اول از همه بگویم که طرح این مطلب را احمدرضا دالوند فقید حدود سال 1374 از من کشید. به جای عکسی از شکل و شمایل امروزی خودم، این طرح را انتخاب کردم، چون به نظر من، ماهنامه صنعت حمل و نقل گذشته از تاثیر عمیقی که بر روزنامهنگاری ایران گذاشت، در زمینههای مختلف زیادی پیشتاز و پیشگام بود، از جمله در کار گرافیک و طراحی و تصویرسازی. جمعی از بهترین هنرمندان گرافیک ایران در آن روزها همکار ماهنامه بودند، ازجمله دالوند، توکا و مانا نیستانی، هومن مرتضوی، علیرضا اسپهبد، آزده افراسیابی و خیلیهای دیگر که حالا بهخاطر ندارم. خلاصه صنعت حمل و نقل، معیارهای بصری و هنری مطبوعات ایران و سلیقه و توقع مخاطبان را هم به شکلی که سابقه نداشت، ارتقا داد.
جو والش، ترانهسرا، گیتاریست و خواننده آمریکایی که عضو گروه ایگلز است و انفرادی هم کار میکند، ترانهای دارد که در آن میگوید: «من آدمی آنالوگام در روزگاری دیجیتال.» گفتنش آسان است، ولی چه بخواهیم چه نه، همه ما آدمهای دیجیتال هستیم در عصری دیجیتال. عصری که در آن رسانه چاپی تقریبا منقرض شده، و هر کسی میتواند هر چه دلش میخواهد در فضای مجازی منتشر کند، آن هم یکدستی روی گوشی همراهش، و در حال گوش دادن همزمان به موسیقی یا صحبت کردن با کسی دیگر. در دوران اظهارنظرهای برقآسا درباره همه چیز از همه کس، شاید واژه «ماهنامه» غریب به نظر برسد.
روزگاری را تصور کنیم ـ اگر اصلا بتوانیم تصور کنیم ـ که کامپیوتر و اینترنت و تلفن هوشمند در کار نبود، مثلا روزگار کودکی و نوجوانی من و خیلیها. یادم هست که همیشه در نقاشی بیاستعداد بودم، ولی با وجود این، یکی از سرگرمیهای دائمیام، کشیدن تصویر خودرو، کامیون، بولدوزر، موتورسیکت، هواپیما و هلیکوپتر با خودکار روی یک تکه کاغذ بود. بعدتر مشتری پروپاقرص دو سه کتابفروشی شدم که مجلههای خارجی میآوردند، و من خیلی روزها ـ تنها یا با یکی از هممدرسهایها ـ میرفتم تا مجلههای اتومبیل و موتورسیکلت و هواپیما را تماشا کنم و با پول توجیبی که پسانداز کرده بودم، گهگاه یکی بخرم. میشود گفت که این نقطه شروع علاقه من به صنعت حمل و نقل بود. همین علاقه عاقبت به همکاری با ماهنامه صنعت حمل و نقل منتهی شد که سالها ادامه داشت.
امروز که با یک کلیک میتوانم هزاران عکس و ویدیو با کیفیت عالی از هر خودرو یا هواپیمایی که بخواهم ببینم، یاد روزهایی میافتم که مجله صنعت حمل و نقل را بدون کامپیوتر و اینترنت و نرمافزار منتشر میکردیم. یاد حرف محمد قائد هم میافتم که «انسان محکوم است در برابر آینده غافلگیر شود.» بعد یاد مقالهای میافتم که نوروز 1370 برای فصلنامه سفر نوشته بودم. با آنکه بیشتر از بیست سال است در ایران نیستم، خوشحالم که ماهنامه صنعت حمل و نقل در عصر دیجیتال پابرجا مانده و همگام با آینده پیش رفته، و امیدوارم که باز هم بماند و پیش برود.
