خبر، روزهای نخست، فقط، مایهی اندوه بود؛ سوابق سقوط پروازهای بوئینگ، احتمال نقص فنی را باورپذیر مینمود. بعد، اما، ویدئوهایی منتشر شد که در تصویری محو نشان میداد، چیزی روشن و پر سرعت با هواپیما برخورد کرده است. آن شب، ایران، پایگاه ایالات متحده را در عراق هدف قرار داد؛ و حالا، طبیعی مینمود، در آن ساعتها، پدافند هوایی تهران در آمادهباش به سر برده باشد. تصویرهای بعدی نشان داد، پدافند، دو بار به هواپیما شلیک کرده است. آمریکاییها هم خبرهایی منتشر کردند که شلیک پدافند ایران را تایید میکرد. چند روز در اضطراب گذشت و آن اندوه نخست، به بهتی سنگین بدل شد. ایران، رسما، مسئولیت حادثه را پذیرفت.
سوانح پدافندی علیه پروازهای غیرنظامی، بیسابقه نیستند؛ حتی، ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی در دوران جنگ سرد، تجربههایی اینچنین داشتهاند. اگر این نیز، در آسمان خود، سقوط هواپیما را در نتیجهی عملکرد پدافند تجربه کرده است؛ برای ایران، اما، زخم، عمق بیشتری داشت.
روزی که ناو یواساسوینسنس ایالات متحده، پرواز شمارهی ششصد و پنجاه و پنج ایرانایر را سرنگون کرد، هیچکس از میان مردم و دولتمردان نپذیرفت، فاجعه، نتیجهی اشتباه بوده است. ایران، اظهار تاسف عمیق رئیسجمهوری وقت ایالات متحده را نپذیرفت؛ و خواستهی محاکمهی ناخدای وینسنس را روی میز گذاشت؛ آمریکا، خواستهی ایران را اجابت نکرد؛ و اختلاف میان دو کشور در خصوص نقض مقررات کنوانسیون شیکاگو، ناظر بر پروازهای غیرنظامی، به ایکائو ارجاع شد. شورای ایکائو نیز ترجیح داد به اظهارنظری نصفه نیمه قناعت کند؛ ایران قانع نشد. بدین ترتیب ایران، دعوای خود را علیه ایالات متحدهی آمریکا در نزد دیوان بینالمللی دادگستری مطرح کرد.
حادثهی ایرباس، سنگی دیگر بر دیوار بیاعتمادی میان ایران و ایالات متحده افزود. تحلیلهایی وجود داشت که سرنگونی ایرباس را بخشی از فشار ایالات متحده برای پایان دادن به جنگ ایران و عراق میدانست. گمانهایی بود که باور داشت حملهی ایالات متحده به شناورهای ایرانی، هدف قرار دادن سکوهای نفتی در واکنش به مینگذاریهای دریایی، سقوط فاو با دخالت آشکار ایالات متحده، موشکباران شهرها و تهدید قریبالوقوع به بمباران شیمیایی توسط عراق، همه، نشانههایی از سیاست ایالات متحده بود: پایان جنگ به هر قیمتی.
رویکرد آشکارا خصمانهی ایالات متحده، پس از صدور قطعنامهی پانصد و نود و هشت شورای امنیت آغاز شد؛ ایالات متحده به ایران اولتیماتوم داد تا پایان شهریور هزار و سیصد و شصت و شش، قطعنامهی شورای امنیت را بپذیرد؛ ایران قطعنامه را نپذیرفت. در سیام شهریور، نخستین تهاجم آمریکا به شناورهای ایرانی به وقوع پیوست. تنش دریایی افزایش یافت. ایران تهدید کرد، اگر نتواند نفت خود را صادر کند، خلیج فارس برای هیچکس امن نخواهد بود. بعضی کشورهای حاشیهی خلیج فارس به پرچم مصلحتی روی آوردند و پرچم آمریکا را بر شناورهای خود برافراشتند؛ ناوگان نظامی ایالات متحده، برای حمایت از این کشتیها وارد خلیج فارس شد. نمایش تلویزیونی عبور آمریکا از خلیج فارس با برخورد یکی از ناوها به مین همراه شد؛ آمریکاییها سکوهای نفتی ایران را هدف قرار دادند. دربازهی زمانی همین تنشها بود که ایرباس هدف قرار گرفت؛ فاو سقوط کرد؛ موشکباران شهرها شدت گرفت؛ و تهدید به بمباران گستردهی شیمیایی توسط عراق جدی شد. در نهایت، خالی بودن خزانهی کشور و به ویژه گزارش فرمانده وقت سپاه پاسداران که هرگونه احتمال پیروزی را تا دههی هفتاد شمسی منتفی میدانست، به پذیرش قطعنامه توسط ایران انجامید. بدین ترتیب، حادثهی ایرباس، فاجعهای صرفا تاسفبار و یا حتی شوکآور نبود؛ درست یا نادرست، حافظهی جمعی ایرانیان، تمام حوادث سالهای شصت و شش و شصت و هفت شمسی را به یکدیگر پیوند داد؛ ایالات متحده، خر مهرهی این تسبیح شد.
