صتعت حمل و نقل آنلاین: پدرم پایبند سنت هایی بود که درست میدانست و من هنوز در کرانه های میان نوجوانی و جوانی، به منتقد بی بدیل سنت های پدرانه بدل شدم. جایگاه رفیع دگراندیشانه من اما دیری نپایید. دانشگاه، به آخر رسیده و نرسیده پدر مرا از الطاف مالی خود محروم کرد و این طور بود که پایم به کار باز شد و دستم در جیبم فرو رفت. چه زود پانزده سالی از آن روزگار گذشت. این روزها سنتهای پدر با افت و خیزهایی، همان است که بود. من اما مسیر دیگری را رفته ام و حالا ما دو آدمیم با شکستها و پیروزیهایی بر آمده از انتخابهایمان و بخت، کمتر یارمان هست تا در پوستین سنتهای یکدیگر بیفتیم. پدر، عمرش دراز باد! و کسب و کارهایی تازه که دست مردمان را از جیب دولتها بیرون میکند، پر رونق!
مرور قانون پیر تجارت، هنوز هم که هنوز است مرا به وجد می آورد. هرچند حقوقدانان این روزگار گاه، زبان و تقسیم بندیهای قانونی را به سخره می گیرند که در 1311 خورشیدی به تصویب رسید. شکوه و شگفتی، از ابتدای این قانون آغاز میشود. بندهای ماده دو قانون تجارت، در نگاه نخست فهرستی بیربط از فعالیتهای سوداگرانه را شامل میشود اما درنگی کوتاه بر این بندهای به ظاهر مشوش نشان میدهد الگوهایی در میانه است و از میان تمامی این الگوها آن چه دخلی به این نوشتار دارد «واسطهگری» است. میتوان ادعا کرد قانون تجارت تمامی مصادیق «واسطهگری» را فعالیت تجاری میداند. این رویکرد قانون تجارت از آن جهت اهمیتی درخور دارد که چنین لطفی را در حق دیگر گونههای «خدمات» و حتی تمامی گونههای «خرید و فروش» کالا نمیکند. چیست در ذات «واسطهگری» که حقوق تجارت، جایگاهی چنین رفیع به آن میدهد؟ و چیست در ذهن ما که «واسطهگری» را این چنین خوار و ذلیل میکند؟ سرشارترین تردستی تجارت، کامیابی فروشندگان و خریدارانی است که یکدیگر را نمییابند و «واسطهگری» پلی است که خریدار و فروشنده را به یکدیگر میرساند. بدین ترتیب «واسطه» دایرهالمعارف نیازها و پاسخهاست. چه چیز است جز «واسطهگری» رفیعترین تجارتها که ما را در گوشهای ناآشنا از شهر به کافهای دنج راهنمایی میکند؟ و یا در شهری غریب به مهمانخانهای شورانگیز؟ خوب هر چیز خوب است و بد هر چیز، بد. چنین است که در جامعهای گریزان از پویایی «واسطهگری» نیز به لختی و پلشتی دچار میشود و نشانه کافههای دنج و مهمانخانههای شورانگیز را گم میکند. از دیگر سو آن چه عموما در ذهن ما به عنوان «واسطهگری» ظهور میکند، اتفاقا خرید محصول از تولیدکننده و فروش آن به دیگری است و باز فروشی به دیگری و باز فروشی به دیگری تا در دوردستترین افق های ممکن، «مصرف کننده» یعنی خریداری که کالا یا خدمت را برای مصرف شخصی، خانگی یا خانوادگی خریده است، دست بر پیکر گزاف محصول بگذارد. تحفه آن که این زنجیره طولانی را «واسطهگری» و «واسطه» ای خواهد گسست که دست «تولیدکننده» و «مصرف کننده» را بیهیچ واسطهای در دست یکدیگر میگذارد. این است ارمغان استارت آپها در روزگار ما.
استارت آپها، و از جمله استارت آپهای اینترنتی، سرریز سرمایهداری است و بیهیچ تردیدی ریشه در ایالات متحده آمریکا دارد. سرزمینی که درست یا نادرست، مردمانش را به این باور عادت داده است که در سرزمین آرزوها زندگی میکنند. بدین ترتیب شاید تحول مفهوم «مال» در چارچوب نظام حقوقی «کامن لا» -که البته از حوصله این نوشتار خارج است– در کنار رویاپردازی آمریکایی به صاحبان ایدهها جرات داد تا با کاربستی نو از اینترنت و با ایجاد رابطه مستقیم میان «تولیدکننده» خرد و «مصرف کننده»، کسب و کارهایی تازه را پایهریزی کنند. این شکلهای نوظهور کسب و کار، در کنف حمایت سرمایه دارانی قرار گرفتند که -بیشتر- در بازارهای بورس، سرمایهای فراوان عایدشان شده بود و حالا میخواستند در جهان ایدهها ماجراجویی کنند. بدین ترتیب «صندوقهای سرمایهگذاری جسورانه» دست «استارت آپ»های بسیاری را گرفتند و پای اندکی از آنها را که زنده ماندند به بازارهای بورس و سرمایه گشودند. حالا «تولیدکننده» خرد، مثلا رانندهای که در خیابان های نیویورک به دنبال مسافر میگشت، یا مهمانخانهداری در نیس فرانسه، یا آش فروشی در کوچه پس کوچههای شیراز میتوانست بی آن که عضو اتحادیهای کارگری یا کارفرمایی باشد، بی آن که آن قدر بزرگ باشد که در تبلیغات تلویزیونها یا بر تابلوهای شهری خودنمایی کند، از طریق واسطههای اینترنتی دیده شود. تاریخ گامی به پیش گذاشته بود و حالا پیرزنی که میخواست با یک کلاف نخ نام خود را در میان خریداران «یوسف» ثبت کند، «یوسف» گم گشته خویش را در بر میگرفت.
