فرهنگ ایرانی را با هنر می‌توانیم زنده نگه داریم

صنعت حمل و نقل آنلاین: استاد محمدرضا غنی‌زاده در تهران چشم به جهان هستی گشود. او از کودکی به مجسمه‌سازی و نقاشی علاقه بسیار داشت و در کنار دو خواهر بزرگ‌تر از خود که هنرجوی نقاشی بودند به دلیل اشتیاقش به نقاشی، دور از چشم آن‌ها گاهی خرابکاری و گاهی نقاشی می‌کرد، وی در حالی‌که 5 سال بیشتر نداشت، ساعت‌ها چشم به دیوارهای پر از کاغذهای رنگ آتلیه استاد حیدر که خواهرانش نزد ایشان آموزش می‌دیدند می‌دوخت. خودش می‌گوید همیشه نگران از اتمام وقت آن روز بودم. محمدرضا از همان زمان در ذهن خود تصویر‌سازی می‌کرد و امید آن را داشت تا روزی با قلمی توانا بتواند آن تصاویر را به دنیای بیرون بکشاند.

پدر خطاطش، بزرگ‌ترین حامی وی بود. محمدرضای خردسال که در آغوش پدر می‌نشست و خطوط را نقاشی می‌کرد، پس از سالیان زیاد همچنان همان سبک را ادامه داده است، او از همان کودکی شیفته نقاشی، طراحی و مجسمه‌سازی شد و ساخت حجم از آرزوهای همیشگی‌اش بود. در دوران راهنمایی و دبیرستان به‌دلیل توانایی‌اش در نقاشی، همیشه مورد تمجید اطرافیان قرار می‌گرفت، تمجیدی که مشوق پیشرفت‌های پی در پی بعدی او در نقاشی بود. استاد محمدرضا غنی‌زاده امروز با تبحر در نقاشی و خطاطی و مجسمه‌سازی به رویاهای کودکانه‌اش واقعیت بخشیده است. او هیچ‌گاه در تکاپوی پر و بال دادن به نام و نشان خود نبوده و بی‌وقفه با شور و شعف و متانتی کم‌نظیر در کنج دلنشین تنهایی‌اش آثار زیبایی را خلق کرده است. غنی‌زاده مجمسه‌سازی را از 28 سالگی و پس از وقفه‌ای یک ساله در حرفه هنری‌اش آغاز کرد و آثار فراوانی را بدون ثبت نام و نشان از خود بر جای گذاشته است. این هنرمند باتجربه در گفت‌وگویی که با ماهنامه صنعت حمل‌ونقل داشت با اشاره به جایگاه هنر و هنرمند در کشور گفت: «این روزها متاسفانه هنرمند در جایگاه اصیل خود قرار ندارد. از قدیم گفته‌اند که هنرمند باید در صدر بنشیند حال آن‌که چنین نیست.» وی هنر را تشکیل شده از دو بخش می‌داند و می‌گوید: «یک قسمت، هنری است که شخص برای حال درونی خود دنبال می‌کند و قسمت دیگر برای لذت بردن دیگران از مواجهه با اثر هنری است و نقش بزرگی را ایفا می‌کند. به همین دلیل همیشه سعی کرده‌ام محدودیت‌های پیش‌رو را از میان بردارم.»

وی درباره میزان موفقیت خود به‌عنوان یک هنرمند نیز چنین می‌گوید: «من نمی‌توانم بگویم که موفق هستم یا نیستم. از پشت پنجره نگاهم، همان داستان «بی‌ستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد» را می‌بینم. خود را عاشق نقاشی و مجسمه‌سازی می‌دانم و فقط به ساخت مجسمه و اجرا فکر می‌کنم.»

وی که علاقه‌ چندانی به دیده شدن ندارد، همیشه از دوستانش خواسته‌ تا به جای او مدیریت تبلیغاتی فضاهای مجازی همانند وب‌سایت و اینستاگرام‌اش را بر عهده بگیرند. او در این‌باره می‌گوید: «حدود 6 ماه است که از کنج آرامی که در گوشه منزلم برای خود ساخته بودم و در آن‌جا کار می‌کردم دور شده‌ام و گالری خود را در مرکز تجاری بنا کرده‌ام اما احساس آرامش گذشته را ندارم. البته موقعیتم ایجاب می‌کند که گالری داشته باشم و وورک‌شاپ برگزار کنم، اما خیلی با اخلاقیات درونی من سازگار نیست.»