زورآزمایی ایران و ایالات متحده در نزد دیوان بینالمللی دادگستری، نبردی بود سترگ. پیش از این، آمریکا در برابر همین دیوان، ایران را به خاطر نقض کنوانسیونهای هزار و نهصد و شصت و یک حقوق دیپلماتیک، هزار و نهصد و شصت و سه حقوق کنسولی و معاهدهی دوستی و دریانوردی دو کشور، در پروندهی کارکنان دیپلماتیک و کنسولی، محکوم کرده بود. حالا، ماجرای ایرباس میتوانست، موضع دو کشور را برابر کند. ایالات متحده به ایران، پیشنهاد داد تا دعوا از طریق مصالحه حل و فصل شود. مذاکراتی سخت در گرفت؛ ابتدا، ایالات متحده اظهار تاسف عمیق رئیسجمهوری آمریکا را روش مناسبی برای جبران خسارت دانست؛ ایران نپذیرفت. ایالات متحده، پیشنهاد داد غرامت قربانیان را بر اساس مقررات دیه در ایران پرداخت کند؛ ایران نپذیرفت. در نهایت، ایالات متحده پذیرفت غرامت بر اساس استانداردهای بینالمللی پرداخت شود؛ البته به این شرط که تسهیم غرامت میان وراث نیز بر اساس معیارهای منصفانهی بینالمللی صورت پذیرد و غرامت نیز مستقیما به وراث پرداخت شود. پیشنهاد متقابل ایران آن بود که غرامت تا سقف دیه، بر اساس مقررات ایران و مازاد بر آن، براساس استانداردهای بینالمللی و مستقیما به وراث پرداخت شود.
کسانی که مذاکره میکنند، قهرمان نمیشوند. دستاورد مذاکرات، یعنی، پیشنهاد پرداخت غرامت هواپیما و قربانیان روی میز گذاشته شد. مذاکرهکنندگان عتاب و خطاب دیدند که چرا با آمریکا مذاکره کردهاند؛ این، موضع دولتمردان سنتی بود. جامعهی علمی آنها را طرد کرد؛ آنها به خودشیرینی برای حاکمیت متهم شدند، به اینکه فرصت ایران را برای محکومیت ایالات متحده در نزد دیوان بینالمللی دادگستری از دست دادهاند. این، موضع حقوقدانان ملیگرا بود.
در نهایت، ایران، پرداخت غرامت را پذیرفت؛ غرامت قربانیان به بازماندگان و غرامت هواپیما به دولت ایران پرداخت شد. مذاکرهکنندگان، اما، بیهیچ هلهلهای به دفتر خدمات حقوقی ریاستجمهوری بازگشتند و در میان اوراق پروندههای داوری ایران – ایالات متحده فراموش شدند. زمان گذشت و دولت مهرورزی در سال هزار و سیصد و هشتاد و چهار، سر برآورد؛ مذاکرهکنندگان سانحهی ایرباس را به خاطر آورد. آنها را به حضور پذیرفت و خانهنشین کرد.
