صنعت حمل و نقل آنلاین: واپسماندگی حمل ونقل ریلی کشور و مسائل مبتلابه آن، درد مشترک همه کسانی است که هر یک به نوعی به آن دل بستهاند و یا درگیر آن هستند. مسافری که سفری ارزان، سریع و ایمن میخواهد ولی چنان که باید به آن دسترسی ندارد؛ کارشناسی که با تمام وجود و باور، زیر و بم این بخش ازحمل و نقل را کاویده و آسیب شناسی کرده ولی پیشنهادات اش در هزار توی دیوانسالاری و مدیریتهای جزیرهای گیر میکند و راه به جائی نمیبرد؛ صاحب باری که چون نمیتواند بار خود را درحجم انبوه به درستی و با سرعت ازطریق ریل به مقصد برساند و ناگزیر از جاده پناه میجوید؛ سرمایه گذاری که پول و سرمایه خود را برای کارآفرینی و نیزکسب سود در ریل به کار گرفته است ولی در عمل به فکر میافتد تا خود و سرمایهاش را از این گردونه خارج کند؛ مهندسی که تمام تلاش خود را برای ارتقاء و کارآمد کردن ملزومات ریلی به کار میگیرد ولی نتیجه آن را بیثمر میبیند و بالاخره واگن سازی که در چنبره محدودیتهای تحریم و کمبود و یا نبود اعتبارات به دلیل ابتر بودن سیستم بانکی و موسسات اعتباری گرفتارآمده است، جملگی دلسوزانی هستند که به چشم می بینند چگونه آرام کسب و کارشان دستخوش طوفان بیتدبیریها و ناکارآمدی مدیریتها شده است.
برگزاری ششمین نمایشگاه ریلی، فرصتی شد تا پای صحبتهای دلسوزان این صنعت بنشینیم و از دغدغههایشان بگوئیم. مهندس محمد رجبی از جمله دلسوزان صنعت ریلی است که درکارخود، دردها را به درستی تشخیص داده ولی در درمان آن ناگزیر از مسکنها بهره میگیرد. او دو سالی است که وارث تشکیلات پرحجم و پرمسأله شرکت حمل و نقل مسافری رجا شده است که اساساً منشاء مشکلات آن خارج تشکیلات رجا شکل گرفته است. در این جا با دیدگاههای مهندس رجبی در ارتباط با چالشهای ریلی آشنا میشویم:
احساس میشود از شرایط فعلی حاکم بر جریان حمل و نقل ریلی کمی نگران هستید؟ منشاء این نگرانی چیست؟
طی دو سالی که به مجموعهی ریلی وارد شدهام با بررسیهایی که کردم متوجه شدم با توجه به نیازهای کشور در این بخش، برای رشد و توسعهی آن تلاش جدی صورت نگرفته است. مثلاً بخشهایی که پروژههای ملی محسوب میشدند مانند توسعهی ناوگان یا زیرساختهای آن به دهههای گذشته بازمیگردد. نیازهایی که در دههی هفتاد تعریف شدهاند هنوز به اتمام نرسیده است، مثل پروژه میانه ـ بستانآباد ـ تبریز یا قزوین ـ رشت پروژههای جدیدی نیستند بلکه پروژههایی متوقف یا کم کاری بودند که در دولتهای اخیر به آنها توجه بیشتری شده و تأمین اعتبار صورت گرفته و این نشان از یک کم توجهی به بخش ریلی در سیاستهای توسعهی کشور بوده است. به هر حال به جایگاه حمل و نقل ریلی، چه مسافری و چه باری، بایستی به عنوان یک حرکت استراتژیک نگاه شود و بر روی آن سرمایهگذاری جدی صورت پذیرد. با توجه به اینکه در شاهراه حمل و نقل منطقه قرار گرفتهایم و فرصت بسیار خوبی برای توسعهی آن داریم. همسایگان ما نیز مشتاق این توسعه هستند تا جایی که سرمایهگذاریهایی هر چند کوچک هم دراین زمینه صورت گرفته است. در این راستا آنها تقاضا دارند بارشان از بندر چابهار به سمت باکو یا کشورهای CIS حمل شود که همه این موارد بیانگر این مهم است که اگر سرمایهگذاری در این بخش انجام شود عوایدش حاصل میشود، ضمن اینکه همهی شاخصههای کمی ما مثل میزان سهم راهآهن در بار و مسافر نشان میدهد خیلی جای بحث وجود