دکتر مهدی کرباسیان، از مدیران ارشد کشور، در طول بیش از 40 سال مدیریت در نهادهای مختلف دولتی و یا وابسته به دولت، کارنامهای روشن و شفاف دارد. چند سال پیش در چارچوب قانون بازنشستگی، خود را از پستهای دولتی کنار کشید. رواداری و مدیریت ایجابی کرباسیان در بهکار گرفتن نیروهای کاربلد موجب شده بود تا در همه حوزههایی که مدیریت آنها را برعهده داشته، کارنامهای تحسینبرانگیز از خود بر جای بگذارد. بهگونهای که بدون استثنا همه کسانی که در پستهای مدیریتی کرباسیان با وی همکار بودند، همچنان حسرت زمانهای مدیریتی وی را میخورند.
او بهدرستی آموخته و در عینحال آموزش میداد که مدیریت در جابهجایی افراد و تحکم و فرمانبرداری خلاصه نمیشود. او به دانش مردمشناسی آگاه بود که هر نیرو در کنار استعداد و تخصصی که دارد، ممکن است هم افکار و رفتار آسیبزا داشته باشد که به سازمان لطمه بزند. بنابراین مدیریت را جدا از گرایشهای فکری نیروها، بهمثابه فیلتری میدانست که چگونه باید تواناییها و استعدادها را وارد سیستم مدیریتی و در عین حال سیستم را در معرض رفتار و عملکرد آسیبزای این نیروها قرار ندهد. حال برنامهریزی، هدفگذاری و ترسیم نقشه راه که از خصلتهای اصلی مدیریت کارآمد وی به شمار میرود به کنار.
در آستانه چهلوچهارمین سالگرد انتشار ماهنامه «صنعت حمل و نقل» و نیز انتشار چهارصدمین شماره این نشریه، پای دیدگاههای دکتر مهدی کرباسیان در ارتباط با اداره امور کشور نشستیم.
برخلاف کودتاها که هدف قبضه قدرت توسط نظامیان است، انقلابها در اعتراض به وضع موجود و تغییر آن در جهت بهتر شدن صورت میگیرد. انقلاب اسلامی نیز در اعتراض به وضع موجود و با هدف بهتر شدن آن شرایط صورت گرفت. جنابعالی از همان سال نخست انقلاب در مقام یکی از مدیران ارشد در حوزه اجرایی نقش داشتید. بهویژه در دهه 60 و هنگامه جنگ تحمیلی، در مقام معاونت حمل و نقل جادهای، ساماندهی و حمل نیازهای تدارکاتی پشت جبههها برعهده این معاونت بود. سپس پستهای مدیریتی حساس دیگری ازجمله ریاست سازمان تامین اجتماعی، ریاست کل گمرک ایران، معاونت وزارت دارایی، ریاست «ایمیدرو» و… را برعهده داشتهاید. به سخن دیگر، چالشهای کشورداری را در مقام اجرا از نزدیک لمس کردهاید. بفرمایید روند برنامهریزی و تصمیمگیری برای توسعه کشور در طول سالهای بعد از انقلاب آیا به سمت بهتر شدن گرایش داشته است؟ و اگر چنین است، چرا خروجی آن بعد از 46 سال شرایط فعلی کشور را رقم زده است، بهگونهای که در بیشتر شاخصهای رشد و توسعه عقبافتادگیهای مزمن داریم؟
در ابتدا تبریک میگویم به دوست 43 ساله خودم جناب آقای ذرقانی، مدیرمسئول ماهنامه «صنعت حمل و نقل» و تیم و همکارانشان در نشریه وزین «صنعت حمل و نقل» که با تمام چالشها 43 سال فعالیت خود را ادامه دادند. رسیدن به چهارصدمین شماره از ماهنامه «صنعت حمل و نقل» را تبریک میگویم و امیدوارم کماکان با قوت، قدرت و وسعت بیشتر ادامه دهید.
