سخت است برای تدریس رشتهای ناگزیر باشید، نخست ثابت کنید، اساسا، موضوع مورد نظر شما در گسترهی دانش بشری وجود دارد؛ این حس و حالی است که من، تقریبا هر مهرماه تجربه می کنم، درست وقتی قرار است کلاس درس «حقوق بینالملل عمومی یک» را در دورهی کارشناسی حقوق آغاز کنم. مخاطبان من، همیشه کسانی هستند که در ذهن خود مثالهای بسیاری دارند از نقض آن چه «حقوق بینالملل عمومی» نامیده میشود: مجموعهی قواعدی که مدعیان وجود داشتنش باور دارند، دولتها در روابط بینالمللی خود، موظف به رعایت آن هستند، هنجارهایی که مخاطبان من، در عمل دیدهاند، دولتها، مثل آبِ خوردن آنها را نقض میکنند و آب هم از آب تکان نمیخورد. به این ترتیب، معلمی که قرار است، بار گِران تدریس «حقوق بینالملل عمومی» را برگُرده بگیرد، نخست میبایست ثابت کند، مانند معلم درس اژدهاکشی، متوهم و اسیر «ذهن زیبا»ی خویشتن نیست.
امثال، تدریس حقوق بینالملل، کاری است دشوارتر، چه آن که ایالات متحدهی آمریکا، مدعی است، حتی، با وجود مخالفت شورای امنیت، مکانیزم ماشه را در توافق برجام به کار انداخته و تمامی تحریمها را علیه ایران بازگردانده است؛ بنابراین، من میبایست وجود قواعدی را ثابت کنم که ایالات متحده، بیهیچ دغدغهای آنها را نادیده گرفته است؛ و تصمیمات خلاف قاعدهی خود را با آن چنان اقتداری اِعمال کرده است که فرد فرد ایرانیان طعم آن را در چای صبحانهی خود مزمزه میکنند. آیا برجام بر باد رفته و ماشهی ایالات متحده، تمامیت حقوق بین الملل را متلاشی کرده است؟
آن گاه که جنگ اول جهانی به پایان رسید، ویلسون، رئیس جمهوری وقت ایالات متحده ترجیح دارد در اروپا بماند؛ و نام خود را به عنوان معمار معاهدات صلح بر جریده ی تاریخ ثبت کند. این گونه بود که ویلسون، طرح چهارده مادهای خود را برای استقرار صلح روی میز گذاشت و در آخرین فراز آن، رئیس جمهوری کشوری پروتستان، ایدهی پاپ کاتولیک، بنوای پانزدهم را قاب گرفت: تاسیس جامعه ی ملل، سازمانی برای تضمین صلح.
طرح ویلسون، اساس معاهدات صلح را شکل داد و میثاق جامعهی ملل نیز به بخشی جدایی ناپذیر از معاهدات صلح بدل شد؛ اروپای خسته و کماکان مغرور، اما، در طرحریزی جامعهی ملل، خواستههای آمریکای جوان و جویای نام را نادیده گرفت. ویلسون میخواست، عمود خیمهی جامعهی ملل در ایالات متحده برپا شود و ساز و کار تصمیمگیریهای بینالمللی که سابقهای اروپایی داشت، تغییر کند. اروپاییان، با استناد به اصل برابری حاکمیتها باور داشتند، تصمیمهای شورای جامعهی ملل میبایست با اتفاق آرا اتخاذ شود؛ آمریکا، اما، باور داشت، واقعیتها تغییر کرده است؛ و کافی است تصمیمهای شورای جامعهی ملل با اجماع، یعنی موافقت تمام فاتحان جنگ و موافقت اکثریت دیگر کشورها همراه شود. اروپاییان به خواستههای ایالات متحده تن در ندادند؛ ویلسون به ینگهی دنیا بازگشت و سنا ترجیح داد، آمریکا، جهان تازه باقی بماند و خود را درگیر جهان کهنه نکند. این بود که ایدهی جامعهی ملل را آمریکاییان پیشنهاد دادند و به عضویت آن درنیامدند.