دارد. در بخش بار از مجموع 500 میلیون تن، راهآهن ما کمتر از 50 میلیون تن حمل میکند، یعنی یک دهم پتانسیل موجود. بنابر این با توجه به چنین سهمی نمیتوان بخش خصوصی را برای سرمایهگذاری جلب کرد. در حالی که این رقم در کشور روسیه بیش از ۷۰ تا ۸۰ درصد است. اگر بخش معادن و ذغال سنگ را هم از راهآهن حذف کنیم سهم ما در اقتصاد حمل و نقل غیرمعدنی چیزی حدود 5 تا 6 درصد میشود. علیرغم شعارهای خوبی که در قانون گفته شده و از سوی مسئولان نیز تکرار می شود، آنگونه که باید به توسعهی ریلی توجه ویژهای صورت نگرفته است. البته تلاشهایی که انجام شده از روی ارادت بوده اما خروجی قابل دفاعی نداشته است. ضمن آنکه ما در گسترهی تغییر نیاز، بیش از دو دهه است که فقط حرف زدهایم، ولی هنوز شاخص سرعت سیر در بخش مسافری که عملیاتی شده، همان شاخص دههی پنجاه است. معتقدم در توسعه بخش ریلی بایستی یک انقلاب فکری و اقدام عملی در حوزههای سرمایهگذاری کلان کشور انجام بگیرد تا بتوانیم این عقب ماندهگی را حل کنیم. البته این تحول در حوزهی شهری شتاب بیشتری داشته و امروزه شاهد حضور مترو در شهرهای بزرگ هستیم ولی در توسعهی بین شهری آن موفقیتی که انتظار میرفت حادث نشده است. درست است که در دولت فعلی پروژههای متعددی در دستور کار قرار گرفته اما همهی آنها متعلق به دههی هفتاد هستند. وقتی میشنویم که قرار است مثلاً مسیر تهران- تبریز از ۱۲ ساعت به ۵ ساعت کاهش یابد این سوال مطرح میشود که چرا این همه در اجرای آن تأخیر شده است یا مسیر قزوین ـ رشت ـ آستارا یک پروژهی استراتژیک بوده و بایستی خیلی زودتر اجرایی میشد. درحالی که احداث جادهها متناسب رشد کرده و بزرگراههای جدید طی دهههای اخیر احداث شده که میتوانسته اعتبارات آنها بیشتر در بخش ریلی هزینه شود. به هر حال با وجود آمار تلفات جادهای که هم خسارت اجتماعی و هم اقتصادی به بدنه کشور وارد میکند میتوان با توجه بیشتر به بخش ریلی و با بهرهگیری از الگوی کشورهای توسعه یافته این تصادفات را کاهش داد. البته سیاستهای متناقض هم در اجرای برنامههای توسعه ریلی نیز نقش داشته و اشتیاق و انگیزهی سرمایهگذاری در این بخش را کم کرده، آن هم ناهمگن بودن فعالیتهای تأثیرگذار در بخش ریلی مانند سوخت که از عوامل تعیین کننده محسوب میشود. همه گفتهاند و بارها نیز خواهند گفت که قیمت سوخت در معادلات اقتصادی، مخصوصاً در طرحهای توسعهای ریلی به عنوان یک شاخص بازدارنده است و فضای رقابت را کاهش میدهد. از همه مهمتر این که در حوزهی ریلی مسافری هم نیازمند کمک دولت هستیم. همگان میدانیم به قطارهای حومهای بایستی یارانه پرداخت شود که در این راستا ۹ سال تلاش مدیران وقت رجا صرف این موضوع شده است. البته مدیران تصمیمگیر و مجلس محترم همگی اذعان دارند که این یارانه بایستی تعلق بگیرد اما از سال ۸۹ تاکنون هیچگونه اقدام عملی در خصوص پوشش هزینههای قطارهای حومهای صورت نگرفته است. این یعنی فرسوده کردن داراییهای ارزشمند رجا که به مردم تعلق دارد. شرکت رجا نقش موثری در فعالیت قطارهای حومهای و حمل و نقل ریلی دارد، اما زیانهای انباشته ما را زمینگیر کرده است. ما به عنوان سهامداران مردم باید پاسخگو باشیم. چرا که از جیب کارگرانی که حق بیمه پرداخت میکنند هزینه میکنیم. فکر میکنم چرخ دندههای توسعهی ریلی چه در بخش باری، مسافری یا لکوموتیو در حال خرد شدن است.