افراد مختلف دلایل متعددی را برای شکلگیری انقلاب در سال 57 بازگو میکنند. باید بگویم قبل از شکلگیری انقلاب در مسایل انقلاب حضور داشتم و دقیقا از شب پیروزی انقلاب تا مهرماه سال 1397 جزو مدیران ارشد و تصمیمگیر کشور بودم. آشکار است که مردم در ابتدا برای بهبود وضع معیشت خود و سپس برای استقلال کشور و همچنین سربلندی کشور انقلاب کردند. بدیهی است از سال ۱۳۵۶ با فرماندهی امام خمینی(ره) و قبل از آن سخنرانیهای مبسوط دکتر شریعتی در بُعد اسلامی موثر در انقلاب شدند، چرا که بحث اسلامی بودن فقط در دانشگاهها و بین روشنفکران بود، در آن زمان جنگ وسیعی بین گروههای چپ و کمونیست و گروههای اسلامگرا برپا شده بود که مرحوم دکتر شریعتی جهت را به سمت اسلامی بودن هدایت کرده بود. اگر بخواهم با یک دلیل علت شکلگیری انقلاب را بیان کنم باید بگویم مردم برای بهتر شدن وضع زندگی و سربلندی ایران عزیز انقلاب کردند و معتقد بودند که با حکومت شاهنشاهی نمیتوان این موفقیت را کسب کرد. بنابراین بهدنبال حکومت جمهوری بودند تا مردم بتوانند در سرنوشت و زندگی خودشان تصمیمگیر باشند. قبل از انقلاب که ما قانون بسیار خوب مشروطه را داشتیم، ولی در متمم آن اضافه شده بود که شاه اختیارات وسیع داشته باشد که آن نیز هیچگاه اجرا نشد. بهعنوان نمونه نخستوزیر 13 ساله داشتیم یا مجلسی که نماینده واقعی مردم نبودند و دلایل دیگر که بعد از چهل سال خاطرات شفاهی که از زمان شاه از وکلا و وزرا رسانهای شده، گویای آن است که به خواستهی مردم اهمیتی داده نمیشد. دلیل اینکه چرا خواسته مردم پس از انقلاب عملی نشد، چنددستگی و هوای نفس بود. بنده باور دارم که هر کس به سیاست نزدیکتر شود از اخلاق دور میشود.
در این میان جنگ عامل اصلی شد تا نهادهای دموکراسی نظیر احزاب، شوراهای شهر و روستا و در راس آنها مجلس بهدرستی شکل نگیرند. زیرا در جنگ، تمرکز کشور در پشتیبانی از آن و بیرون کردن عراق متجاوز از خاک وطن بود. به همین سبب از مسیر دموکراسی و حضور وسیع مردم دور شدیم. اما نکتهی بسیار مهم خارج شدن اولویت توسعه و رفاه مردم و جایگزینی آن با مبانی اعتقادی بود. ایران به دلیل باورهایی که داشت بهدنبال حل مسئله فلسطین بود که همین امر بر سیاست خارجی کشور سایه افکند. در رأس اینکار با اشغال سفارت آمریکا در سیزده آبان 58 مسیر انقلاب در غربستیزی تشدید شد. به همین سبب توسعه و رفاه مردم در حد شعار باقی ماند و عملیاتی نشد. دلیل آن هم مخالفت با آمریکا و غرب بود.
