مدتی است در نخستین پنجشنبههای هر ماه با کوشش «انجمن صنفی روزنامهنگاران آزاد تهران» سلسله نشستهایی با عنوان «نشست آزاد روزنامهنگاران» برگزار میشود. در این نشستها بر حسب مناسبتهای تاریخی هر ماه یا مسایل و مشکلات روز جامعه، از یک سخنران دعوت میشود مطالب مورد نظر خود را با حاضران در میان بگذارد و در پایان نیز زمانی برای پاسخ به پرسشها و شنیدن نظرات حاضران در نظر گرفته میشود. میهمان نشست تیرماه آقای پرویز صداقت، اقتصاددان و پژوهشگر اقتصادی با تخصص در بررسی «سرمایه مالی» بود.
موضوع سخنرانی ایشان «اقتصاد ایران در چهار دهه گذشته، از بحران تا انسداد ساختاری» بود. آقای صداقت متین و شفاف سیر تحولات اقتصاد ایران در چهل سال گذشته، از بحران دوره استقرار جمهوری اسلامی، ویژگیهای بحرانهای دوران جنگ و سازندگی، روزگار اصلاحطلبی و سپس تبعات سیاستهای هستهای و سرانجام مسایل و معضلات دو دولت تدبیر و امید تا رسیدن جامعه و اقتصاد به فروبستگی و انسداد ساختاری را بررسی کردند.
در ادامه ویراستشده سخنان آقای صداقت ارایه میشود که با درخواست ماهنامه توسط خود ایشان بسیار کوتاه شده است. برای درک بیشتر و بهتر موضوع توجه خوانندگان به فایل صوتی این گفتار در سایت «نقد اقتصاد سیاسی» و صفحه فیسبوک و گروه تلگرامی انجمن روزنامهنگاران جلب میشود.
عنوان بحث حاضر، اقتصاد ایران در سالهای بعد از انقلاب و حرکت آن از بحران به سوی انسداد ساختاری است. ما در تمامی چهار دهه گذشته از ابتدای انقلاب تا امروز درگیر بحران اقتصادی بودهایم اما از اوایل دهه 90 این بحران ابعاد بهشدت مهیب و گستردهای پیدا کرد و به یک مرحله انسداد ساختاری رسید. به نحوی که در شرایط کنونی برونرفت از بحران جاری بدون تغییر در ساخت قدرت امکانپذیر نیست.
در ابتدا باید توجه کنیم که اقتصاد ایران یک اقتصاد سرمایهدارانه است. تحولاتی که از ابتدای قرن خورشیدی حاضر یعنی از سال 1300 و بهویژه روی کار آمدن رضاشاه صورت گرفت و در ادامه بهویژه تحولات ناشی از رفرم ارضی در دهه 1340 تحولاتی بود که به سرمایهدارانه شدن اقتصاد ایران منتهی شد. مهمترین ویژگی یک اقتصاد سرمایهداری آن است که جمعیت فعال ناگزیر از فروش نیروی کار خود در بازار باشد و بخش اعظم نیروی کار ما اکنون نیروی مزدبگیر هستند و به موازات آن طبقه سرمایهدار قدرتمندی در ایران شکل گرفت.
بعد از انقلاب بخش بزرگی از داراییهای طبقه سرمایهدار زمان شاه مصادره شد و بخشی از آنها هم از ایران رفتند. اما طبقه سرمایهدار جدیدی بهویژه بعد از تحولات اقتصادی سال 1367به بعد شکل گرفت که به شدت هم قدرتمند است. در واقع از یک طرف نیروی کار مزدبگیر شد، از طرف دیگر طبقه سرمایهدار شکل گرفت و از طرف سوم بسیاری از نهادهایی که کارکرد یک اقتصاد سرمایهداری منوط به حضور آنهاست ایجاد و تقویت شدند و در نهایت حاصل اینها باعث شد یک اقتصاد مبتنی بر انباشت سرمایه و یک اقتصاد سرمایهداری شکل بگیرد.