اگر بخواهیم به مشکلاتی که برشمردید انتزاعی نگاه کنیم، به نتیجه نخواهیم رسید. مشکلات ریلی در حقیقت حلقهای از مجموعهی ناکارآمدیها درهمه سطوح به شمار میرود که در حوزههایی نظیر خودروسازی، دریایی، هوایی، جادهای و حتی محیط زیست هم خود را نشان میدهد. در ارتباط با ریل، چون دیگر بخشها، شاهد هستیم که در سطوح بالای مقامات مدیریتی و در اسناد بالادستی به یک سری اولویتها از جمله اهمیت حمل و نقل ریلی تأکید شده است اما در اجرای هدفهای پیش بینی شده تحقق پیدا نمیکند. دلیل این همه ناکارآمدی را در چه عواملی میبینید؟
می توان در مجموع مشکل را در فرآیند تصمیمگیری عنوان کرد. در مورد رجا به عنوان مصداق عینی ۹ سال پس از واگذاری این شرکت به سازمان تأمین اجتماعی، هنوز شرکت راهآهن نمیداند که داراییهایش منتقل شده است. امروز شرکت راهآهن ادعا دارد تمام واگنهای ترنست یا ریلباس متعلق به راهآهن است و ما هم میگوئیم اسناد آنها را سازمان خصوصیسازی پس از ارزشگذاری به تأمین اجتماعی واگذار کرده است. اما راهآهن این موضوع را نمیداند و قبول نمیکند. از سوی دیگر هم از طرف نهادهای نظارتی به راهآهن فشار میآورند که این داراییها کجاست؟ در اسناد راهآهن، داراییهای منتصبی که وجود دارد هنوز بنام راهآهن است. راهآهن وضعیت را روشن نمیکند، بلکه آن را لاپوشانی میکند. جالب است بدانید پس از ۹ سال واگذاری، قرارداد اجاره بیست دستگاه ترنست را برای ما میفرستد. ما هم میگوئیم کدام اجاره؟ اینها به خود ما تعلق دارد. بنابراین مشاهده میشود راهآهن در مقام حل مشکل برنمیآید بلکه میخواهد موضوع را دور بزند. این اشکال، در تصمیمهای عجولانهای بوده که دولت هشتم برای خصوصیسازی و واگذاری گرفته، اما امروز رجا به عنوان یک ظرفیت بسیار خوب در حوزهی حمل و نقل مسافری دست به گریبان دغدغههای جدی در بخش ساختار مالی از جمله بیمه، مالیات و غیره است. به همین جهت است که رجا نه تنها نمیتواند هیچ کمکی به سازمان تأمین اجتماعی بکند، بلکه همواره منتظر کمک سازمان هم هست. به همین دلیل برای دههی ۱۴۰۰ هیچ فکری برای توسعه نداریم و اگر هم داشته باشیم سهم بسیار کمی است، آن هم برای این که سهم بازار خود را در مسافر حفظ کنیم. اینها همه ناشی از مدلهای تصمیمگیری بوده و اگر ناکارآمدی وجود دارد در فرآیند تصمیمگیری است. ایکاش انقلاب مدیریتی در مجموعهی تصمیمگیران ما رخ میداد. نهادهای تصمیمگیر مانند قوهی مقننه، مجریه و قضاییه هستند که در قوهی مقننه خیلی اوقات به آنها خرده وارد است که در نظارتی که بایستی بر دولت میداشته کوتاهی کرده یا در تدوین برنامهها موفق عمل نکرده است. به عنوان مثال ژاپنیها در برنامههای ده یا بیست سالهای که تدوین میکنند یک یا دو بار آن را اصلاح میکنند، اما ما چند شبه برنامهی پنج ساله مینویسیم که طی پنج سال، صد تا الحاقیه به آن اضافه میکنیم که در نهایت روح برنامه از بین میرود. گفتنیست که حداقل سه تا چهار برنامه هم پیش از انقلاب نوشته شده است. بنابراین در نوشتن برنامه خیلی تمرین داشتهایم که بایستی تجربه زیادی در این حوزه داشته باشیم ولی هنگام مصوب کردن برنامهها خیلی با عجله آن را تصویب میکنیم ولی درعمل به لحاظ مصلحتاندیشی آنها را اجرا نمیکنیم. همه امیدوار بودند با اجرای برنامههای پنج ساله به یک راه حل برسیم، اما در همین حوزهی ریلی هم به نقطهی روشنی دست نیافتهایم. یعنی خیلی فرصتسوزی کردهایم. ما حل معضلات و عارضههای خودمان را میدانیم ولی به صورت مسکّن به درمان آن میپردازیم. وقتی مشاهده میکنیم که کلنگ ساخت راهآهن قزوین ـ رشت در چه سالی زده شده و پس از گذشت این همه سال میخواهد امسال به بهرهبرداری برسد، تازه متوجه میشویم که درطول این سالها چه فرصتهای گرانبهائی را از دست دادهایم. در فضای رقابتی با همسایگان نیز وقتی فرصت را از دست میدهیم هزینههای سنگینی را باید متقبل شویم. شاید یکی از دلایل