن نرسیده است که مثل تمامی کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه و حتی عقب نگهداشتهها دریابیم که تا اصلاحات اساسی در ساختار سازمانی حمل و نقل صورت نگیرد باید کماکان آب در هاون بکوبیم و بیش از این خود را مضحکه خاص و عام کنیم، هوای پاک مدتهاست که برایمان آرزوست، مدام دعا میکنیم خدا همین باد را هم از ما نگیرد تا بتوانیم لااقل مجانی نفس بکشیم، رقم تلفاتمان در راهها دیگر بقدر کفایت در دنیا شهره شده است و …..
شاید با اصلاح ساختار و جلوگیری از هرز رفت سرمایههای ملی و ایجاد هماهنگی در زیر ساختها و عملکرد زیربخشها بتوانیم در کمتر از یک دهه در تعامل با نظام برنامهریزی به مصرف بهینه سرمایههای ملی و در راس آن سرمایههای انسانی نائل آئیم.
باید بجنبیم که فردا دیگر خیلی دیر است.