صنعت حمل و نقل آنلاین: صبح امروز طبق هر روز به میدان رسالت آمدم تا سوار ون هایی شوم که گوشه ای از ترمینال مسافر سوار می کنند. ولی یک اتفاق عجیب افتاده بود. خودرو های ون هیچ مسافری را سوار نمی کردند!
از چند نفر که آنجا ایستاده بودند و به نظر می رسید راننده ون بودند دلیل این موضوع را پرسیدم گفتند که راننده های تاکسی سواری اجازه سوار کردن مسافر به خودروهای ون را نمی دهند و برای پیگیری این موضوع می توانید به شماره 1888 تماس بگیرید و این قضیه را گزارش دهید.
چند نفر از مسافرهای دیگر هم به این موضوع اعتراض کردند و حتی یکی با صدای بلند گفت شاید اصلا کسی دوست نداشته باشد سوار تاکسی شود. آیا این حق را نداریم که بین خودروی ون و تاکسی سواری یکی را انتخاب کنیم؟
با اعتراض مسافر راننده های ون هم دل و جراتی پیدا کردند و این بار با صدای بلندتری به مسافران گفتند که این قضیه را به سامانه 1888 گزارش دهید و بگویید که در این ترمینال چه خبر است…
البته در این فاصله یکی از راننده های ون که شور خاصی گرفته بود و احساس می شد تمام عقده های زندگیش ته گلویش گیر کرده است و حالا که میدان به دست او افتاده تا بر سر همه بی عدالتی ها فریاد محکم تری بکشد، فریاد بلندی کشید و گفت: آنها به این بهانه که مسافر کم است اجازه سوار کردن مسافر را به ما نمی دهند. این چه عدالتی است که بر ما روا داشته اند.
این را که گفت بغضی گلویش را در هم فشرد و اجازه نداد یادواره همه تلخی هایی که از بی عدالتی بر او روا شده است را فریاد کند!
برای من این صحنه یک صحنه تلخ بود. از خودم پرسیدم فارغ از این اختلاف کوچک که خیلی ساده حل می شود واقعا چه بر سر مردم ما آمده است که نمی توانند برای یک بار هم که شده حرف دلشان را فریاد کنند و گویی چماق بدستی بالای سر آنها ایستاده و اجازه نمی دهد که حرف دلشان را به زبان آورند؟ به خودم گفتم این مردم را چه شده که اینچنین حرمتها را فروکاستهاند و حرف دلشان را باید چون بغضی فرو خورده در سینه خود انباشه کنند؟
این صحنه من را یاد خاطره ای دور انداخت. با پدرم برای مصالحه به یکی از روستاهای حاشیه کرمانشاه رفتیم. درگیری بین یک طایفه قوی با یک طایفه ضعیف بود. و در این میان پدرم را به عنوان ریش سفید دعوت کرده بودند که حکمیت کند. جریان خیلی ساده بود. طایفه قوی می خواست چند تکه زمین طایفه کوچک را بالا بکشد و به همین خاطر تهمتی را به آنها زده بودند که در قوطی هیچ عطاری پیدا نمی شد.
پدرم هر چه نصیحت کرد و از خدا و پیغمبر و آخرت گفت، افاقه ای نکرد که نکرد. طابفه قوی شرط گذاشته بود یا زمین و اموالشان را می خریم و از روستا بروند و یا زمین و اموالمان را بخرند ما از روستا می رویم.
یک سنگ بزرگی که برای طایفه کوچک محال بود! طایفه قوی خوب می دانست با چنین شرطی طایفه ضعیف یا به تعبیری قشر ضعیف اجتماع توانایی مالی ندارد که از عهده خرید اموال و اراضی آنها برآید و به همین خاطر با این پیشنهاد که به ظاهر کاملا منطقی هم به نظر می رسید یک سنگ بزرگ جلوی پای آنها گذاشته بودند که نمی توانستند آن را از میان بردارند.
درست به یاد دارم وقتی بزرگ طابفه ضعیف با دست های پینه بسته و چهره آفتاب سوخته مجبور به امضای قولنامه شد گویی همه غمهای دنیا را روی دوش او گذاشته بودند. او سالها با سنگ و کلوخ و زمین آن روستا زندگی کرده بود. تمام خاطراتش با آن سامان عجین شده بود و حالا به اجبار تن به کاری می داد که هیچ یک از سلول های وجودش به آن راضی نبود. فقط از پدرم درخواست کرد که این تعهد را از آنها بگیرد که اگر روزی درگذشت مانعی برای دفن او در روستا نباشد.
خلاصه ترس که در وجود راننده خودروی ون پیدا شد و سکوت کرد میدان به دست یکی از راننده های تاکسی افتاد و هر چه دلش خواست نثار او کرد. دعوای لفظی بین آن دو بالا گرفت و کار به فحش های رکیک رسید. شاید اگر چند نفری هم در آن میان وساطتت نمی کردند خشم دو مرد میانسال کار دستشان می داد و ممکن بود به همدیگر آسیب برسانند.
مسافرهایی که اغلب کارمند ادارات و شرکت ها بودند و مثل بنده با حقوقی کارمندی امورات زندگیشان را می گذراندند به ناچار سوار تاکسی سواری شدند. حال ممکن است که این سوال پیش آید که فرق بین تاکسی سواری و خودروی ون چیست و چرا این چنین مشکلاتی به وجود می آید؟
واقعیت امر این است که کرایه کنونی خودروی ون از میدان رسالت تا میدان ونک دو هزار تومان ارزان تر از تاکسی سواری است و خیلی از افرادی چون بنده به این دلیل این وسیله را برای رسیدن به مقصد بر می گزینند که این دو هزار تومان ناقابل را پس انداز کنند!
سوالی که اینجا مطرح می شود این است که چرا ضوابط ادارات ذیصلاح در امور حمل و نقل تا به این حد ضعیف و ناکارآمد است که نمی تواند در ساماندهی وسیله های نقلیه نقش درستی را ایفا کند و باعث این چنین مشکلاتی می شود.
بنده نه به عنوان یک نویسنده بلکه در مقام یک شهروند در هیچ دوره ای به یاد ندارم که ایستگاه وسیله هایی چون تاکسی و ون تفکیک شده باشد تا مسافر بتواند حق انتخاب داشته باشد و بر حسب نیاز خود سوار یکی از آنها شود. آیا متولیان این امر تا چه حد به این مشکلات آکاه هسنتد و چه کسی باید پاسخگوی این مسائل باشد؟