سوت ها برای که به صدا در می آید؟
عرفان لاجوردی
پدرم پایبند سنت هایی بود که درست می دانست و من هنوز در کرانه های میان نوجوانی و جوانی، به منتقد بی بدیل سنت های پدرانه بدل شدم. جایگاه رفیع دگراندیشانه من اما دیری نپایید. دانشگاه، به آخر رسیده و نرسیده پدر مرا از الطاف مالی خود محروم کرد و این طور بود که پایم به کار باز شد و دستم در جیبم فرو رفت. چه زود پانزده سالی از آن روزگار گذشت. این روزها سنت های پدر با افت و خیزهایی، همان است که بود. من اما مسیر دیگری را رفته ام و حالا ما دو آدمیم با شکست ها و پیروزی هایی بر آمده از انتخاب هایمان و بخت، کمتر یارمان هست تا در پوستین سنت های یکدیگر بیفتیم. پدر، عمرش دراز باد! و کسب و کارهایی تازه که دست مردمان را از جیب دولتها بیرون میکند، پر رونق!
مرور قانون پیر تجارت، هنوز هم که هنوز است مرا به وجد می آورد. هرچند حقوق دانان این روزگار گاه، زبان و تقسیم بندی های قانونی را به سخره میگیرند که در 1311 خورشیدی به تصویب رسید. شکوه و شگفتی، از ابتدای این قانون آغاز می شود. بندهای ماده دو قانون تجارت، در نگاه نخست فهرستی بی ربط از فعالیتهای سوداگرانه را شامل می شود اما درنگی کوتاه بر این بندهای به ظاهر مشوش نشان می دهد الگوهایی در میانه است و از میان تمامی این الگوها آن چه دخلی به این نوشتار دارد «واسطه گری» است.
میتوان ادعا کرد قانون تجارت تمامی مصادیق «واسطه گری» را فعالیت تجاری میداند. این رویکرد قانون تجارت از آن جهت اهمیتی درخور دارد که چنین لطفی را در حق دیگر گونه های «خدمات» و حتی تمامی گونه های «خرید و فروش» کالا نمیکند. چیست در ذات «واسطه گری» که حقوق تجارت، جایگاهی چنین رفیع به آن میدهد؟ و چیست در ذهن ما که «واسطه گری» را این چنین خوار و ذلیل میکند؟
سرشارترین تردستی تجارت، کامیابی فروشندگان و خریدارانی است که یکدیگر را نمی یابند و «واسطه گری» پلی است که خریدار و فروشنده را به یکدیگر میرساند. بدین ترتیب «واسطه» دایره المعارف نیازها و پاسخ هاست. چه چیز است جز «واسطه گری» رفیع ترین تجارت ها که ما را در گوش های ناآشنا از شهر به کافه ای دنج راهنمایی میکند؟ و یا در شهری غریب به مهمان خانه ای شورانگیز؟ خوب هر چیز خوب است و بد هر چیز، بد. چنین است که در جامعه ای گریزان از پویایی «واسطه گری» نیز به لختی و پلشتی دچار میشود و نشانه کافه های دنج و مهمانخانه های شورانگیز را گم میکند.
از دیگر سو آن چه عموما در ذهن ما به عنوان «واسطه گری» ظهور میکند، اتفاقا خرید محصول از تولیدکننده و فروش آن به دیگری است و باز فروشی به دیگری و باز فروشی به دیگری تا در دوردست ترین افق های ممکن، «مصرف کننده» یعنی خریداری که کالا یا خدمت را برای مصرف شخصی، خانگی یا خانوادگی خریده است، دست بر پیکر گزاف محصول بگذارد. تحفه آن که این زنجیره طولانی را «واسطه گری» و «واسطه» ای خواهد گسست که دست «تولیدکننده» و «مصرف کننده» را بی هیچ واسطه ای در دست یکدیگر می گذارد. این است ارمغان استارت آپ ها در روزگار ما.