دنده سه، ساکسفون، کلاچ، گیتار (1)
«اگه مردم بشنون که من با خودم حرف میزنم خیال میکنن دیوونهام. ولی عیبی نداره، چون دیوونه نیستم. پولدارها رادیو دارن که تو قایق براشون حرف بزنه…»
امروز نزدیک به چهل سال پس از آن روزگار، کمتر وسیله نقلیهای را بتوان یافت که نوع یا انواعی از دستگاههای صوتی نداشته باشد؛ دستگاههایی که کاربردشان بیش از هر چیز، رساندن نوای موسیقی به گوش سرنشین یا سرنشینان است. در سالهای پس از انقلاب کسانی در اتومبیلهایشان به نوار سخنرانیهای سیاسی یا مذهبی گوش میکنند و کسانی اگر پخش صوت در ماشین خود گذاشتهاند، فقط برای شنیدن نوار نوحهخوانی است، امّا شاید بتوان گفت که بیشترین و رایجترین کاربرد چنین وسایلی پخش موسیقی است.
این واقعیت را هر کسی که در روز ناچار به استفاده از تاکسی، سواری یا اتومبیل کرایه آژانس باشد، در مییابد. در کنار رادیو، نوع وسایل پخش صوت و همچنین نوع موسیقی تفاوت میکند و متحول میشود. زمانی نهچندان دور، تنها راه گوش دادن به موسیقی غیر رادیویی، گرامافونهای جمع و جوری بود که معمولاً زیر داشبورد ماشین بسته میشد و صفحههای 45 دور میخورد و بلندگویش هم روی خودش بود. (از بین تینایجرها، هرکسی با چشم خودش صفحه 45 دور دیده، دست بالا). دنگ و فنگ نگهداری صفحه در اتومبیل، تمیز نگه داشتنش، جلوگیری از موج برداشتنش در برابر تابش آفتاب، مشکل بود و احتمال شکستنش زیاد. تکنولوژی که پیش رفت، نوارهای کارتریج را جایگزین صفحه گرامافون کرد. کارتریج هر چند خیلی از معایب دست و پاگیر صفحه را نداشت، اما اندازه و حجمش که به پاره آجر میمانست (اگر چه در واقع خیلی بزرگتر از نوارهای ویدیویی امروزی نبود) آن را نیز پر دردسر میکرد. کارتریج خیلی زود جایش را به کاست داد که هم سبک و هم کوچک بود و هم ارزان و به آسانی قابل تکثیر. همین ویژگیها سبب شد که دستگاه پخش کاست به گستردهترین سیستم صوتی وسایل نقلیه تبدیل شود. تکنولوژی البته روز به روز نوتر شد؛ استریو دوباندی و چهارباندی آمد، صدای بم (بیس) سنگین اضافه شد، رقص نور و ایکولایزر گرافیک و کانالیاب خودکار، دستگاهها را کاملتر کرد؛ اما همه اینها حول محور کاست.
اگرچه چند سالی است که دیسکهای لیزری با کیفیت صدای فوقالعاده خوب به بازار آمده، اما این دستگاهها در وضع کنونی کمابیش حالت همان رادیوی چهل سال پیش را برای قهرمان داستان پیرمرد و دریا(2) دارد، یعنی هنوز گرانتر از آن است که در استطاعت همگان باشد. در مواردی هم ابوطیارههای زیر پای مردم، قابل نیست که کسی 50، 60 هزار تومان، یا بیشتر پخش لیزری روی آنها بگذارد و چهارچشمی بپایدشان.