ناکارآمدیها این باشد که متمرکز تصمیمگیری نمیکنیم. شاهد هستیم برخی نمایندگان محترم مجلس هر کدام روی علاقه یا سهمخواهی، بودجه را به سمت محل انتخاباتی خود میکشند و نگاه ملی فراموش میشود. در کشور، پروژههای متعددی در حال انجام است و سرمایههای موجود پخش شده و رسوب سرمایههای ما بسیار زیاد است. منابعی که میتوانسته ارزشافزا باشد الآن ارزشنیافزا شده است. وقتی مثلا ًکلنگ خط آهن شیراز به عسلویه را میزنیم و آن را ادامه نمیدهیم هدف آن پروژه از بین میرود. یا خط آهن اصفهان ـ شیراز هنگامی اقتصادی میشود که بتواند بار را از کانون بار آن منطقه حمل کند. به عنوان نمونه، اتصال راه آهن چابهار اصلاً خودش یک ادبیات است که میتواند ما را به اقیانوس متصل کند، اما آن گونه که شایسته بوده آن را مورد توجه قرار ندادهایم. وقتی این خط آهن به طور کامل عملیاتی نشود، این پروژه نیمبند است. بار جذب میکنیم اما آن را زمینی حمل میکنیم و عملاً توجیه اقتصادی آن از بین میرود. مصرف سوخت، تلفات جادهای، آلودگی محیط زیست و غیره همه مضراتی است که مورد توجه جدی قرار نگرفته است. جادههایی میتوانستند تبدیل به ریل شوند، اما نشدهاند. اگر نگران و دلگیر هستیم، ناشی از نقدی است که به گذشته داریم. احتمالاً آیندگان هم روزی ما را نقد میکنند. به هر حال طی ده سال گذشته ناوگان جدیدی به حوزه ریلی وارد نشده چرا که برخی قراردادهای مربوط به دههی ۸۰ هنوز اجرا نشده، مثل ورود واگنهای دو طبقه که قرار بود 5/2 ساله وارد شود ولی هشت سال به طول انجامید، یا ساخت واگنهای پلورسبز مقرر بوده دو ساله باشد اما طی ده سال فقط ۵۰ درصد از آن پروژه انجام شده است. هر چند دولت ۵۰ درصد پول قرارداد را داده ولی متأسفانه عملیاتی نشده است. شبیه این گونه قراردادها فراوان وجود دارد. با این روش، نجات بخش ریلی امکانپذیر نیست و نمیتوان با دلسوزی و تعهد چند نفر در بخش ریلی آن را نجات داد.
آیا این نکاتی که برشمردید به ساختار مدیریتی بخش ریلی مربوط میشود؟پیش ازاین مشاوران آلمانی برای تغییر ساختار راه آهن مطالعاتی داشته اند. آیااین مطالعات به نتیجهای هم رسیده است؟
برای تغییر ساختار راه آهن مطالعات زیادی انجام شده، به عنوان نمونه حدود سال ۸۵ شرکت مترا متولی طرح جامع حمل و نقل کشور شد و آن زمان آمایش سرزمین صورت گرفت و استراتژیهای مختلفی را مطرح کردند. بنده در آن هنگام در شرکت رجا بودم و شاهد بودم طرح از صلابت خوبی برخوردار بود، ولی سوال این جاست با آن همه پولی که به شرکت فرانسوی پرداخت شد سرنوشت آن طرح چه شد؟ عموماً بدین گونه است که به سلایق شخصی بیشتر اهمیت میدهیم تا کار گروهی. خیلی اوقات هم دیدگاههای کارشناسان را در جهت خواستههای متولیان و مدیران مربوطه جهتدار میکنیم. این شائبه وجود دارد که نتیجهی مطالعات تغییر ساختار راهآهن دیدگاههای همان مدیران راهآهن بوده است. هر چند معلوم نیست آیا این همان ایدهای بوده که مشاوران آلمانی گفتهاند، چرا که این طرح دست بخش خصوصی را میبندد و جای سوال است که وقتی ما بخش خصوصی را دعوت به مشارکت و سرمایهگذاری کردهایم چرا یک ابرقدرت مثل راهآهن را جلوی او قرار می دهیم. در دههی هشتاد شاهد شور و نشاطی بودیم که راهآهن بسترسازی حضور بخش خصوصی را در حوزهی ریلی فراهم میآورد، اما امروز دیگر خبری از آن شور و اشتیاق نیست. مثلاً از وجوه اداره شده که در آن دهه وجود داشت، دیگر هیچ اثری نیست، وجوه اداره شده یک ضرورت انکارناپذیر است. امروز حدود ۴۰۰ واگن بالای ۳۰ سال در کشور داریم، یعنی ۲۰۰ دستگاه از اینها بالای ۳۵ هستند، مانند واگن سبز و سیمرغ که قبل از انقلاب خریداری شدهاند. ما نتوانستهایم یک جهش ویژه انجام دهیم و اکنون هم بگوئیم این واگنها باید حذف شوند. به جز پروژههای ورود ترنستها در اوایل دههی ۸۰ و خرید ۱۵۰ دستگاه هم از کشور چین، حرکت جدیای در توسعهی ناوگان روی نداده است.