استاد غنی‌زاده در مورد فضای کاری یک هنرمند می‌گوید: «شخصا علاقه‌ چندانی به رسانه‌ای شدن ندارم زیرا این امر مرا از حس آرامش کار در خلوت درونی و شور و شعفی که دارم دور می‌کند. به یاد دارم که ساعت‌ها و حتی شبانه‌روز کار می‌کردم. در قید زمان و مکان نبودم و خیلی مواقع خوردن ناهار و شام را فراموش می‌کردم. بر همین اساس است که می‌گویم در این گالری و در مرکز تجاری، آن تمرکز لازم و خلوتی را که داشتم ندارم و واقعا خسته شده‌‌ام. پیش از این معمولا کارگاه‌هایی که داشته‌ام در خانه‌های قدیمی با رنگ و بوی خاص خود بوده که هرگاه می‌خواستم در را باز می‌کردم و در خلوت خود کار می‌کردم. البته سعی می‌کنم که تغییر را در خود ایجاد کنم.

وی درباره آثار خود نظیر مجسمه مفاخر می‌گوید: «وورک‌شاپ‌های زیادی را برگزار کرده‌ام و مجسمه‌های فردوسی و رستم و دیگر مجسمه‌های داخل ویترین حاصل همین وورک‌شاپ‌هایی است که در اماکن مختلف برگزار کرده‌ام. از افرادی که برای دیدن می‌آیند استقبال می‌کنم و حتی از آن‌ها دعوت می‌کنم موم را به دست گرفته کار بر آثار را امتحان کنند. در واقع موفقیت را بیشتر در این می‌بینم که مردم از کارهایم لذت ببرند و آن‌ها را هم در حس شور و شعف این آثار شریک کنم. البته نمی‌دانم تا امروز چه‌قدر در ایجاد این شور موفق بوده‌ام. اهمیت و توفیق اثر هنری را در ماندگاری اثر می‌دانم و به همین دلیل است که به ساخت چهره‌های ماندگار روی آورده‌ام.»

استاد غنی‌زاده در مورد وقفه‌ای که در زندگی حرفه‌ای‌اش با آن مواجه شد، چنین شرح می‌دهد: «اغلب خانواده و اطرافیان، کارهایم را می‌خریدند و هزینه ابزار مورد نیاز کارم از همین راه تهیه می‌شد. ناگهان برای مدتی طولانی دستم به هیچ‌کاری نرفت و دلیل آن شاید یک تحول درونی یا سفر به درون بود که سبب شد حال و هوایم به‌صورت عجیبی دگرگون شود، نگاهم به همه چیز تغییر کرد. نیمه‌شب‌ها از خواب بیدار می‌شدم و به همه چیز فکر می‌کردم. پس از آن به یک‌باره تصمیم به ساختن حجم گرفتم. البته نه برای ارایه، من هیچ‌وقت برای نمایش کارهایم، کار نکرده‌ام. بیشتر کارهایم سفارشی بوده و اگر کاری هم برای دل خودم انجام می‌دادم، دوستانم آن را می‌بردند. روی خیلی از کارهای چوبی و مجسمه‌های بزرگ سیمانی و سنگی که می‌ساختم نامی از خود روی آن‌ها به‌جا نمی‌گذاشتم و همین شد که گاهی فردی دیگر با نام خود آن را می‌فروخت. این روند تا روزی ادامه داشت که استاد ارجمندم به من تاکید کرد وقت آن رسیده تا نام و امضای خود را روی آثارم داشته باشم. این شد که جسته و گریخته روی کارهایم را امضای کوچکی می‌زدم اما باز هم کارهایم به اسم افراد مختلف فروخته می‌شد. با این‌حال هیچ‌گاه به اسم خودم گالری راه‌اندازی نکرده‌ام.»

اهمیت فعالیت هنری در چهارچوبی شخصی برای وی تا اندازه‌ای است که او را به فعالیت با هدف تازه‌ای مجاب کرده است، استاد غنی‌زاده در این‌باره می‌گوید: «هرگز به دنبال برپایی نمایشگاه نبوده‌ام و نمایشگاه‌هایی هم که برگزار شده و آثار من در آن عرضه شده، تنها به دلیل اصرار دوستان بوده است. تصمیم گرفته‌ام آثارم را نفروشم و داستان‌هایی را در ذهن دارم که منشأ آن از یک حال درونی‌ است. قصد دارم در خلوت خود کارهایم را اجرا کنم تا بتوانم در نمایشگاه‌های خارجی به نمایش بگذارم.»