در نگاهی از دور میبینیم که حمل و نقل مدرن و موسیقی مدرن در غرب تاثیر متقابلی بر فرهنگ یکدیگر نهادهاند. اصطلاح «زندگی در خط سبقت» که در میانههای دهه 1970 با تصنیف یک گروه راک آمریکایی بر سر زبانها افتاد، امروزه در محاورات و نیز متون مکتوب انگلیسی بسیار رایج است و سبک زندگی پر ریخت و پاش و پر زرق و برق را میرساند. همچنانکه پخش موسیقی، وسایل نقلیه و کاربران آنها را متاثر میکند، اتومبیل، هواپیما، کشتی، موتورسیکلت، قطار و زیردریایی و حتی سفینه فضایی دستمایههایی به ترانهسرایان میدهند، و البته بیش و پیش از هر چیز اتومبیل سواری. ماشینهای دهههای 1930 و 1940 دکور بسیاری از اجراهای زنده خوانندگان و نوازندگان پاپ را تشکیل میدهند و در فیلمهای ویدیویی به وفور نقش ایفا میکنند. اتومبیلها به اشعار هر روزه راه مییابند. راجر واترز از لامبورگینی سبز و لیموزین کادیلاک یاد میکند، ال استیوارت میگوید: «تو در ذهن منی، چون آهنگی که از رادیوی ماشین پخش میشود»؛ و مارک نافلر خویشتن را به اتومبیل زشت و سنگینی تشبیه میکند که به دشواری از تپهای (یعنی زندگی) بالا میکشد. نمونهها بیشمارند.
چرا آدمها در اتومبیل یا دیگر وسایل جابهجایی گوش به اصوات میدهند؟ در عربستان سعودی با آنکه رادیو بهطور متناوب صدای تلاوت قرآن پخش میکند، رانندههای بسیاری کاست تلاوت قرآن با صدای عبدالباسط همراه دارند و از شنیدنش لذت میبرند. تفاوت شاید در احساس رضایت از تحقق اراده و انتخاب، و نه شنونده صرف بودن باشد. در کشور ما به نظر میرسد موسیقی، انتخاب بیشتر ماشینسواران است. ترانههای ایرانیان مقیم لسآنجلس، موسیقی ترکی استانبولی، موسیقی پاپ غربی و این اواخر در موارد معدودی حتی اپرا و رسیتال معمولا از بلندگوهای عقب اتومبیل توی گوش مسافران ماشینهای کرایه میکوبد. گرچه گروهی هدف جنبی از پخش موسیقی در اتومبیلهای عمومی را جلوگیری از احساس بطالت و معطلی، و نیز پیشگیری از آغاز نک و نالههای اجتماعی و احیاناً سیاسی میدانند، نمیتوان تمایل به مستفیض کردن مسافران از سوی راننده خودرو را نیز نادیده گرفت. این وضع اگر نه همهجا، دستکم در مورد رانندگانی که تنها «مسافران خاص» سوار میکنند، مصداق دارد.
در هر حال گاهی، علاقه راننده به موسیقی در حال پخش چنان است که اگر کسی مثلاً بنا به سلیقه یا سردرد شدید خواستار سکوت شود، حکم اخراج از خودرو را دریافت میکند و اگر دیگری مثلاً به خاطر بلندی صدای پخش صوت که در ترکیب با خرابی بلندگو واقعاً به سوهان روح بدل میشود، بخواهد که کاهشی در شدت صدا پدید آید، دستکم اخم تحویل میگیرد. گذشته از کاربرد موسیقی برای آب کردن یخهای موجود میان راننده خاص و سرنشین برگزیده، گاه پخش موسیقی برای جستوجوی ساده شخصی همدل و همزبان است. راننده سالخوردهای که به ترانههای الویس پریسلی گوش میکند، با یافتن مسافری که خواننده مزبور را میشناسد، به شوق میآید و گریزی به خاطرات جوانی میزند. چنین آشناییهایی گاه به ادامه رابطه و تبادل کاست و نوار ویدیو نیز میانجامد. در افراطیترین کاربردهای موسیقی میتوان تقویت جنون سرعت و تشدید نشئگی فردی یا گروهی حاصل از الکل یا حشیش را فهرست کرد. اتومبیل حامل چند جوان سوسول که صدای موسیقی کرکنندهاش «چار رکن هفت اقلیم خدا را در زمانی برمیآشوبد» هم، گاهی به چشم و به گوش میخورد، چه در راهبندانی هنگام ظهر در مرکز شهر و چه در نیمه شب در بزرگراهی یا کوچهای.