شاید اگر «مارکس» همروزگار ما بود، بخشی و یا دستکم، مثالهایی از کتاب «سرمایه» را به این شکل تازه از «واسطهگری» و بازاری این چنین وسیع از «خرده فروشی» تخصیص میداد. در جهان «سرمایه داری»، «مارکس» اما سالهاست که مرده است و کتاب «سرمایه» در محاق، فرو خفته. بدین ترتیب هر شکل تازهای از کسب و کار که «کارگر» را – در مفهوم پدیدآورنده «ارزش مصرفی» – بهرهمندتر کند، باز هم مومن به باورهای «سرمایهداری» خواهدبود. «سرمایهداری»، «سرمایهدار»ان تازهای پدید آورده است و این بار چنگ بر چهره «مصرف کننده» میکشد. گذشته از آن که به عنوان یک آسیب عمومی، «خرده فروش»های کالا یا خدمت، حتی به ذهنشان خطور نمیکند تا اتحادیههای کارگری یا صنفی منسجمی در برابر «موقعیت اقتصادی مسلط»ِ «واسطههای اینترنتی» – به ویژه در شرایط «قیمتگذاری» – پدید آورند، «مصرف کنندگان» نیز در جایگاهی «آسیبپذیر» قرار گرفتهاند. «واسطههای اینترنتی» دوران نونهالی خود را به عنوان یک «استارت آپ» پشت سر میگذارند و به یک «برند» یا «نام تجاری» بدل میشوند. «نام تجاری» اعتماد آفرین است. مثلا ما تصور میکنیم «آدیداس» کیفیتی بهتر از «تولیدکننده»ای گمنام دارد و یا «فرنچایز»ی نظیر «کی اف سی» نظارت بیشتری بر شعبههای خود اعمال میکند. گذشته از این که این باور چقدر درست باشد، میتوان صاحب «برند» را به دلیل فروش محصولی نامرغوب و ورود آسیب به «مصرف کننده» تحت تعقیب قرار داد اما در مورد «واسطه»ها و در موضوع بحث ما «واسطه اینترنتی» وضع به کلی متفاوت است. قرارداد خرید و فروش میان «تولیدکننده»ی خرد و «مصرف کننده» به صورت مستقیم منعقد میشود و درست به همین دلیل «واسطه» در برابر خسارتهای وارد بر «مصرف کننده» مسوولیتی نخواهدداشت. بدین ترتیب اگر در کافهای دنج و بر اثر خوردن قهوهای ناگوار، مسموم و یا در مهمانخانهای شورانگیز بیمار شدید، «واسطه» ای که شما را بدانجا هدایت کرده است، مسوول نخواهد بود. حیله «سرمایهداری» آن جاست که شما محصول را از «تولیدکننده»ی خرد، به «اعتماد» «برند» یا نامی تجاری خریداری کردهاید که علاوه بر سود گوارای «واسطهگری»، «ارزش افزوده»ی اعتماد را نیز از آنِ خود کرده است. بدین ترتیب همانقدر که میبایست به ایجاد اشتغالی گسترده برای رانندگان و پیشنهاد بهایی رقابتی و ارزان برای مسافران افتخار کنیم، ضرورت دارد به همان اندازه و بیش از آن، شرمسار بانویی باشیم که با وجود «اعتماد» به «برند» «واسطه»ی خدمات حمل و نقل مورد تجاوز قرار گرفت.
نمی توان تمام تقصیرها را به گردن «واسطه»های اینترنتی انداخت اما نباید ضرورت «اتحادیه های صنفی» و «اتحادیههای کارگری» را نیز انکار کرد. نمیتوان قدردان موهبتهای دسترسی آزادانه – تر – به اطلاعات نبود و نمیتوان «حقوق مصرف کننده» را نیز نادیده گرفت. این میان شاید لازم است «برند»های خوشنام اینترنتی «موظف» باشند هر بار که «تولیدکننده»ی خرد را به «مصرف کننده» معرفی میکنند، به این امر تصریح نمایند که «ما تنها واسطه هستیم» و حتی گامی پیشتر، به واسطه معرفی «تولیدکنندگانی» آشکارا فاقد صلاحیت مسوول قلمداد شوند. الگوهای برآمده از کارایی و رقابت جایگاه محترم خویش را دارند با این حال «حقوق» قرار است رابطهای «آمرانه» را پدید آورد که اجرای آن توسط «حاکمیت» «تضمین» میشود. من شیفته نبوغ بازیکنان فوتبالم اما پاداش بازی خوب، حذف «داور» نیست. سوال اینجاست که وقتی «مصرف کننده» در قرارداد خود با «تولیدکننده» خرد و به اعتماد «نام تجاری»ِ «واسطه» اینترنتی آسیب میبیند، سوتها برای که به صدا در میآید؟