و در ادامه از تاثیر زندگی خانوادگی و شخصی بر روند رشد هنر خود چنین می‌گوید: «من هر دو را در کنار هم دارم. فضای خانواده اثری مستقیم بر کارهایم داشته است. اما در مواقعی بزرگ‌ترین دردهایم را تنها با دست بردن به خط و شعر یا نقاشی و حجم تسکین داده‌ام و با هر عاملی که ارتباط من را با هنر قطع کرده، جنگیده‌ام.»

در روزگاری که فشار اقتصادی بر بسیاری از حرفه‌ها از جمله هنر تاثیرات منفی عمیقی نهاده است، تهیه ابزار و لوازم یک نقاش یا مجسمه‌ساز امری سخت به نظر می‌آید. استاد غنی‌زاده اما در این مورد نظر جالبی دارد: «من تا به حال با چنگ و دندان و هر زحمتی که بوده، لوازم و ابزار مورد نیازم را تهیه کرده‌ام. حتی در زمانی‌که هیچ پولی برای تهیه ابزارم نداشته‌ام، با گرفتن قرض یا فروختن لوازم دیگر ابزارم را خریده و کارم را انجام داده‌ام. اما هیچ‌گاه نمی‌خواهم به این مشکلات توجه داشته باشم. یک عاشق بالاخره راهی برای رسیدن به معشوقش پیدا می‌کند.»

در جایی از گفت‌و‌گو از وی پرسیدم اگر روزی مجبور باشد شغل دیگری را انتخاب کند، چه حرفه‌ای را انتخاب می‌کند؟ «من فقط این حرفه را می‌توانم دنبال کنم و تخصص دیگری ندارم. استادم همیشه می‌گفت، محمدرضا باید با هنر دستش زندگی کند و کار دیگری جز هنر را دنبال نکند، سعی می‌کنم از گفته ایشان اطاعت امر کنم.»

استاد محمدرضا غنی‌زاده در مورد محبوب‌ترین آثارش می‌گوید: «کار حجم را بیشتر دوست دارم، اما بیش از همه شیفته آن کاری هستم که قصد دارم شروع کنم. به محض تمام شدن اثر، علاقه‌ام را به آن از دست می‌دهم. اکنون مایلم 4 شخصیتی را که در ذهنم دارم بسازم. هر روز به آن فکر می کنم تا در درونم زودتر به زمان شروع آن اثر برسم. در انجام کارهایم تمام مسیر را در ذهنم مرور و سپس اجرا را شروع می‌کنم. در این میان آموزش می‌دهم ولی به شاگردانی که تنها هوس کرده‌اند یاد بگیرند خیر. در ابتدا آزمونی از متقاضیان می‌گیرم و اگر در آن آزمون برای من مشخص شد که فردی برای پیدا کردن گمشده درون خود آمده است، عاشقانه به وی آموزش می‌دهم.

وی از قدرت تاثیرگذاری یک اثر بر فضای جامعه چنین می‌گوید: «یک اثر می‌تواند نقش بسیار موثری داشته باشد. فرهنگ به واسطه هنرمندان زنده نگه داشته شده و آن کسی که به درون خود سفر می‌کند و با خدای درون خود ارتباط برقرار می‌کند می‌تواند از این گنج درونی، گوهرهایی بیرون آورد که مختص به زمان خاصی نیست. هنر شعر و موسیقی و نقاشی و مجسمه‌سازی و هنرهای دیگر قسمتی از وجود انسانی ما را به تصویر می‌کشند.»

تصویری که وی از آینده‌ خود متصور است، موضوع دیگری از این گفت‌وگو بود که این‌چنین مطرح شد: «من خود را در آینده با موهایی سفید می‌بینم که دستانم لرزشی ندارد و با عشق تدریس می‌کنم و استعدادهایی را پیدا می‌کنم که می‌توانند تاثیر‌گذار باشند و آینده هنری خود را در ساخت و آموزش می‌بینم. گمان می‌کنم ساختن، یک قسمت از زندگی من است. می‌خواهم در حجم‌سازی اثر‌گذار باشم همانند ابوالحسن‌خان صدیقی شاگرد کمال‌الملک. البته ایشان بسیار بزرگ هستند و من آرزو دارم روزی بتوانم همانند ایشان باشم.»