همه این کاربردها به کنار، ظاهراً عامترین منظور از پخش موسیقی در وسیله نقلیه فراهم آوردن آرامش و تمرکز فکری و در امان بودن از سر و صدای اتومبیل خود و سر و صداهای پیرامونی است، بهویژه آنکه هنگام رانندگی به کمتر فعالیت اقناعکننده دیگری میتوان پرداخت. زمانی بود که گشت ثارالله و بعدتر گشت کمیته انقلاب اسلامی اگر از اتومبیل کسی نوار موسیقی به دست میآورد، همه را میشکست یا ضبط میکرد. در چنان شرایطی برای بسیاری کسان که نمیتوانستند از گوش کردن به موسیقی در اتومبیل دل بکنند، جاسازی دستگاه پخش صوت در داشبورد، و کاستها در جاهای دیگر، مرسوم بود. رانندههای اتوبوسهای بینشهری هم با رسیدن به پستهای بازرسی، معمولاً نوارهای «مبتذل» را از دستگاه در میآوردند و نوای «مجاز» پخش میکردند.
دوستی تعریف میکرد زمانی دانشجویی را میشناخت که میگفتند در بعضی شبهای دلتنگی برای خانواده، در اتاق خوابگاهش چراغ قرمز کم نور روشن میکند، صفحههای موسیقی کافه لالهزاری و بندتنبانی روی گرامافون «تپاز»ش میگذارد، روی صندلی مینشیند، چشمهایش را میبندد و خودش را طوری تکان میدهد و میجنباند که گویی در اتوبوس لوان تور یا تیبیتی نشسته و در راه سفری شبانه به شهری است که خانوادهاش در آن زندگی میکنند.
این وابستگی و دلبستگی گاه به مرز شیفتگی میرسد، از حد صوت میگذرد و بهصورت علایم بصری در میآید. یعنی نوشتهها و نشانههایی روی شیشه جلو یا عقب یا جاهای دیگر وسیله نقلیه، که یک ناظر عادی از آنها هیچ در نمییابد، اما برای افرادی که سلیقه موسیقایی مشترکی با راننده داشته باشند، کاملاً مفهوم است. چند نمونه: آیرون میدن (3) ، جوداس پریست (Judas Priest) (4)، دف لپارد (Def Leppard) (5)، اسکورپیونز (Scorpions) (6)، پاپا دونت پریچ (Papa Don’t Preach) (7)، ماوی (Mavi) (8) ، «یاور همیشه مومن» (9) و «پا به پای تو میرم هر جا میری» (10)
در مجموع، به نظر میرسد که موسیقی سنتی ایرانی ـ از نوع شجریانی و ناظریانی و غیره ـ عامترین نوع موسیقی و در واقع مخرج مشترک همه سلیقههاست. اگر میخواهید همه را ساکت نگه دارید، همه را تا حدی راضی کنید و چیزکی هم که بشود اسمش را موسیقی گذاشت پخش کرده باشید، منوی نی و سهتار و شعر حافظ کاملاً مناسب است.
موسیقی کلاسیک غربی هم مشتری خودش را دارد. اما کسانی که ترجیح میدهند زمانی را که باید به اجبار صرف رانندگی شود، وقف گوش کردن و شنیدن آثار بتهوون و وردی کنند، معمولاً مواظباند یا نوارهایی از نوع دیگر هم در داشبورد داشته باشند، یا وقتی کسی همسفرشان میشود جعبه آواز را خاموش کنند؛ چون این احتمال هست که طرف در آن لحظه یا حوصله شنیدن سمفونی نداشته باشد و نخواهد حرفی بزند، یا اصلا فکر کند که انتخاب راننده فقط ژستی است برای ایجاد تشخیص و تمایز از خلقالله. در هر حال، هستد آدمهایی که معتقدند حتی بدون با دقت گوش کردن به یک سمفونی، با صرف تکرار و تکرار آن در اتومبیل، هم میتوان لذت برد و هم کل اثر در گوشهای از مغز آدم حک میشود.