در جنگ جهانی دوم، ایالات متحده، اشتباه پیشین خود را تکرار نکرد. اروپاییان، ناگزیر شدند، نخست در 25 آوریل 1945، کنفرانس سانفرانسیسکو را برای تاسیس سازمان ملل متحد بر اساس طرحی آغاز کنند که پیشنویس کامل آن در کنفرانس دامبارتن اکس نگاشته شد و کنفرانس یالتا آن را اصلاح کرد؛ کنفرانس یالتا، سرانجام حق وتو را مورد پذیرش قرار داد، یعنی لزوم موافقت تمام فاتحان و موافقت اکثریت دیگران. تنها، پس از تن دادن همگان به خواستههای ایالات متحده بود که در 28 آوریل، بنیتو موسولینی، اعدام شد؛ در 29 آوریل، سند تسلیم آلمان به امضا رسید؛ و در 30 آوریل، هیتلر خودکشی کرد. جهان جدید بر جهان کهنه سایه گشود.
نظم پساجنگ جهانی دوم، و صلح و امنیت در چارچوب سازمان ملل متحد، ماهیتی به شدت آمریکایی یافت، نظمی که در چارچوب داخلی ایالات متحده بیش از آن که حقوقی باشد، چهرهای سیاسی داشت. هرچند، فراز دوم از اصل ششم قانون اساسی ایالات متحده، در سال 1787 مقرر نمود «کلیهی معاهدات بینالمللی، قوانین عالیهی مملکتی محسوب میشوند و کلیهی قضات ایالات متحده، مکلف به اجرای آنها میباشند»، اما، دیوان عالی این کشور در سال 1957 و در مقام رفع تعارض میان مقررات حقوق بینالملل و حقوق داخلی چنین حکم داد که «مصوبهی کنگره، ارزش و اعتبار کاملا برابر با یک معاهده بین المللی دارد و هنگامی که یک قانون موخر با معاهدهی مقدم در تعارض باشد، قانون موخر، معاهدهی مقدم را بنا به مورد و در حد تعارض نسخ میکند.» گذشته از طمطراق عبارات حقوقی، معنای رای دیوان عالی این بود که ایالات متحده میتواند به موجب حقوق بینالملل تعهدی را بپذیرد و سپس با تصویب قانون داخلی و مخالف با تعهد بین المللی، تعهد خود را نپذیرد.
کنگره، در وضع قواعد لازمالاجرا، تنها نیست؛ رئیس جمهوری نیز میتواند با صدور فرامین اجرایی – آیا اصطلاح حکم حکومتی به گوشتان خورده است؟ – در زمینههایی از جمله روابط خارجی، امور امنیتی و نظامی، قواعد عام و الزام آور حقوقی وضع کند. رئیسان جمهور ایالات متحده از کارتر تا ترامپ برای تحریم ایران از چنین اختیاری بسیار بهره برده اند. چه کسی است که مدعی باشد ایران، در دید ایالات متحده، مسئلهای مربوط به روابط خارجی، امور امنیتی و نظامی نیست؟
بدین ترتیب و در هر حال، اگر رای دیوان عالی ایالات متحده را معیار قرار دهیم، کنگره و رئیس جمهوری میتوانند، با پذیرش معاهدات بینالمللی، برای ایالات متحده تعهدی پدید آورند؛ و سپس همان کنگره یا رئیسجمهوری میتواند با تصویب قانون و یا فرمانی جدید، خود را از شر معاهدهی مذکور رها کند. ایالات متحده، اما، چنین نمیکند، – یا دست کم گمان این بود که چنین نمیکند-؛ نظم پساجنگ جهانی و صلح و امنیت بینالمللی را اقتدار ایالات متحده تضمین میکرد؛ و هرگونه عملکردی در مغایرت با چنین اقتداری، پرستیژ آمریکا را خدشه دار می نمود. پرستیژ، مفهومی سیاسی و غیرحقوقی، لنگر پایبندی ایالات متحده به حقوق بین الملل بود؛ حتی آنگاه که بوش پسر تصمیم گرفت چون فاتحان صلیبی، عراق را فتح کند، تفسیری عجیب و غریب از قطعنامه ی شورای امنیت ارائه داد که پس از حملات یازده سپتامبر حق دفاع مشروع را برای ایالات متحده محفوظ میدانست. پرستیژ، پیوندی میان آمریکا و حقوق بینالملل پدید میآورد که در امضای جان کری بر پای برجام متجلی شد؛ پرستیژ به قوت خود باقی بود تا آن که رئیس جمهوری بی پرستیژ به قدرت رسید؛ ترامپ سوگند یاد کرد و حقوق بینالملل از کاخ سفید گریخت.