فکر میکنم این موضوع به تعریف از اولویتها برمیگردد و در اسناد بالادستی هم با توجه به مزیتهای حمل و نقل ریلی به اولویت آن تأکید شده است، اما ظاهراً میبینیم که این بخش آنچنان که باید هم در اولویت نیست؟
این که توسعه حمل و نقل ریلی چندان هم در اولویت دولت نیست، علتش این است که عموماً به علم اقتصاد اعتقاد نداریم. اقتصاد علم است، چرا که نمیتوان یک فعالیت غیراقتصادی را بدون علم سرپا نگه داشت. البته میتوان یک، دو یا چند سال یک فعالیت غیراقتصادی را با فشار حفظ کرد، اما باید علم اقتصاد و شاخصهای اقتصادی به کمک آن بیاید. نمیتوانیم سرمایهگذاران را دعوت کنیم و عواید و سود آنها را نادیده بگیریم. امروزه شاهد خروج شرکتهای سرمایهگذاری هستیم که در قالب BOT به مجموعهی رجا کمک میکردند، اما دیگر از آنها خبری نیست و اگر شرکتهایی هم میآیند مشخص است جدی نیستند. در دههی هشتاد شرکتهایی حضور داشند که فقط خاطرههایشان مانده و قطارهای سبز، صبا، سیمرغ، دلیجان و خلیج فارس BOT هایی بودند که در آن دهه شکل گرفتند. دیگر شرکتهای BOT نمیآیند چرا که انگیزه ندارند و مدلهای اقتصادی که وجود داشت، پارامترهای آن را دستکاری کردهایم. امروز شاهد هستیم اقتصاد بخش ریلی نمیتواند با شعار: “ما هستیم و پشتیبانی میکنیم” پیش برود. من به عنوان یک مدیر شرکت ریلی شاهد ضربههای بدی بر اقتصاد رجا بودهام. به عنوان نمونه سال قبل گفتند هیچ قطاری نبایستی بیشتر از ۸ واگن تشکیل شود. یعنی اینکه دارنده واگن درصدی از درآمدش را از دست میدهد اما باید هزینهی لکوموتیوش را پرداخت کند. امسال برعکس آن میگویند. جای سؤال است چرا سال قبل این قانون را لحاظ کردید و امسال آن را تغییر دادید، شبکه که محدود است و بهرهوری هم پایین، بنابراین نمیتوان امیدوار بود بخش مسافری یک جهش ویژه پیدا کند. مقرر بود ۲۵۰ واگن نو خریداری کنیم، اما با ثابت بودن قیمت سوخت و افزایش نیافتن قیمت بلیت، انگیزه برای خرید واگن از ما گرفته شد، چرا که با قیمتهای بسیار پایینتر اقدام به بازسازی میکنیم، چون خرید واگن نو توجیه اقتصادی نخواهد داشت. مثلاً بیاییم مبلغ ۴ میلیارد تومان خرید واگن نو را کنار هفتصد میلیون تومان هزینه بازسازی واگن کهنه قرار دهیم آنگاه انتظار داشته باشیم که خروجی هر دو واگن به یک میزان باشد، این که عملی نیست. اگر با ۵ برابر سرمایهگذاری فقط ۲۰ درصد افزایش قیمت داشته باشیم این کار توجیه اقتصادی ندارد و اگر بخواهیم مساعدت دولت را در این حوزه حذف کنیم، هر روز شاهد کوچکتر شدن بخش مسافری ریلی خواهیم بود.