موضوع بحث البته موزیکولوژی نیست، بلکه موسیقار موتوریزه است. اما در اشاره به پارهای مشاهدات از زندگی در پیرامونمان ضرری نمیبینیم. با تجربهترها شاید به یاد بیاورند که تصنیفهای ایرانی آخر دهه 1340 متفاوت از آخر دهه 1330 و بسیار متفاوت از موسیقی دهه 1320 بود و ازموسیقی صفحههای 78 دور پیش از آن (که انگار با دوندگان دو 100 متر مسابقه گذاشته بودند) در سبک، اسلوب نوازندگی و خیلی چیزهای دیگر فاصله داشت. نکتهای قابل توجه در موسیقی ایرانی لسآنجلسی این است که بیشتر آنها در حال و هوای همان تصنیفهای اوایل دهه 1350 درجا میزنند، با این تفاوت که هر جنبهای از آن را غلیظتر، شدیدتر و موکدتر میکنند (و البته ابزار جدید را هم در اجرای بعضی از آنها به کار میگیرند). تصور کنیم که در مثالی تجسمی، یقه کتها پهن بشود، باز هم پهنتر بشود و آنقدر پهن بشود که مثل گوش فیل از دو سوی کت آدمها آویزان باشد. آدمی که تک و تنها در جزیرهای گیر افتاده ممکن است فکر کند که در غیاب او یقهها همچنان رشد میکنند. اما در جریان زندگی جمعی و واقعی، یک صبح ناگهان کتها فاقد یقهاند، چون شب قبل ناگهان یقه از مد افتاده است. وقتی به ضجههای جگرخراش خوانندگان ایرانی که در آمریکا ضبط شده گوش بدهیم، کاملاً پیداست که بیشتر آنها و آهنگسازانشان هنوز نتوانستهاند سبک تازهای ابداع کنند و دوست دارند خیال کنند اگر روی همان نوع آواز خواندن بیست سال پیش یک تشدید، دو تشدید و سه تشدید بگذارند کارشان تازه به نظر خواهد رسید. البته چارهای هم ندارند. امّا تصور کنیم (یا در واقع سن و سالدارترها تصور کنند) که اگر در دهه 1340 کسی مینشست، گرامافون هندلیاش را کوک میکرد، صفحهای بازمانده از عصر رضاشاه روی آن میگذاشت و حظّ میبرد، دیگران چه فکری درباره او میکردند.
گوش کردن به موسیقی در وسیله نقلیه چه آثار منفی یا مثبتی دارد؟ در سالهای پیش از انقلاب، در صحنهای از فیلم «سلطان قلبها»، هنرپیشه که نقش راننده کامیون را ایفا میکرد، چنان شیفته ترانهای که میخواند شده بود که در اوج احساس لب میزد و فرمان را به هر سو میگرداند. در صحنه بعدی برای مادر پیر راننده کامیون مزبور خبر سقوط پسرش را به قعر دره آوردند. اما در دنیای واقعی دیده نشده که پروندههای راهنمایی و رانندگی یا پلیس راه، علت حادثهای را گوش کردن راننده به موسیقی گزارش کرده باشند.
جرج ارول، که خود نیز بیعلاقگیاش به موسیقی را پنهان نمیداشت، در مقاله ای (11) به سال 1946 که با طنزی گزنده، ویژگیهای تفریحگاههای آینده را نقد میکند، مینویسد: «[در چنین مکانهایی] شخص هرگز از صدای موسیقی در امان نیست…کارکرد موسیقی ـ و تا جای ممکن، موسیقی یکسان برای همه ـ جلوگیری از تفکر و گفتوگو و نیز خاموش کردن هر صدای طبیعی چون آواز پرندگان یا نفیر باد است… در بسیاری از خانههای انگلیس، رادیو هیچگاه خاموش نمیشود، و تنها گهگاه موجش را عوض میکنند تا فقط موسیقی سبک پخش کند. کسانی را میشناسم که در حال پخش موسیقی با یکدیگر گفتوگو میکنند، بهچنان صدایی که صدای رادیو را خنثی کند. این کار هدفی مشخص دارد. موسیقی نمیگذارد گفتوگو جدی یا حتی مربوط شود، و از سوی دیگر همهمه آدمها نمیگذارد کسی در موسیقی دقیق شود. به این ترتیب راه آن موجود وحشتناک، یعنی فکر بسته میشود».
