نوشته عرفان لاجوردی
سرمقاله
استقلال کردستان از رویکرد حقوق بینالملل
مسوولیتها در رویاها آغاز میشوند
پارادایم، چارچوب ناخودآگاه ذهن آدمی است، گریزناپذیر و استوار که گاه حتی آگاهی بدان شفابخش نیست. هم از این جهت کسانی که گمان میکنند، برابری زن و مرد، رواداری نسبت به دگراندیشان، آزادی مذهب، آزادی عقیده و به طور کلی آن چه نظام «حقوق بشر» نامیده میشود، در ذات خود مفاهیمی بدیهی هستند، همان قدر در دام سنتها گرفتارند که دیگرانی با باور به نابرابری زن و مرد، بیتابی در برابر دگراندیشان، محدودیت در انتخاب مذهب و محدودیت در بیان عقاید. «مدرنیته» مانند هر سبک دیگری از زندگی «سنت»های خود را پرورش میدهد تا بقای خویش را تضمین کند. به روزگار مدرن خوش آمدید! اما گریز از «سنت»ها؟! بیهوده خود را آزار ندهید.
برای ما، آدمیانِ «پسا وستفالی» هر تصوری درباره زندگی اجتماعی از دهلیز «دولت– کشور» میگذرد. یا از آن طرفداری میکنیم و یا بر آن میشوریم. همانگونه که خون روزگار «پیشا وستفالی» در رگهای مذهب میتپید و بیهیچ اعتراضی جهان را به «کفر» و «دین» تقسیم میکرد. بدین ترتیب سخن گفتن از «استقلال طلبی» دو هزار ساله «هر» گروه قومی، نژادی و یا زبانی، تغزلی است جانگداز، بی آن که باردار واقعیتی تاریخی باشد. چه اگر انعقاد معاهده وستفالی در 1648 میلادی را سرآغاز شکلگیری «دولت–کشور» بدانیم، آنگاه این دوره نوظهور هنوز چهارصدسالگی خود را جشن نگرفته است. این میان، «استقلال طلبی» فرع بر فرض وجود «دولت–کشور» است. زیرا «استقلال» چیزی نخواهد بود جز ادعای شکلگیری «حاکمیت» بر یک «ملت» در گستره «سرزمین».
«حقوق بینالملل» و به عبارت دقیقتر «حقوق بینالملل عمومی» چیست؟ مجموعهای از هنجارهای حقوقی که بر روابط «دولت– کشور»ها حاکم است. نظمی حقوقی و آن چنان که «هانس کلسن» فیلسوف شهیر حقوقی به ما آموخته است نظامی پیوسته و سلسله مراتبی از قواعد که یگانگی و اعتبار خود را مرهون «هنجار پایه» است. از رویکرد «کلسن» در تمامی نظامهای حقوقی مهمترین خصلت روابط هنجاری «اعتبار دهندگی» است. به عبارت دیگر هر هنجار، اعتبار خود را از هنجاری بالاتر میگیرد و آن هنجار نیز اعتبار خود را از هنجاری دیگر. این نظم سلسه مراتبی سرانجام به قاعدهای واحد میرسد که «هنجار پایه» نام دارد. به زبان ساده، «کلسن» بر این باور است که محتوای «هنجار پایه»، به خودی خود، آن چنان الزامآور است که جامعه در کل، خود را موظف به تبعیت از آن میداند. «کلسن» این اعتقاد به الزامآور بودن و میل به تبعیت را «اثربخشی» مینامد.