آیا این مسائل در ارائه کیفیت پایین خدمات به مسافران ریلی هم تأثیردارد؟
بنده حرفهای غیرکارشناسی مبنی بر این که کیفیت خدمات به مسافران متناسب نیست را به هیچ وجه قبول ندارم. ما مثلثی داریم به نام کیفیت خدمات، سرعت و هزینه که الان خدمات و کیفیت آن نسبت به دو شاخص دیگر در جایگاه بسیار عالی قرار دارد. البته ممکن است نقص هم داشته باشد، اما در مقام مقایسه باید سنجیده شود. امروز با هزینههایی که در بخش ریلی حاکم است و شامل حداکثر ۴۰ درصد هزینهی ارزی در واگنهای معمولی، حدود ۶۵ درصد در ترنستها و هزینههای لکوموتیو میشود به عدد وحشتناکی میرسد. طبق برآوردهایی که شده میگویند لکوموتیوهای قطارهای مسافری روزانه ۱۵۰۰ دلار هزینه ارزبری دارد. تصور کنید ما دلار هزینه میکنیم اما در مقابل ارائه خدمات ریال دریافت میکنیم. در کشورهای اروپایی در ازای هر یکصد کیلومتر برای قطارهای با سرعت 160 کیلومتر مبلغ حدود ۱۰ تا ۱۱ یورو دریافت میکنند و اگر پرسرعت باشند تا ۲۰ یورو هم میرسد. الان قطارهای ما سرعت ۱۶۰ کیلومتر دارد اما در ایران عوامل کاهنده مانند کارگر یا سوخت ارزان را اگر کسر کنیم به عبارتی هر یکصد کیلومتر قیمت تمام شدهی آن حداقل ۶ یورو است. مثلاً تهران ـ مشهد بایستی ۶۰ یورو باشد. بنابراین تفاوت ۱۵0 هزار تومان تا ۳۰۰ هزار تومان را باید یک کسی بدهد. به همین دلیل اصلاً امکان ادامه کار از ما سلب میشود. بایستی درآمد داشته باشیم که سرمایهگذاری کنیم، اما در حقیقت، همواره از جیب میخوریم به امید این که ادامهی حیات بدهیم. این موضوع در خصوص قطارهای شهری هم صادق است، چرا که برای هر یکصد کیلومتر از هر مسافر 50 سنت دریافت میکنیم. واقعاً فاصلهی بزرگی است.
با خروج کشور آمریکا از برجام دو دیدگاه مطرح است، یکی اینکه خروج آنها تأثیری در روند فعالیتهای ما ندارد و دیدگاه دوم این است که این خروج میتواند تأثیرات منفی بسیاری داشته باشد. بفرمایید نظر شما در خصوص خروج آمریکا از برجام و تأثیرآن بر صنعت ریلی ما چیست؟
ظاهراً فراموش کردهایم از قبل هم ما در تحریم بودهایم. برجام فرزند تحریم است، زیرا اگر تحریمی نبود برجام هم نبود. ولی تا زمانی که تحریم باشد، همراه آن مشکلاتی را هم خواهیم داشت. هر چند چهل سال از انقلاب میگذرد ما هنوز موتور و چرخ را از خارج وارد میکنیم، با اینکه ساخت موتور ملی را افتتاح کردیم. ما در بخش برق یا موتورهای ترنست ملزومات آنها را باید از خارج بخریم. لذا تا زمانی که تحریمها وجود دارد ما تحت فشار خواهیم بود. اگر سیاستهای تنبیهی در تحریم برگردد، قطعاً شرکتهای مطرح با واسطه به ما جنس خواهند فروخت و معنی آن این است که قیمت خریدهایمان واقعی نخواهد بود. برخی شرکتهای خارجی از انعقاد قرارداد مستقیم با ما طفره میروند. به عنوان نمونه شرکت فویت آلمان برای تعمیر 100 دستگاه گیربکس تأکید کرده که مستقیم با ما قرارداد نمیبندد. اگر تحریم سختتر بشود ممکن است شرکتهای واسطه هم سرباز بزنند. اگر داراییهای ما پشتیبانی فنی نشوند قطعاً سرمایههایمان از دست میرود. ما با چنگ و دندان فعلاً واگنهای خود را سرپا نگه داشتهایم. وقتی پارامتر ارز در سهم ریلی ۶۵ درصد است اگر به ۷۰ درصد برسد معنی آن این خواهد بود که ادامهی فعالیت غیرممکن است. بدون در نظر گرفتن هزینههای سربار، هم اکنون بیش از ۶۰ درصد قطارهای ما در بازده اقتصادی سیر نمیکنند و قیمت بلیت توجیه ندارد. در سنوات گذشته شرکت رجا بیش از ۶۰ درصد درآمدش را به طور مستقیم سهم تعمیرات و نگهداری کرده است. در نهایت تأکید میکنم سایه تحریم هر چقدر پررنگتر بشود فضای کار ما گران می شود و ادامهی کار هم دشوارتر.