البته آش به آن شوری هم که ارول میگفت نشد، شاید چون خوشبختانه هنوز نصب تلویزیون و ویدیو در اتومبیل رواج نیافته است. سالهاست که انواع نوارهای آموزش زبان درست شده و هرکس که بخواهد فعالیتی ذهنی و مفیدتر از شنیدن دایره دمبک یا گیتار برقی وارد زمان رانندگیاش کند میتواند در اوقات سفر ایتالیایی، فرانسه، انگلیسی، آلمانی و چیزهای دیگر یاد بگیرد. علاوه بر این بسیاری از آثار ادبی و تئاتری برجسته دنیا را نوار کردهاند (البته هنوز نه به زبان فارسی، اما این نوارها دستکم در تهران فروخته میشود) و میتوان در راهبندانی که سگ صاحبش را نمیشناسد، از زبان هملت شنید که در کلهاش چه راهبندان فلسفی جانگدازی است؛ یا طی سفری دراز در بیابانهای برهوت میان دو شهر، به شرح حال سالهای آخر عمر ویلی لومن، قهرمان «مرگ یک دستفروش» اثر آرتور میلر، گوش کرد.
حالا که بحث از ترنّم در خودرو بهطور اخص به نوار بهطور کلی کشید، نباید وجود نوارهای شعر در داشبورد را نادیده گرفت. بدعت سازمان پرورش فکری کودکان و نوجوانان در انتشار نوارهای شعر، چه با صدای خود شاعر یا با قرائت دیگران، یکی از بهترین کارهای فرهنگی است که در این مملکت شده است. بعضی شعردوستان میگویند تنها پس از شنیدن صدای شاعر بود که دریافتند آن سطر شعرش یا کل قطعهاش باید چگونه خوانده شود و معنیاش چیست. همینها میگویند شعرهای اخوان، شاملو، حافظ با صدای شاملو و شهریار را بارها و بارها گوش کردهاند و راندن در مه، در برف، در باران، در وسط ظهر گرم تابستان در اتوبانی در میان دشت، هر بار زمینهای متفاوت برای احساس تازه و درکی تازه از یک شعر فراهم کرده است.
پانویس:
1- صنعت حمل و نقل / ویژهنامه سفر/ شماره 3/ بهار 1370
2- پیرمرد و دریا، ارنست همینگوی، ترجمه نجف دریابندری، خوارزمی، تهران، 1363
3- معنای تحتاللفظی این عبارت «دوشیزه آهنین» است و به قولی آلتی برای شکنجه در قرون وسطا بوده؛ اما نام یک گروه موسیقی «راک فلزی سنگین» (بخوانید گوشخراش) نیز هست.
4- به معنای «یهودای کشیش» ایضاً نام یک گروه موسیقی مشهور به «برتری مردانه» (Macho).
5- احتمالا اسم خاص، نام یک گروه موسیقی که به تمایلات یا تظارات سادیستی/ مازوخیستی شهرت دارد.
6- به معنای عقربها، نام گروهی است آلمانی که موسیقی راک مینوازد.
7- به معنای «بابا موعظه نکن» عنوان ترانهای از یک خواننده آمریکایی مونث بهنام مدانا یا مادونا.
8- در ترکی استانبولی به معنای آبی، عنوان ترانهای از یک خواننده مذکر ترک بهنام «ابراهیم تاتلیسیس».
9- عنوان ترانهای از یک خواننده ایرانی مقیم لسآنجلس.
10- ترانه ای از یک لسآنجلسنشین ایرانی.
11- Pleasure Spots, George Orwell, Collected Essays, 1945-50, P. 104