نوشتههای مرتبط:
ترامپ سیاست خروج از تعهدات بینالمللی را در دستور کار خود قرار داد: خروج از معاهدهی تجارت آزاد ترنس پاسیفیک، زیر میز زدن در توافقات تجاری با کانادا، مکزیک و ژاپن، بد و بیراه گفتن به سازمان تجارت جهانی در اجلاسیهی مجمع عمومی سازمان ملل، وضع مقررات فراملی در ممنوعیت خرید تجهیزات مخابراتی چینی، حتی برای شرکای اروپایی، خروج از موافقتنامه زیست محیطی پاریس، خروج از معاهدهی تسلیحات هستهای با روسیه، ادعای به رسمیت شناختن حاکمیت اسرائیل بر بخشی از سرزمینهای اشغالی، در تعارض آشکار با معاهدات 1949 ژنو، خروج دن کیشوتوار از سازمان بهداشت جهانی و خروج از برجام، توافقنامهای میان پنج به علاوه ی یک و ایران. نام کشورهایی را دوباره در ذهن مرور کنید که آمریکا توافقات خود را با آنها نقض کرده است: کانادا، مکزیک، تمامی کشورهای آمریکای مرکزی، تمامی کشورهای آمریکای لاتین، تمامی کشورهای اقیانوسیه، تمامی کشورهای آسیای جنوب شرقی، ژاپن، آلمان، چین، روسیه، فرانسه، بریتانیا و این اواخر تمامی کشورهای جهان با نقض کنوانسیونهای 1949 ژنو، به عنوان تعهدات عامالشمول و وضع مقررات تحریمی علیه هر کشوری که از چین تجهیزات مخابراتی خریداری کند؛ دوباره مرور کنید؛ نقض تعهدات بین المللی در برابر تمامی کشورهای جهان و ایران.
منتقدان برجام روز به روز فزونی میگیرند؛ گذشته از نیروهای سیاسی مخالف دولت، به تدریج نام کسانی با اندیشههای چپ و حتی ملی گرا به گوش می رسد که هرچه فشار تحریمها بیشتر میشود، اسناد و مصاحبه ی بیشتری از آنها منتشر میشود با دلالت بر مخالفت آنها با برجام، حتی در زمان انعقاد این موافقتنامه. حقوقدانان به اظهارنظرهای محتاطانه مشهورند؛ اما، بیهیچ احتیاطی، کسانی که برجام را توافقی بد میدانند، از ساز و کار روابط بین الملل و حقوق بینالملل بیاطلاعند. شما نمیتوانید شوماخر باشید و احتمال سانحه را در مسابقات فرمول یک انکار کنید.