اصرار من به تعریف یک خاطره از دوران حرفه‌ای وی، به این تعریف انجامید: «چندین سال پیش یکی از دوستان نزدیکم از من خواست تا مجسمه‌ای را در ویلایش بسازم اما حتی خودش هم نمی‌دانست که دقیقا چه چیزی می‌خواهد. این شد که به ایده ساخت مجسمه مسیح رسیدیم. با همین حس، شب‌ها تا صبح نقشه و ابعاد آن را اندازه‌گیری کردم. این مجسمه حدود 6 متر ارتفاع داشت. فردای آن روز، اول وقت لوازم را تهیه و کار را به سرعت آغاز کردم. اجرای آن کار 3 ماه زمان برد. به‌خاطر می‌آورم که زمستان بود و کار کردن بسیار مشکل. در کنار آن کار، مجسمه دیگری با نام بی‌سر و پا را آغاز کردم. در آن دوران در مطالعه سیر و سلوک افرادی بودم که از خود بی‌خود می‌شدند و قصد داشتند از فردیت خویش خارج شوند. (بی‌سر و پای هر جایی) به معنای واقعی بی‌سر و بی‌پا حرکت کردن، با بال جان حرکت کردن نه با سر و پا. این مجسمه سه تکه بود و بعد از ساخت به ما گفتند که ساخت این مجسمه به دلیل این‌که ترویج مسیحیت است جرم است و حکم مرتد دارد. صورت مجسمه را به اجبار تراشیدم و صورت دیگری را ساختم، اما پیکر مجسمه همان باقی ماند. نوشته‌ای از حافظ نیز تهیه کردم و در زیر آن قرار دادم.

تندیس استاد امیرخانی از آثار درخشان وی این چنین شکل گرفت: «ساخت تندیس استاد امیرخانی به خواست خودم بود زیرا از کودکی به خط علاقه و استاد امیرخانی را بسیار دوست داشتم، آرزو داشتم ایشان را ببینم و دنبال‌کننده سبک خط ایشان هستم. در جریان نمایشگاه استاد در هفته خط‌نویسی قرار گرفتم و به آقای جعفری مدیر برنامه نمایشگاه خط پیشنهاد دادم تا در طول نمایشگاه تندیس ایشان را بسازم. دوستانم در موزه بانک ملی نیز قصد داشتند تا این اثر را برای موزه آن بانک خریداری کنند.»

ساخت حجم «عصر عاشورا» اثر ماندگار استاد فرشچیان هم چنین حکایتی دارد: «حدود یک ماه است که روی این طرح کار می‌کنم. تا امروز دو بار آن را خراب کرده‌ و دوباره ساخته‌ام. در این اثر تاکید بر آن بود که خط به خط کاری را که استاد فرشچیان انجام داده اجرا شود، حتی رنگ‌ها هم همان رنگ‌ها باشند. همچنین قرار بر این شد تا بعد از آمدن استاد فرشچیان به ایران، توسط خود ایشان حجم عصر عاشورا رونمایی شود.

از مجموعه‌های در حال ساخت می‌توان از مجموعه اساطیری شاهنامه شامل: سردیس حماسه‌سرای بزرگ ایران حکیم ابوالقاسم فردوسی، برگرفته از اثر ماندگار استاد ابوالحسن‌خان صدیقی. سردیس رستم، مجسمه کامل رستم سوار بر رخش بعد از نبرد با دیو سپید (خان هفتم)، کاوه آهنگر در قیام علیه ضحاک و آرش کمانگیر بعد از رها کردن تیر از کمان. همچنین مجموعه مفاخر و مشاهیر ایران شامل مفاخیر هنر موسیقی: استاد قمرالملوک وزیری، استاد بنان، استاد ادیب خوانساری، استاد اکبر گلپایگانی، استاد ایرج، استاد محمدرضا شجریان، استاد محمد منتشری، استاد حسن ناهید، استاد فرهاد فخرالدینی، استاد شهرام ناظری، استاد محمدرضا لطفی، استاد کیهان کلهر و استاد حسین علیزاده نام برد.

پایان این گفت‌وگو همراه بود با آمال و آروزیی که ایشان برای هنرجویان در دل داشت: «آرزو می‌کنم همه هنرمندان با فراق بال و با آزادی کامل، آنچه را که در درون‌شان اتفاق می‌افتد با هر تکنیکی که فرا گرفته‌اند، اجرا کنند و مورد حمایت قرار گیرند تا بتوانند بدون دغدغه آثاری ماندگار خلق کنند. امیدوارم این توانایی را داشته باشم تا افرادی را که به دلیل عدم داشتن شرایط نمی‌توانند هنر خود را اجرا کنند شناسایی کنم و بدون هیچ هزینه‌ای آموزش دهم و در مجموعه خودم پرورش دهم تا آرزویشان برآورده شود. حقیقتا نمی‌خواهم کسی آرزوی تجهیزات نقاشی و یادگیری آن به دلش بماند.»

تازه‌های کسب و کار