هم اکنون مجموع ناوگان رجا و ظرفیت آن چقدر است و در صورت خروج تعدادی از ناوگان رجا به دلیل میانگین عمر بالای آن چه وضعیتی پیدا میکند؟
طبق آمار تعداد ۱۲۰۰ واگن داریم که حدود ۸۶۰ دستگاه آن آماده به سرویس است و از این تعداد حدود ۶۵۰ دستگاه واگن مسافری و بقیه واگنهای پشتیبانی شامل مولد، توشه و حمل خودرو هستند. به خاطر همین وقتی خبر خروج حدود 320 دستگاه واگن بالای ۳۰ سال را میشنویم یعنی بالغ بر ۴۰ درصد ناوگان رجا از مسیر خارج میشود.
برای جایگزینی آن اقداماتی در دستور کار خواهد بود؟
فرآیند جایگزینی، فرآیند پیچیده و زمانبر است. توجه داشته باشید طی دو سال اخیر که اقدام به خرید کردهایم توانستیم فقط 39 واگن به ناوگان رجا اضافه کنیم. آن هم با توجه به اینکه کارخانه، واگن آماده داشته و ما هم منابع مالی آن را تأمین کردیم، پس طی دو سال ۳۹ واگن افزایش ظرفیت دادهایم. تأمین اجتماعی بالغ بر ۶۰ میلیارد تومان در اختیار ما قرار داد و ۲۰ میلیارد تومان هم وام بانکی دریافت کردیم. هر محصول جدیدی که خریداری و به دست ما برسد حداقل ده سال به طول میانجامد. مگر اینکه واگن دست دوم خریداری شود که آن هم نیاز به تغییر با شرایط آب و هوایی و جغرافیایی کشور دارد.
با توجه به اینکه مسؤولان راهآهن هم به این موارد اشراف دارند پس با چه توجیهی از خروج واگنهای با عمر بالای ۳۰ سال سخن میگویند؟
راهآهن با مشکلات فراوانی روبروست. از جمله مشکلات مالی، هر چند ممکن است عوامل دیگری نیز پس از حادثهی هفت خوان مطرح شده باشد، از جمله دلایلی که برای علل آن حادثه ارائه کردهاند، اکنون مجبور به دفاع از آن ادله شده باشند. احتمالاً عنوان کردهاند واگنها غیرایمن بوده، اما واقعاً این واگنها ناامن نیستند. به نظر بنده اگر لکوموتیو این واگنها GM بود هیچگاه شاهد چنین حادثهای نبودیم، زیرا اولین بار نبوده که در آن منطقه سرمای ده درجه زیر صفر پیش آمده است. موتور زیمنس توانایی هوادهی مانند موتورهای GM را ندارد. البته واگنها هم بایستی حتماً نوسازی شوند، اما آیا میتوان با چنین سرعتی آنها را جایگزین کرد. اگر بستر را کوچک کنند و شاخص عمر را هم پایین بیاورند، خیلی خوب است، اما به آن مدیریت منابع نمیگویند. آنگاه این سؤال پیش میآید که پس تقاضا را باید چه کار کنیم؟ میانگین فعلی عمر ناوگان رجا حدود ۲۸ سال است که با حذف ۳۲۰ دستگاه واگن بالای ۳۰ سال این شرکت، میانگین عمر آنها به ۲۴ یا ۲۵ سال میرسد. باید گفت حذف واگن که مهم نیست، بلکه باید انگیزهها را افزایش دهند تا بتوانیم واگن نو وارد کنیم. البته بنده هم اعتقاد دارم از ۴۰۰ واگنی که ذکر شده مثلاً ده درصد آن مشمول خروج میشود. ما به راه آهن مستندات فنی ارائه کردهایم و آنها هم باید استدلال کنند که این واگنها حق سیر ندارند. با یک شاخص نمیتوان اقدام به خروج واگنهای با عمر بالا کرد، بایستی در نظر بگیرند که برای همین واگنها هم پول پرداخت شده است.
