دردمان درد دل ست و پایمان مانده به گل غرق آبیم ولی تشنه لب هستیم و خجل
بروز بحران در هر زمان و در هر مکان در کشور ما و شاید در جایجای دنیا، چه بهصورت طبیعی و چه ناشی از ندانمکاریها هرگز تازگی نداشته و ازاینروست که ” ستاد بحران ” برایمان نام ناآشنائی نیست. در ابتدای سخن خوب است بدانیم که ساختارمندسازی نوین نهادی قانونی، قابل و توانمند به لحاظ نوشتاری تحت عنوان “سازمان مدیریت بحران کشور”قدمتی بیش از دوازده سال دارد، که بهموجب قانون در دیماه 1386 بهمنظور ایجاد مدیریت یکپارچه در امر سیاستگذاری، برنامهریزی، ایجاد هماهنگی و انسجام در زمینههای اجرائی و پژوهشی، اطلاعرسانی متمرکز و نظارت بر مراحل مختلف مدیریت بحران و ساماندهی و بازسازی مناطق آسیبدیده و استفاده از همه امکانات و لوازم موردنیاز وزارتخانهها، مؤسسات و شرکتهای دولتی و عمومی، بانکها و بیمههای دولتی، نیروهای نظامی و انتظامی، مؤسسات عمومی غیردولتی، شوراهای اسلامی، شهرداریها، تشکلهای مردمی، موسساتی که شمول قانون بر آنها مستلزم ذکر نام است، حتی دستگاههای تحت امر رهبری و نیروهای مسلح (در صورت تفویض اختیار)، جهت بهرهمندی بهینه از توانمندیهای ملی، منطقهای و محلی در مواجهه با حوادث طبیعی و سوانح پیشبینینشده، تشکیل گردیده، که این تفویض نیز با ابلاغ سیاستهای کلی نظام در خصوص ” پیشگیری و کاهش خطرات ناشی از سوانح طبیعی و حوادث غیرمترقبه” با تأیید مقام معظم رهبری به سران سه قوه و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام جهت اقدام ابلاغشده است. «برای آگاهی از اهمیت وظایف ستاد بحران کشورمی توان به قانون آئیننامه اجرائی مربوط به آن رجوع کرد.»
هدف نگارنده این است که بدانیم مصوبات اختیارات محوله به ستاد بحران جای هیچ تردیدی را باقی نمیگذارد که اگر چیدمان مدیریتی سازمان مدیریت بحران بهدرستی صورت گرفته بود نتایج تلخ ببار آمده تا بدین اندازه اسفبار و خسارت آفرین نمیبود. صادقانه باید گفت سیل اخیر درواقع سیلی محکمی بود بر صورت صاحبان تفکری که در طول چهل سال گذشته با هرآن چه منبعث از علم و دانش و تجربه علمی عملی جهانشمول بود به مقابله برخاستند. این تفکر از همان ابتدای انقلاب با شعار عوامفریبانه «تقدم تعهد بر تخصص» و مرز کشیهای خشن و ناهنجار «خودی غیرخودی»، نیروهای متخصص تحصیلکرده را از گردونه مدیریت جامعه بیرون راند و لجوجانه در سطوح و جایگاههای اداری و تشکیلاتی کشور، اقلیتی فرصتطلب و شهرتجو را در رأس مصادر امور قرارداد که بین اداره کشور و اداره اهلوعیال خانه تفاوتی قائل نبودند. با این تفکر دیدیم که عملاً مدیریت نظاممند و ضابطهمند از گردونه اداره درست کشور پاکسازی شد و افراد جدیدالورود با سهم خواهی های حریصانه و در دایره تنگ بهاصطلاح خودیها تمشیت امور را به دست گرفتند و مدیریتی کور و بینظم اما رابطه مند را اعمال کردند.
فراموششدنی نیست که چگونه با انقلاب بهاصطلاح فرهنگی سیلآسا به ریشه راستین علم زدند و پس از چندی شاید برای جبران عقب انداختگی ناشی از تعطیلی دانشگاهها، شتابزده و قارچ وار مؤسسات آموزش عالی دانشگاههای غیرانتفاعی یا بهتر بگویم «آرام سایش گاههای» درآمدزایی را آفریدند که خروجی و دست آوردی جز رواج چاپ و تکثیر دانشنامههای بیمحتوا برای همان خودیها نداشت و صدالبته که حرمت مدارک و تحصیلات عالیه را با رواج مدارک بیپشتوانه علمی لیسانس و فوقلیسانس و دکترا تا حدی پائین آوردندکه تمام افراد فاقد تحصیلات عالیه دانشگاهی ازجمله حوزویان که در دایره خودیها جای گرفته بودند بتوانند از مزایای مادی آن در تمامی نهادها و ارگانها برخوردار شوند، درمقابل، صاحبان مدارک اصیل با تخصصهای کارآمد مجبورشدند بجای خدمت به ملک و ملت، درخیابان ها مسافرکشی کنند یا جلای وطن دهند وبهترین سالهای عمر خود را برای ساختن کشورهای دیگر که بعضاً” هم دشمن و حتی شیطان بزرگ نامیده میشوند بهکارگیرند.