کسانی که با عقاید شخصی من در فلسفه حقوق آشناترند، از شیفتگیام به «کلسن» و نبوغ انکارناپذیر او آگاهند. او آن چنان که در ادراک من میگنجد «امام محمد غزالی» «فلسفه حقوق» است. اندیشمندی که به سادهترین پاسخ، نطفه فلسفه حقوق را میخشکاند. با این حال شخصا «حقوق بینالملل» را نظمی سلسله مراتبی نمیدانم و هر چه دست و پا میزنم، ایده «آنارشی» برایم دلنشینتر است. هر چند «آنارشی» را به «بینظمی» ترجمه نمیکنم و آن را معادل «نظم غیر سلسله مراتبی» میدانم. به هر حال ذهن خام من هر قدر هم بخواهد با نقد «کلسن» خودشیفتگی خود را ارضا کند، باز هم نمیتواند مفهوم «هنجار پایه» او را کنار بگذارد. بنابراین سوال اصلی کماکان به قوت خود باقی است: «هنجار پایه» «حقوق بینالملل عمومی» چیست؟
«کلسن» «هنجار پایه» «حقوق بینالملل» را «دولت–کشور» و به بیانی دقیقتر «حفظ خود» میداند. از دید «کلسن»، گستره «حقوق بینالملل»، رقص تو در توی هنجارهایی است که برای «حفظ یا صیانت از دولت–کشور» پدید آمدهاند و حتی همین نظم است که به نظامهای حقوقی داخلی اعتبار میدهد. رد پای این باور را میتوانیم در بنیادیترین اسناد «حقوق بینالملل» روزگار خویش نیز جستجو کنیم. «منشور ملل متحد» نخستین سندی است که به صورت فراگیر «جنگ» و یا «توسل به زور» را ممنوع میکند. پیش از منشور البته پیمان «بریان–کلوگ» نیز گسترهای محدود از آن به بشریت عرضه کرد. اما همین سند نوظهور که معادلات پیش از خود را به کلی درنوردید، در ماده پنجاه و یک، «دفاع مشروع» را «حقی ذاتی» نامید. چه آن که «دفاع مشروع» ترجمان تلاش «دولت–کشور»ی تنهاست برای «حفظ خود» در برابر هجومی که موجودیت وی را هدف گرفته است. بعدها دیوان بینالمللی دادگستری نیز در برابر «هنجار پایه» «حقوق بینالملل عمومی» سر تعظیم فرود آورد. از دیوان سوال شد آیا تهدید و یا استفاده از سلاحهای هستهای بر اساس حقوق بینالملل روا و یا نارواست. در زمان طرح این سوال یک قاضی از پانزده قاضی دیوان به دیار باقی شتافته بود. قضات مخالف و موافق در خصوص حرف «ه» از رای دیوان، هفت به هفت مساوی شدند تا سرانجام بسان قاعده گل زده در خانه حریف، نظر گروهی غالب شود که «محمد بجاوی» رییس وقت دیوان بینالمللی دادگستری با آنها هم داستان بود. دیوان چنین حکم داد: «با عنایت به شرایط مندرج در فوق استفاده از سلاح هستهای به طور کلی در تعارض با قواعد حقوق مخاصمات مسلحانه و به ویژه قواعد حقوق بشردوستانه است. با این حال در وضعیت فعلی حقوق بینالملل و با توجه به واقعیتهای موجود، دیوان نمیتواند قاطعانه اعلام کند تهدید یا استفاده از سلاح هستهای در شرایط بغرنج دفاع مشروع که موجودیت یک دولت–کشور به خطر میافتد، روا یا نارواست.» برجستهترین مرجع قضایی بشریت، در برابر این سوال که حفظ دولت–کشور و یا ممانعت از قتل عام گسترده غیرنظامیان کدام یک اولویت دارد، پاسخی ساده داشت: نمیدانم! این است جهان «پسا وستفالی».