استارت آپ ها، و از جمله استارت آپ های اینترنتی، سرریز سرمایه داری است و بی هیچ تردیدی ریشه در ایالات متحده آمریکا دارد. سرزمینی که درست یا نادرست، مردمانش را به این باور عادت داده است که در سرزمین آرزوها زندگی میکنند. بدین ترتیب شاید تحول مفهوم «مال» در چارچوب نظام حقوقی «کامن لا» -که البته از حوصله این نوشتار خارج است– در کنار رویاپردازی آمریکایی به صاحبان ایده ها جرات داد تا با کاربستی نو از اینترنت و با ایجاد رابطه مستقیم میان «تولیدکننده» خرد و «مصرف کننده»، کسب و کارهایی تازه را پایه ریزی کنند. این شکل های نوظهور کسب و کار، در کنف حمایت سرمایه دارانی قرار گرفتند که -بیشتر- در بازارهای بورس، سرمایه ای فراوان عایدشان شده بود و حالا میخواستند در جهان ایده ها ماجراجویی کنند.
بدین ترتیب «صندوقهای سرمایه گذاری جسورانه» دست «استارت آپ»های بسیاری را گرفتند و پای اندکی از آنها را که زنده ماندند به بازارهای بورس و سرمایه گشودند. حالا «تولیدکننده» خرد، مثلا راننده ای که در خیابان های نیویورک به دنبال مسافر میگشت، یا مهمانخانه داری در نیس فرانسه، یا آش فروشی در کوچه پس کوچه های شیراز میتوانست بی آن که عضو اتحادیه ای کارگری یا کارفرمایی باشد، بی آن که آن قدر بزرگ باشد که در تبلیغات تلویزیون ها یا بر تابلوهای شهری خودنمایی کند، از طریق واسطه های اینترنتی دیده شود. تاریخ گامی به پیش گذاشته بود و حالا پیرزنی که میخواست با یک کلاف نخ نام خود را در میان خریداران «یوسف» ثبت کند، «یوسف» گم گشته خویش را در بر می گرفت.
شاید اگر «مارکس» هم-روزگار ما بود، بخشی و یا دستکم، مثال هایی از کتاب «سرمایه» را به این شکل تازه از «واسطه گری» و بازاری این چنین وسیع از «خرده فروشی» تخصیص می داد. در جهان «سرمایه داری»، «مارکس» اما سالهاست که مرده است و کتاب «سرمایه» در محاق، فرو خفته. بدین ترتیب هر شکل تازه ای از کسب و کار که «کارگر» را – در مفهوم پدیدآورنده «ارزش مصرفی» – بهره مندتر کند، باز هم مومن به باورهای «سرمایه داری» خواهدبود. «سرمایه داری»، «سرمایه دار»ان تازه ای پدید آورده است و این بار چنگ بر چهره «مصرف کننده» میکشد. گذشته از آن که به عنوان یک آسیب عمومی، «خرده فروش»های کالا یا خدمت، حتی به ذهنشان خطور نمی کند تا اتحادیه های کارگری یا صنفی منسجمی در برابر «موقعیت اقتصادی مسلط»ِ «واسطه های اینترنتی» – به ویژه در شرایط «قیمت گذاری» – پدید آورند، «مصرف کنندگان» نیز در جایگاهی «آسیب پذیر» قرار گرفته اند.
«واسطه های اینترنتی» دوران نونهالی خود را به عنوان یک «استارت آپ» پشت سر می گذارند و به یک «برند» یا «نام تجاری» بدل میشوند. «نام تجاری» اعتماد آفرین است. مثلا ما تصور میکنیم «آدیداس» کیفیتی بهتر از «تولیدکننده»ای گمنام دارد و یا «فرنچایز»ی نظیر «کی اف سی» نظارت بیشتری بر شعبه های خود اعمال میکند. گذشته از این که این باور چقدر درست باشد، میتوان صاحب «برند» را به دلیل فروش محصولی نامرغوب و ورود آسیب به «مصرف کننده» تحت تعقیب قرار داد اما در مورد «واسطه»ها و در موضوع بحث ما «واسطه اینترنتی» وضع به کلی متفاوت است. قرارداد خرید و فروش میان «تولیدکننده»ی خرد و «مصرف کننده» به صورت مستقیم منعقد میشود و درست به همین دلیل «واسطه» در برابر خسارتهای وارد بر «مصرف کننده» مسوولیتی نخواهدداشت.