قوانین را می توان ترجمه کرد؛ اما تجربه ای که مبنای وضع قوانین است پیوست آن ها نمی شود؛ همین است که گرته برداری از نظام تقنینی دیگر کشورها، برداشتی نصفه و نیمه از کارکردهای آن ها در اختیار ما می گذارد.
«شرکت»، مفهومی بود که راه را برای تحول بنیادین حیات جمعی بشر هموار کرد. موجودی فرضی که به واسطه ی برخورداری از «شخصیت حقوقی» می تواند طرف حق و تکلیف شود؛ معامله کند؛ بدهکار شود؛ ثروتمند گردد؛ و مالک باشد ؛ اما این موجود فرضی، تفاوتی بنیادین با آدمی دارد: شرکت ها نمی میرند. بدین ترتیب، تاجرانی نامیرا به دنیا آمدند تا سوار بر کشتی هایشان با سودای تجارت، رهسپار فتح سرزمین های جدید شوند. «کریستوفر کلمبوس»، «آمریکو وسپوس»، «فردیناند ماژلان»و بسیار دیگرانی که آنان را کاشفان جهان می خوانیم، اولین مدیران شرکت ها، این تاجران نامیرا، بودند…
قرن نوزدهم، در تاریخ حقوق شرکت ها، از آن «ایالات متحده ی آمریکا»ست. مردمانی فراری از سنت های اروپایی، تغییری کوچک، اما عمیق در کارکرد شرکت ها پدید آوردند.
ادامه این مطلب را می توانید در شماره 348 ماهنامه صنعت حمل و نقل بخوانید.