بدین ترتیب «حقوق بینالملل» تمام حیثیت خود را برای «حفظ دولت–کشور» خرج خواهد کرد. اما «ایجاد» یک «دولت–کشور» ماجرای دیگری است. «دولت–کشور» «موضوع» «حقوق بینالملل عمومی» است اما «ایجاد» آن تابع عواملی است که «موضوع» «حقوق بینالملل» نیستند. بنابراین به صورت کلی نمیتوان از «حق» «ایجاد» «دولت–کشور» و یا «حق بر استقلال» سخن گفت. عجول نباشید و اجازه دهید در مورد «حق تعیین سرنوشت» در جای خود سخن بگویم. بهتر است برای بیتابان شناسایی استقلال کردستان، به عنوان یک «حق» ناشی از «حقوق بینالملل» مثالی بیاورم. در حقوق داخلی هر فرد «به محض تولد» از «شخصیت» برخوردار است و «حیات» او مورد حمایت نظم حقوقی است. اما پیش از تولد؟ آیا حقی بر تولد متصور است؟ به دیگر سخن آیا برای مردان و زنان، تکلیفی برای فرزندآوری وجود دارد؟ مثالها ذهن ما را به موضوع بحث، دور و نزدیک میکنند اما همین بازی ذهنی محل چالش را روشن خواهد کرد: آیا با سقط جنین موافق هستید؟ به صورت نظری این امکان وجود ندارد که شما از «سقط جنین» به عنوان یک «حق» حمایت کنید و از سوی دیگر سایر «دولت–کشور»ها را در ممانعت از «ایجاد» یک «دولت–کشور» جدید که بخشی از سرزمین، جمعیت و حاکمیت آنها را سلب میکند، محق ندانید. منصرف از تمامی این حرافیها، «دولت–کشور» چگونه پدید میآید؟ ضرورت دارد «حاکمیت» بتواند اقتدار بدون رقیب و واقعی خود را بدون هیچگونه مانع حقوقی در «سرزمین» بر «ملت» اعمال نماید. در این تعریف از «دولت–کشور» که بر مفهوم «حاکمیت» تکیه میزند، دو مفهوم از اهمیتی سترگ برخوردارند. اقتدار بدون رقیب و اقتدار واقعی
اقتدار «حاکمیت» میبایست با هیچ مانع حقوقی مواجه نباشد. بر اساس همین معیار است که نمیتوان دولتهای ایالتی را «دولت–کشور» نامید. زیرا در گستره سرزمینی و احتمالا ملیِ دولت ایالتی، اقتدار مشروع برتری نیز در کار است که از آن با عنوان دولت فدرال یاد میشود. دولت فدرال مجاز است همزمان موازی و حتی برتر از دولت ایالتی، اقتدار خود را در «سرزمین» اعمال نماید. به همین معیار است که «سرزمینهای اشغالی» نیز «دولت–کشور» در معنای دقیق کلمه نیستند. هرچند مردمان «سرزمینهای اشغالی» از یک حق غیرقابل سلبِ غیرقابل اعراضِ غیرقابل واگذاریِ غیرقابل اسقاط «مبارزه مسلحانه» با اشغالگر برخوردارند اما و در عین حال اشغالگر نیز در «سرزمینهای اشغالی» از حق اعمال اقتدار برخوردار است. بدین ترتیب اقتدار برتر در «سرزمینهای اشغالی» از آن اشغالگر است. هم از این جهت است که مبارزه به ویژه مسلحانه مردمان فلسطین در برابر قوای اسراییلی را حقی مسلم میدانم و باور دارم حتی بر اساس «حقوق بینالملل عمومی» نمیتوان فلان جوان فلسطینی را که با چاقو به سرباز و یا افسر پلیس اسراییلی حمله میکند، حتی محاکمه کرد. در سرزمینهای اشغالی وضعیت همواره مخاصمه مسلحانه فعال است و آن کس که در جریان مخاصمه مسلحانه فعال گرفتار میشود، «اسیر» نام دارد و باز از همین جهت است که باور دارم هرگونه فرآیند و یا قرارداد صلحی که به وضعیت اشغال در سرزمینهای فلسطینی پایان ندهد، حق مخاصمه مسلحانه و حق کمک به مبارزه مسلحانه را از مردمان ساکن در این سرزمینها و دولتهای حامی آنها سلب نمیکند. بگذارید بحث درباره فلسطین را به مجالی دیگر بسپارم. با این حال و تا بدانجا که به موضوع بحث ما مربوط است فلسطین «سرزمین اشغالی» است و نه یک «دولت–کشور» زیرا هیچ سازمان فلسطینی از اقتداری بلارقیب در این سرزمین برخوردار نیست.