در انعقاد برجام، ما هرچه را در توان داشتیم به اجرا گذاشتیم؛ برجام، توافقنامهای است میان اعضای دائم شورای امنیت و آلمان، از یک سو، و ایران از سوی دیگر؛ برجام، جزئی است از قطعنامهی الزامآور شورای امنیت براساس فصل هفتم منشور ملل متحد؛ برجام، در قالب فرمان اجرایی رئیسجمهوری وقت ایالات متحده، به قاعدهای لازم الاجرا در داخل خاک آمریکا بدل شد؛ صد البته، رئیسجمهوری وقت ایالات متحده، تصویب برجام را از کنگرهی آمریکا درخواست نکرد؛ چه آن که دولت ایران و دولت ایالات متحده باور داشتند، اکثریت جمهوری خواه کنگره، تصویب آن را رد میکند. آیا منتقدان برجام به یاد ندارند، درست به همین دلیل که دولت ایران نگران بود، بیانیههای الجزایر، از سد مجلس عبور نکند نام این سند الزام آور بینالمللی را از معاهده به بیانیه تغییر داد؟
و در نهایت، ما که به طرزی معقول احتمال میدادیم، پیش از فرا رسیدن افق برجام، توافق، توسط ایالات متحده نقض شود، ساز و کاری برای خروج از برجام پیشبینی کردیم: در صورت نقض برجام، ایران تمامی فعالیتهای هسته ای خود را از سر خواهد گرفت. امضای برجام، از دیگرسو، برای ایالات متحده نیز تصمیمی دشوار و گران بار بود؛ تصویب برجام، موضوع ایران را از دستور کار شورای امنیت خارج می کرد؛ و بعید می نمود، تصویب هر قطعنامه ی دیگری علیه ایران و ایجاد اجماع بین المللی با مانع وتوی روسیه و چین مواجه نگردد. مدیریت این دغدغه، به طراحی ساز و کار ماشه انجامید.
ساز و کار ماشه، روشی است که براساس آن یک عضو برجام می تواند ادعا کند، ایران، تعهدات خود را براساس برجام نقض کرده است؛ سپس و درصورتی که با طی مرحله ی حل اختلاف، عضو مدعی، از ادعای نقض تعهدات توسط ایران عدول نکند، بدون آن که اعضای دائم شورای امنیت از حق وتو برخوردار باشند، تحریم ها، بلافاصله و بدون نیاز به هر اقدام دیگری مجددا برقرار خواهد شد.
من، عمیقا باور دارم کاخ سفید مشاورانی ایرانی دارد که نه بر تامین منافع ایالات متحده که بر سقوط حاکمیت در ایران تمرکز دارند؛ و در این تعبیر به عمد از اصطلاح تغییر حاکمیت استفاده نمی کنم؛ تغییر حاکمیت به منزله حفظ حاکمیت و تغییر حاکمان یا نظام سیاسی است؛ سقوط حاکمیت، به معنای از میان بردن نهاد حاکمیت در یک کشور است. اقدامات هوشمندانه و موثر ترامپ، ضرباتی سهمگین را به حاکمیت ایران وارد کرده؛ اما، در خدمت منافع ایالات متحده نبوده است.
آمریکا، می توانست در برجام باقی بماند و با بهانه جویی های بسیار، سازوکار حل اختلاف را فعال کند؛ سپس اعلام نماید، بر ادعای نقض تعهدات ناشی از برجام توسط ایران باقی است؛ مکانیزم ماشه فعال میشد و تحریم ها بازمیگشت. این ساز و کار حقوقی و موثر میتوانست دست کم یک سال به داراز بکشد؛ و اقتصاد ایران با آسیب کمتری مواجه شود؛ اما، و در عین حال، اقدام ایالات متحده کاملا با موازین بینالمللی منطبق بود. مشاوران کاخ سفید ترجیح دادند، فشار بر اقتصاد ایران را به جایگاه بینالمللی آمریکا ترجیح دهند؛ ترامپ از برجام خارج شد و اقتصاد ایران از مرز ویرانی گذشت. ایالات متحده می توانست پس از خروج از برجام، لایه به لایه، تحریمهای فراملی خود را علیه ایران تشدید کند؛ اما، تحریمهای فزاینده، نمیتوانستند حاوی شوک روانی باشند؛ مشاوران کاخ سفید، وارد کردن شوک روانی به ایران را بر جایگاه بینالمللی آمریکا ترجیح دادند؛ ایالات متحده به سازوکار ماشه استناد کرد؛ حال آن که ساز و کار ماشه، اختیاری است که اعضای برجام از آن برخوردارند و آمریکا، پیش از این، برای ویرانی اقتصاد ایران از برجام دست شسته بود؛ در جریان یک افتضاح تاریخی، سیزده عضو از پانزده عضو شورای امنیت، امکان استناد آمریکا به ساز و کار ماشه را تایید نکردند؛ گویا، جهان بی آن که بر زبان بیاورد، نصیحت آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان را به گوش گرفته بود: باید به جهانی بی رهبری آمریکا اندیشید.
