بعد از شهر قم که اکنون مرکز استان قم است و اخیرا شهردار این شهر اعلام کرده است که به مردگان این شهر «قبر» مجانی داده خواهد شد، در ادامه راه به سوی شهر اصفهان با گذر از منطقه آزاد سلفچگان، شهری بینراهی بنام «دلیجان» یا «دلیگان» به گفته بومیهای قدیمی این شهر نمودار میشود که ضلع غربی این ولایت که اتفاقا پارک دلنوازی هم دارد که تابستانها پر از درختان یاس است! به شهرهای محلات و خوانسار و خمین و… منتهی میشود و ضلع شرقی به روستایی قدیمی که اینک از آن بنام شهر تاریخی «نراق» و یکی از اقطاب گردشگری استان مرکزی (اراک) نامیده شده، میرسد.
«نراق» اینک دارای شورای شهر و شهردار و اداره مخابرات و آب و برق و پست و تلگراف و… است و از جهت دیگر شهری دانشگاهی نیز بهشمار میرود و دانشگاه آزاد اسلامی آن به همت مرد نیکوکاری بنام عباس معصومی که اهل نراق است، در ساختمانی شکیل و مرتب و قابلتوجه بنا شده است.
راقم این سطور که ریشه نسبی در نراق دارد، با آنکه خود زاده آنجا نیست و با مسافتی چند آن سوتر از نراق در کاشان چشم به دنیا گشوده، اما به لحاظ آنکه والدین فقیدین سعیدین من در نراق متولد شدهاند و سالها در این روستا زیستهاند و در زمان حضور مهربانانه و پدرانه و مادرانه آنان از نراق و چگونگی پیدایش آن به استناد دلایل و مدارک و مستندات موجود از جمله نبشتههای سنگ قبری که قدمت آن در آرامستان نراق به 5 هزار سال قبل برمیگردد، برایم حرفها زدهاند و خود در دوران کودکی و نوجوانی و جوانی و میانسالی بارها و بارها در کوچه باغهای نراق دویدهام و راه رفتهام و به نقاط خوش آب و هوای آن مثل «آبشتا» آشنایی دارم. آبشتا در واقع یک گویش محلی است که بومیهای نراق بر صخره سبز نام نهادهاند که از بالای کوهی نزدیک به آن بنام «اُل» آبشاری روان است و آب جاری روی صخره که همانند قطرات باران تند از بالاترین سنگهای مجاور کوه چکه میکند، منظرهای بدیع و دیدنی را به تماشا میگذارد.
پیدایش دانشگاه آزاد در این روستا البته در گذشته، چنان وضعیت اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی «نراق» را در هم تنید که شاخکهای اقتصادی بسیاری را متوجه کسب درآمد از رهگذر آن کرد و نسلهایی باغات و مزارع را رها کردند و نراق بدون کشت و زرع ماند و آنها چون دیدند که تراکم دانشجو از اقصا نقاط ایران به سوی دیار آنان میآیند، به ساختمانسازی پرداختند یا خانههای قدیمی را آراستند و به دانشجویان در قبال دریافت ودیعه و اجاره واگذار کردند و بر این اساس از کوچه باغهای قدیمی که سنگینی محصولاتی مثل زردآلو، گلابی، سیب، توت، انگور و … را به رخ میکشید اکنون کمتر خبری هست! یادش بخیر، در فصل تابستان، شاخههای درختانی که به آن سوی دیوارهای گِلی باغ گرایش یافته بود، مفری برای هر رهگذری امثال راقم این سطور را پدید میآورد که به راحتی دستهای خود را بالا ببرد و میوه مفت و مجانی یا نوبرانه بخورد و اطفال و نوجوانانی مثل من، سرخوش از اینکه به میوههای ناب بهراحتی دسترسی دارند دلخوش بودند، اما اکنون دیگر درختان همه باغها را سر بریدهاند و بجای آنها خانه و ویلا و آپارتمان ساختهاند و حمام و آب انبار قدیمی روستا رو به نابودی است در حالیکه هم اینک در خانهها و ویلاهای ساخته شده حتی سونا و استخر و جکوزی به وفور یافت میشود.