چه چیز به عنوان عامل اصلی، مقامات اقلیم کردستان را قانع کرد پا در رکاب همهپرسی بگذارند؟ به صورت دو فاکتو –یعنی در واقع و منصرف از هنجارهای حقوقی– اقلیم، بدون حضور دولت مرکزی اداره شده است. بدین ترتیب مقامات کُرد «گمان کردهاند» اقتدار «حاکمیت» اقلیم، با هیچ مانع حقوقی مواجه نیست. درست مانند زن و شوهری که مدتهاست با یکدیگر زندگی نمیکنند و «گمان میبرند» این موقعیت دوفاکتو –یعنی در واقع و منصرف از هنجارهای حقوقی– می تواند به یک وضعیت دو ژوره –یعنی حقوقی و قانونی– بدل شده است اما آن چه مقامات کردستان بدان توجه نداشتهاند آن است که نمیدانند طلاق به طی فرآیندی حقوقی و پرداخت بهای آن نیازمند است.
از سوی دیگر ضرورت دارد اقتدار «حاکمیت» واقعی باشد. دولت میبایست بتواند اقتدار خود را در هر زمان و نسبت به هر کس در گستره سرزمینی خود اعمال نماید. به سازوکاری که دولت را قادر میسازد تا اقتدار خود را در هر زمان و در هر نقطه از سرزمین نسبت به افراد اِعمال نماید، بوروکراسی یا دیوانسالاری گفته میشود. بدین ترتیب شماره ملی من و شما وقتی میخواهیم مثلا سیم کارتی خریداری و یا حساب بانکی افتتاح کنیم، بخشی از ساختار بوروکراتیک دولت است که اجازه میدهد براساس آن «حاکمیت» خود را بر نظام مالکیت، مالیاتی، بانکی و اتباع، اِعمال نماید. یادمان باشد که یک مهاجر غیرقانونی افغان با همین مانع بوروکراتیک مواجه است و در نتیجه آن، جز با فرمان بالاترین مقام کشور، نمیتواند حتی فرزند خود را در مدرسه نامنویسی کند. بدینترتیب میتوان نتیجه گرفت برای شکلگیری یک «دولت–کشور» تازه، لازم است حاکمیتی که اقتداری بلارقیب را شکل میدهد، در عین حال حاکمیت بوروکراتیک نیز باشد. حال در مییابیم چرا دولت مرکزی اسپانیا پس از صدور حکم دیوان عالی کشور در خصوص مغایرت رفراندوم کاتالونیا با قانون اساسی، با خشونت تمام دفاتر دولت محلی و مراکز اخذ رای را تعطیل کرد. از این حیث، واکنش دولت اسپانیا بر همان سبک و سیاقی است که نخست وزیر عراق بر آن رفته است. دولت مرکزی عراق نیز به مقامات اقلیم «دستور داد» تا کنترل فرودگاههای اقلیم را به دولت مرکزی بسپارند و همچنین در تلاش است تا با هماهنگی ایران و ترکیه، کنترل مرزها را از آن خود کند. این هر دو دولت، در تلاش بودند تا ابزارهای بوروکراتیک را از مدعیان تازه حاکمیت سلب کنند.