این خاطره، این گذشتهی مشترک است که ماجرای هدف قرار گرفتن هواپیمای اوکراینی را برای ایران، با هر تجربهی دیگری از سقوط هواپیمای غیرنظامی متفاوت میکند. اکنون، ایران، به تصویر خود در آینه مینگرد، تصویر کشوری که حادثه را غیرعمدی میداند و دیگران به دیدهی تردید در آن مینگرند؛ از حادثه، ابراز تاسف عمیق میکند؛ و دیگران آن را ناکافی میدانند؛ از برکناری مسئولان پدافند خودداری میکند؛ و دیگران چنین تصمیمی را بر نمیتابند؛ از جبران خسارت بر اساس مقررات دیه سخن میگوید؛ و دیگران پرداخت غرامت بر اساس استانداردهای بینالمللی را مطالبه میکنند. سانحهی بوئینگ برای کشوری که زخم سقوط ایرباس را در خاطر دارد به چالشی اخلاقی بدل شده است. تلخ است؛ اما، در هر دو ماجرا، ایرانیان، قربانیان اصلی بودند.
اکنون مذاکرات میان ایران و کشورهای ذینفع در جریان است. اینجا و آنجا شنیده میشود که مقامات ایرانی، مسئولیت جبران خسارت را متوجه شرکتهای بیمهی اروپایی دانستهاند. صد البته، هواپیمای اوکراینی، تحت پوشش بیمه بوده است. پوشش بیمهای، اصولا تابع سقف مسئولیت متصدی حمل در کنوانسیون ورشو و پروتکل اصلاحی لاهه است؛ البته، معمولا پروازهایی که به مقصد اروپا و آمریکای شمالی پرواز میکنند، معمولا مقررات کنوانسیون مونترال را در زمینهی سقف مئوولیت رعایت میکنند. مادهی بیست و دو کنوانسیون ورشو، سقف مسئولیت متصدی حمل را در برابر مسافر معادل با صد و بیست و پنج هزار فرانک سوئیس مقرر داشت؛ این مبلغ در مادهی یازده پروتکل الحاقی لاهه به دویست و پنجاه هزار فرانک سوئیس افزایش یافت. ایران به عضویت کنوانسیون ورشو و پروتکل لاهه در آمده است. کنوانسیون مونترال، در تعیین سقف مسئولیت، معیار فرانک سوئیس را به کنار گذاشت؛ و از حق برداشت ویژه بهره برد، معیاری که بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول بهعنوان ارزش گذاری ارزهای مختلف در برابر یکدیگر پدید آوردند. براساس مادهی بیست و یک کنوانسیون مونترال سقف مسئولیت متصدی حمل از صد هزار حق برداشت ویژه کمتر نخواهد بود. ایران به عضویت کنوانسیون مونترال در نیامده است.
ورود به بحث از این مسیر بیفایده است؛ زیرا معیارهای مندرج در کنوانسیون ورشو، پروتکل لاهه و کنوانسیون مونترال به تعیین میزان غرامت نمیپردازند؛ مواد هفده، یازده و بیست و یک معاهدات مذکور، سقف مسئولیت را تعیین کردهاند؛ و نمیتوان آنها را خسارت مقطوع یا وجه التزام قلمداد کرد؛ به دیگر سخن، اگر بر اساس نظام حقوقی دادگاه رسیدگیکننده، میزان خسارت، بیشتر از سقف مندرج در این معاهدات باشد، دادگاه نمیتواند، غرامتی بیش از مبالغ مندرج در این معاهدات تعیین کند؛ عکس ماجرا، نتیجهای دیگر دارد؛ اگر براساس نظام حقوقی دادگاه رسیدگیکننده، میزان خسارت، کمتر از سقف مندرج در این معاهدات باشد، دادگاه باید بر اساس غرامت واقعی رای دهد؛ و نمیتواند مبلغ غرامت را به سقف مندرج در معاهدات افزایش دهد.
این واقعیت ساده، در تعدادی از دعاوی سوانح هوایی داخلی نادیده گرفته شد. روشن است، در پروازهای داخلی، مقررات دیه حاکم خواهد بود؛ چه آنکه مبلغ دیه از سقف مسئولیت مندرج در معاهدات کمتر است؛ با اینحال دادگاهها، گمان میکردند، مبالغ موضوع معاهدات، وجه التزام یا خسارت مقطوع است؛ هرچند این برداشت نادرست، نخستین بار توسط شورای انقلاب و در قضیهی سقوط هواپیمای پرواز مشهد رقم خورد؛ آن هنگام که مقرر شد مقررات جبران خسارت در پروازهای بینالمللی بر جبران خسارت سوانح هوایی داخلی نیز حاکم باشد، شورای انقلاب نیز به اشتباه تصور کرده بود، مبالغ مندرج در معاهده ورشو و پروتکل لاهه، خسارت مقطوع است.