ترامپ، مشاورانی ایرانی دارد که در خدمت منافع ایالات متحده نیستند؛ خبر استناد آمریکا به مکانیزم ماشه آن چنان شوکآور هست که دلار را در آستانهی سی هزار تومان قرار دهد؛ اما سقوط هفت یا هشت هزار واحدی ارزش تومان در برابر دلار آمریکا، آن گاه قمار احمقانهای مینماید که به اجماع جهانی علیه آمریکا بنگریم؛ در شورای امنیت، تنها، جمهوری دومینیکن با حق آمریکا در استناد به مکانیزم ماشه موافق بود؛ حتی سنت وینسنت و گرنادین ها هم حاضر به همراهی با آمریکا نشد. این همان آمریکایی است که وقتی در جریان تصویب قطعنامه ی 1929 شورای امنیت علیه ایران، تنها با مخالفت دو عضو، یعنی ترکیه و برزیل مواجه شد، ادامهی روند تصویب قطعنامه های تحریمی علیه ایران را صلاح ندید؛ این، همان آمریکایی است که رای تمام اعضای شورای امنیت را در تحریم ایران با خود داشت.
اکنون کار به جایی رسیده است که در ماه پایانی دوره ی ریاست جمهوری ترامپ، ایالات متحده، تمامی بانک های ایرانی را تحریم کرده است و اروپا را به دلیل نقض تعهدات بشردوستانه توسط این کشور به اعتراض واداشته. آمریکا می داند دیوان بینالمللی دادگستری، در صیانت از حقوق بینالملل فرصت پیش آمده را از دست نخواهد داد؛ ایران، دو دعوای در حال رسیدگی علیه ایالات متحده در نزد دیوان دارد؛ نخست دعوای ناظر بر نقض معاهده ی مودت با وضع مقررات تحریمی و دیگر، دعوای ناظر بر توقیف داراییهای بانک مرکزی ایران. دیوان بینالمللی دادگستری، در زمان رسیدگی به دعوای سکوهای نفتی که همزمان با حملهی آمریکا به عراق صورت پذیرفت، با تمام توان، این دعوا را بهانه کرد تا در رای خود به وضوح استدلال کند، نظریه دفاع مشروع پیشگیرانهی آمریکا به پشیزی نمیارزد؛ من بسیار بعید میدانم، دیوان، فرصتی چنین مغتنم را که از رسیدگی به این دو دعوا ناشی می شود، بی در هم شکستن ایالات متحده، به تاریخ بسپارد.
امسال، وقتی کلاس درس حقوق بین الملل عمومی آغاز شود، از مخاطبانم که نقضهای مکرر حقوق بینالملل را با چای صبحگاهی مزمزه کردهاند خواهم پرسید اگر پنجرهی نقل و انتقالات بسته شود، اگر عیسی آل کثیر محروم شود، و اگر النصر به فدراسیون فوتبال آسیا شکایت کند، آیا تیم محبوبتان باز هم به میدان خواهد رفت؟ من به مخاطبانم خواهم گفت دست مذاکره کنندگان ایرانی برجام را با افتخار میفشارم؛ من به مخاطبانم خواهم گفت قواعد حقوق بینالملل، در دستان یک ملت، حکم انگشت کوچک را دارد و ارزش آن انگشت کوچک را نوازندهای میداند که با تمام انگشتانش بر کلاویه های پیانو مینوازد. من به مخاطبانم خواهم گفت، حقوق بینالملل از انعقاد معاهدهی وستفالی تاکنون جز به جنگ تغییر نکرده است و بعید میدانم، رئیس جمهوری آمریکا، بیاتکای به جنگ بتواند قواعد حاکم بر حقوق بینالملل را تغییر دهد. من به مخاطبانم خواهم گفت ترامپ، به احتمال تاریخ حقوق بینالملل، راهی دوباره به کاخ سفید ندارد؛ و اینکه، با سختی آسایش است؛ بی هیچ تردید، با سختی، آسایش است.