اگر به پیشبینی علاقهمند باشید و مشروط بر آن که به دنبال کشف عاقلانهترین و کم هزینهترین تصمیم دولتهای ایران، عراق و ترکیه باشید، در خواهید یافت جنگی در میانه نخواهدبود. بازیگران بینالمللی علاقه مند نیستند تا وضعیت کردستان را تابع حقوق مخاصمات مسلحانه داخلی قرار دهند. بر همین اساس –و شاید حتی برخلاف میل بارزانی– دولت مرکزی و همسایگان دست به اسلحه نخواهندبرد. مرزها بسته میشود، تجارت در چند مرحله به شدت کاهش مییابد و درآمد نفتی اقلیم به هیچ خواهدرسید. همین امر زندگی شهری را در اقلیم به چالش میکشد. تحفه آن که همین زندگی شهری است که هسته اصلی میل به پیدایش دولت–کشور مدرن را در کردستان پایهریزی کرده است. احتمالا اقلیم کوتاه خواهد آمد و البته اهمیت دارد این کوتاه آمدن با حفظ حیثیت جامعه کرد همراه باشد. با این حال وضعیت اقلیم به پیش از همهپرسی باز نخواهدگشت. دولت مرکزی دیگر به بوروکراسی آزادانه اقلیم تن در نخواهدداد. بنابراین کنترل مرزها، فرودگاهها، کرکوک و سایر سازوکارهای دیوانسالارانه از اقلیم سلب و یا به شدت به دولت مرکزی وابسته خواهدشد.
این میان آیا «حق تعیین سرنوشت» جایگاهی نخواهدداشت؟ نخواهدداشت. دیوان بینالمللی دادگستری در رای مشورتی استقلال کوزوو، تفسیری دقیق از این حق به دست میدهد. از دید دیوان بینالمللی دادگستری، «حق تعیین سرنوشت» از آن کسانی است که «تحت استعمار» یا «اشغال» یا «نظام آپارتاید» – شاید بهترین ترجمه آن «جداییگری» باشد –و یا در شرایط «نقض گسترده یا سیستماتیک حقوق بشر» زندگی میکنند. این فهرست، مشوش و از هم گسیخته نیست. وجه مشترک تمامی این گروهها آن است که در سرزمین محل زندگی خود از «حقوق شهروندی» و به ویژه «حقوق سیاسی» محرومند. انقلاب مستعمره نشینهای آمریکای شمالی با این شعار آغاز شد: «وقتی حق رایی نباشد، مالیاتی نیز در کار نخواهدبود». فلسطینیان از «حقوق شهروند» اسراییلی محرومند. در نظام آپارتاید بهرهمندی از «حقوق شهروندی» با تبعیض همراه است و مردمانی که از «نقض گسترده و یا سیستماتیک حقوق بشر» رنج میبرند، پیش از آن «حقوق شهروندی» خود را از دست دادهاند. مردمان کردستان، کاتولونیا، اسکاتلند و یا کِبِک، در چنین وضعیتی گرفتار نیستند و در نتیجه موقعیت آنها، مجرای قاعده «حق تعیین سرنوشت» نخواهدبود.
نمیتوانم جامه یک حقوقدان را بر تن کنم و از حقی برای کردها در چارچوب حقوق بینالملل سخن بگویم که ما به ازایی در میان هنجارهای حقوقی ندارد. با این حال و به عنوان یک فرد نیز نمیتوانم انکار کنم استقلال طلبی به عنوان یک پدیده نوظهور در جهان مدرن، طرفداران و مخالفانی دارد. بیتردید اکثریت قابل توجهی از مردمان کردستان عراق، خواهان استقلال هستند و خواستن چنین خواستهای را به هنجارهای حقوق بینالملل مشروط نمیکنند. در مقابل هستند دیگرانی که مخالف برآورده شدن چنین خواستی هستند. من نه به عنوان یک حقوقدان که به عنوان یک فرد به گروه مخالفان تعلق دارم. احتمالا هیچیک از ما نمیتوانیم یکدیگر را قانع کنیم و تنش اجتنابناپذیر خواهدبود. با این حال آن چنان که «زیگموند فروید» گفته است: «تمدن از جایی آغاز شد که انسان خشمگین به جای سنگ، واژه پرتاب کرد.» این انتخاب ماست که «تمدن و ملالتهای آن» را تاب بیاوریم و یا سنگ در دست بگیریم.
دیگر مطالب این شماره را می توانید در شماره 358 ماهنامه صنعت حمل و نقل بخوانید.