از دیگر سو، کنوانسیونهای مورد اشاره، ناظر بر مسئولیت متصدی حمل است؛ و از آنجا که بر اساس مادهی بیست و هشت کنوانسیون ورشو، مادهی هفده پروتکل لاهه و مادهی هفده کنوانسیون مونترال، برای مسئولیت متصدی حمل، معیار مسئولیت مطلق را برگزیده است، تعیین سقف مسئولیت نیز طبیعی مینماید. اگر این عبارت پیچیدهی حقوقی را ساده کنیم درک مطلب آسانتر است: بر اساس کنوانسیونهای بینالمللی، مسئولیت متصدی حمل و نقل، منوط به تقصیر نیست؛ و در حال موظف به جبران خسارت است؛ به همین دلیل متصدی حمل «تا» مبلغ معینی خسارت را پرداخت میکند. مسالهی غرامت در سانحهی هواپیمای اوکراینی چیز دیگری است. موضوع، نه مسئولیت بدون تقصیر متصدی حمل که مسئولیت مبتنی بر تقصیر دولت ایران است. مسئولیت دولت، تابع کنوانسیونهای مورد اشاره نیست و سقفی ندارد. مبنای مسئولیت ایران در جبران خسارت از کنوانسیون شیکاگو در خصوص پروازهای غیرنظامی ناشی میشود.
شواهدی در دست نیست؛ اما بازماندگان، احتمالا و وکلای آنها قطعا به دنبال آنند تا غرامتی بیشتر از مبلغ مندرج در کنوانسیونهای حمل و نقل و یا حتی مقررات یاتا در مورد پروازهای آمریکای شمالی مطالبه کنند. طبیعی است دولت ایران، در برابر پرداخت غرامتی بیشتر از مبلغ مندرج در پروتکل لاهه مقاومت کند. همچنین ایران، باید نگران اعمال قاعدهی جانشینی توسط شرکتهای بیمه نیز باشد، چه آنکه بیمهگر مجاز است پس از پرداخت غرامت به زیاندیده، برای جبران خسارت به عامل زیان مراجعه کند؛ از آنجا که شرکتهای بیمه در طرح دعوا علیه دولت ایران با مانع مصونیت کشورها مواجه میشوند، احتمال درخواست حمایت دیپلماتیک از کشورهای متبوع شرکتهای بیمه نیز وجود دارد؛ همچنین، طبق مقررات ایکائو، و در صورت جبران نشدن خسارت، ممکن است فشارهای بینالمللی برای تعلیق حقوق ایران در حمل و نقل هوایی افزایش یابد. همهی اینها، پیچیدگی مذاکرات میان ایران و ذینفعان بینالمللی را افزایش میدهد.
آنهنگام که برجام به بار نشست و سرمای دولت ترامپ بر آن وزید، ایران، بار دیگر، دو دعوای مستقل را علیه ایالات متحده در دیوان بینالمللی دادگستری طرح کرد؛ نخست به دلیل نقض مصونیت اموال بانک مرکزی و دیگر در نتیجهی مغایرت تحریمها با معاهدهی دوستی و دریانوردی ایران و ایالات متحده. این بار نیز، کسانی که در مذاکرات مربوط به اجرای قطعنامهی پانصد و نود و هشت، دعاوی داوری ایران و آمریکا، دعوای سقوط ایرباس و دعوای سکوهای نفتی دلی سربلند و سری سر به زیر داشتند، از خانه فراخوانده شدند؛ این مذاکرهکنندگان، احتمالا و به تدریج در اختلاف سانحهی هواپیمای اوکراینی نیز بیش از پیش نقشآفرین خواهند بود.
تمدن از جایی آغاز شد که انسان خشمگین به جای سنگ واژه پرتاب کرد؛ و موسیقی، محصول معماری بالا و پایین صداها بود. در این میان، کسانی که اظهارنظرهایی ناپخته میکنند و به افکار عمومی چنگ میزنند، باید بیاموزند، سکوت، ارزش موسیقایی دارد.