عملکرد سال 96 و نیز ضریب اشغال صندلیهای ناوگان مسافری رجا چگونه بوده؟
مجموعاً حدود ۱۴ میلیون مسافر جابهجا کردهایم و توانستیم طی این سال حدود ۲۲ واگن نو وارد مجموعه کنیم. همچنین در امر بازسازی هم تعداد ۲۹ واگن بازسازی شده را نیز وارد مدار کردهایم. با بحثهای ایمنی که مدنظر راه آهن بود، ارتقای خدمات را در دستور کار قرار دادیم، کما اینکه حدود ۲۲۰ میلیارد تومان فقط برای تعمیر و نگهداری ناوگان هزینه کردیم و منابع خود را در بخشهای مهم به کار گرفتیم. ضریب اشغال قطارهای رجا طی سال گذشته حدود ۸۶ درصد بوده که رقم ارزشمندی است، از سوی دیگر سال گذشته شاهد کاهش مسافر در بخش ریلی بودیم، چرا که در سال ۸۹ به سقف ۲۹ میلیون نفر رسیده بودیم اما اکنون این رقم حدود ۲۴ میلیون نفر است.
آیا در خصوص افزایش قیمت بلیت در سال جاری برنامهای دارید؟
با توجه به اینکه شاهد افزایش عوامل اقتصادی در قیمت تمام شده مانند نیروی انسانی، قطعات و تجهیزات هستیم که افزایش چشمگیری داشتهاند. حداقل سه مرحله شاهد افزایش دستمزد بودهایم که این در سرفصل هزینههای ما تأثیر بسزایی دارد همچنین در تأمین قطعات با مشکلات عدیدهای مواجه بودهایم. از سوی دیگر از اواسط سال ۹۶ ارز مبادلاتی هم حذف شد. افزایشی که ما برای اقتصادی کردن فعالیت خود در نظر داریم بالای ۵۰ درصد است. میدانیم که بازار کشش ندارد ولی در تلاش هستیم تا راه آهن را مجاب کنیم که حدود ۴۵ تا ۵۰ درصد افزایش قیمت را بپذیرد اما به نظر میرسد نظام تصمیمگیری در کشور مانع از این امر شده است. البته در قانون دسترسی به شبکه تأکید شده که پس از ارائه قیمت از سوی شرکتها بایستی راه آهن، رد کند یا قبول آن را به شرکتها اعلام کند.
در ویژه نامه ریلی صنعت حمل و نقل، به بایدها و نبایدهای حمل و نقل ریلی در چشمانداز توسعهی پایدار پرداخته میشود. اگر جنابعالی در خصوص توسعه پایدار در این حوزه دیدگاهی دارید بفرمایید؟
کلمهی توسعهی پایدار تعبیر درستی است، حتی در شریعت ما نیز رهنمودهای ائمه اطهار هم در این رابطه همواره این بوده که بایستی اسباب کار فراهم باشد یا اینکه مشروع باشد که بسیار حکیمانه بوده است. توسعهی پایدار در بخش حمل و نقل با توجه به شاخههای مختلف آن باید منابع متناسب با ضرورتها تعریف و تعیین شود. به عنوان مثال اگر قرار است راه آهن اراک ـ خرمآباد توسعه پیدا کند، پس نباید منابع آن را روی جاده هزینه کنیم یا بالعکس. بعضی از شقوق حمل و نقل را در برخی موارد به نقاط چندگانه بردهایم و فرودگاه، جاده و اتوبان و در کنار آنها ریل هم زدهایم. بنابراین به توسعهی پایدار بایستی خوب توجه شود که اگر سرمایهگذاری صورت گرفته بایستی رشد داشته باشد. در تمامی حوزهها در بحث توسعهی پایدار بایستی اولویتهایی لحاظ شود که بتواند مفید باشد. یعنی علم اقتصاد را در توسعهی پایدار به عنوان یک شاهبیت اصلی در نظر بگیریم و از حرفهای احساسی بپرهیزیم. اگر به زیرساخت میپردازیم حتماً نگاهمان به روساخت هم باشد. در بحث استفاده از تکنولوژی به عنوان یکی از شاخصهای توسعهی پایدار، بایستی نگاه جدی داشته باشیم. سرعت سیر ۱۶۰ کیلومتر در ساعت دیگر جوابگو نیست، چرا که این سرعت در کشورهای پیشرفته بالای 500 کیلومتر در ساعت رسیده و ما باید حداقل پروژههای۲۵۰ کیلومتر در ساعت را استارت بزنیم تا بتوانیم عوارض حاصل از سرمایهگذاریها را برای جلب مشارکت مردم جذب کنیم.