مهمترین مساله اقتصادی ما در دهههای گذشته مثل هر اقتصاد سرمایهداری دیگری مساله انباشت سرمایه بوده است و تبلور آن را در نرخ رشد اقتصادی میبینیم. هر وقت نرخ رشد کاهش پیدا میکرد دولتمردان نگران میشدند که چه باید بکنند تا نرخ رشد افزایش پیدا کند و از نگاه آنها، تنها راه انباشت سرمایه بوده است و این یعنی منطق انباشت سرمایه بر اقتصاد ایران حاکم است.
در سالهای پس از انقلاب، دو تحول مهم رخ داد که نقش اساسی در شکلگیری وضعیت کنونی داشت. نخستین تحول که یک تحول مهم سیاسی بود. از سال 1357 تا 1360 رقابت و کشاکش بین نیروهای حاضر در شکلگیری انقلاب اتفاق افتاد و شاهد آن بودیم که جبههای به رهبری روحانیت و متشکل از بازاریان و لایههای سنتی جامعه قدرت سیاسی را به دست گرفتند. رهبری این جریان با روحانیان بود و به نوعی تأمینکننده مالی این جریان بازاریان و بورژوازی تجاری بودند. بازاریان سنتی نیز به سبب برنامههای توسعه اقتصادی که شاه دنبال میکرد به طیف مخالفان پیوستند و با توجه به ارتباط تاریخی که با روحانیان داشتند توانستند تأمین مالی را این جریان سیاسی را انجام دهند. توده بسیجشده این جریان بهطور عمده لایههای سنتی جامعه و کسانی بودند که بعد از اصلاحات ارضی به شهرها مهاجرت کرده بودند و کماکان دارای جهانبینیهای سنتی بودند. به طور متقابل سایر نیروهایی که در انقلاب حضور داشتند، برخلاف نیرویی که غالب شد، در 25 سال آخر حکومت شاه به شدت تحت فشار و سرکوب بودند و فاقد هر نوع تشکیلاتی بودند. البته این نیروها به لحاظ گفتمانی بسیار قدرتمند بودند اما به لحاظ سازماندهی و منابعی که امکان حضور سیاسی در جامعه را میداد به شدت تضعیف شده بودند. در نهایت گروه اول توانست قدرت سیاسی را قبضه کند و سایر گروههایی که در انقلاب مشارکت داشتند از سپهر سیاسی حذف شدند. این تحول به مرور باعث شکلگیری نوعی الیگارشی سیاسی در ایران شد.
دومین تحولی که در سالهای بعد از انقلاب اتفاق افتاد و در شکلگیری شرایط امروز جامعه نقش داشته است مجموعه برنامههای اقتصادی بود که دولتها از سال 1367 به بعد اجرا کردند که باعث شد در کنار الیگارشی سیاسی شاهد شکلگیری الیگارشی اقتصادی و مالی باشیم که سکانهای فرماندهی و هدایت اقتصاد ایران را بر عهده گرفت.
در دهه اول انقلاب یعنی از سال 57 تا 67 شاهد بحران ساختاری همهجانبهای بودیم. در کنار بحران سیاسی سه سال اول انقلاب، کشور درگیر جنگ هشت سالهای شد و بدیهی است در این شرایط سرمایهگذاری به پایینترین خود رسید و سرمایهبرداری در شکل گستردهای انجام شد. در دهه اول انقلاب طبق ارقام واقعی سالانه 92/3درصد رشد منفی داشتیم و در مجموع در 10 سال اول، 08/43درصد از حجم تولید ناخالص داخلی کاسته شد و این نشان داد که اقتصاد به شدت دچار بحران است. بعد از پایان جنگ برنامههای توسعه اقتصادی با شتاب اجرا شد تا موتور انباشت سرمایه که در دهه اول انقلاب خاموش شده بود روشن شود تا اقتصاد رونق پیدا کند.