از سوی دیگر دخالت آمریکا درکودتای نوژه و تغییر حکومت بود. در سال 60 در حوزه اقتصاد نیز به دلیل پشتیبانی از جبههها و افکار چپگرایانه، مسیر توسعه و رفاه مردم در اولویت قرار نگرفت. در خیلی از کشورها که توسعه را اولویت قرار میدهند، سیاست خارجی و داخلی و حمایت از بخش خصوصی در راستای سیاستها قرار دارد. غرب نیز به انواع و اقسام شیطنتها روی آورد. این موارد موجب شد تا کشور در مسیر توسعه قرار نگیرد. کشورهایی که توسعه را مدنظر قرار میدهند منافع ملی برایشان در اولویت قرار دارد. بهعنوان نمونه پیش از سال 61 در یک مقطع زمانی در دولت ترکیه که همسایه ما هست ژنرالها با کودتا سر کار آمده بودند و حکومت آقای دمیرل را سرنگون کرده بودند و در آن سال انتخابات برگزار شد و آقای تورگوت اوزال نخستوزیر شد که ایشان جزو مدیران بانک جهانی بود و در آن زمان بنده معاون حمل و نقل وزارت راه بودم. ایشان اولویت را رفاه و توسعه کشور و محور اصلی را تولید برای صادرات قرار داد. ترکیه از جنگ ایران و عراق خوب استفاده کرد، هم از ما و هم از عراقیها تا توانست امتیاز گرفت. اجناس بد و خوب را صادر کرد و حتی اگر خاطرتان باشد ما کشتیها را که در بندرعباس نمیتوانستیم تخلیه کنیم به آنجا میبردیم و با کامیونهای 6 چرخ آنها را به کشور حمل میکردیم. بر این اساس کشور ترکیه بازسازی شد. اگر بهخاطر داشته باشید کشور ترکیه در دهه 60 از کشور ایران عقبماندهتر بود. به دلیل کارم سفرهای زیادی به ترکیه داشتم و جادهها، بنادر و مخابراتش همه از ایران عقبتر بود. اما براساس مدیریت آقای اوزال که رفاه و توسعه را اولویت قرار داد، جهش کرد. امروز، هم صادرات ترکیه فوقالعاده است و هم رفاه مردمانش.
در خاطرات دکتر یزدی آمده که در ملاقات با امام ایشان گفته کسانی که سفارت را گرفتند بیرون کنند، اما 24 ساعت بعد امام فرمود انقلاب دوم بود. به نظر بنده کسانی که اطراف امام بودند با اطلاعات غلط و جهتدار که به ایشان دادند توانستند نظرشان را عوض کنند. حتی محسن رفیقدوست وقتی وزیر سپاه میشود پیش امام میرود و میگوید برای وزارت مکانی ندارم و پیشنهاد استقرار در سفارت آمریکا را میدهد اما امام مخالفت میکند و میگوید مگر قرار است مادامالعمر با آمریکا بد باشیم؟ آمریکاییها بعدها میآیند و ملکشان را میخواهند. این نشاندهنده این است که یک سری افراطیون بر ذهن امام اثر میگذاشتند. بنابراین در این چهل و چند سال، توسعه و رفاه اولویت اول حکومت، دولت و مجلس نبوده زیرا اگر بود رفتارها تغییر میکرد.
اسکلتبندی خالصسازی و دوگانه خودی و غیرخودی از زمان تشکیل حزب جمهوری اسلامی شکل گرفت و آثار مخرب خود را در طول سالهای بعد از انقلاب و در دولتهای مختلف نشان داد. از حذف نیروهای تکنوکرات تا نیروهایی که از دل انقلابیون به بیرون آمده بودند، همه از تاثیرگذاری در ساخت و توسعه کشور بازماندند.سئوال اینجاست که آیا لازم بود برای این خالصسازی، بهایی به سنگینی حذف نیروهای کارآمد و تحمیل هزینههای مالی و جانی و مخدوش کردن چهره صلحجوی مردم ایران در سطح جهانی پرداخت شود؟ پس منافع ملی در کدام گوشه از سیاستهای حاکمیت جای میگیرد؟
طبق قانون اساسی، رئیسجمهوری و مجلس که دو قوه اصلی یکی در اجرا و دیگری در قانوگذاری هستند، منتخب مردم است. اما با ایجاد شورای نگهبان و افرادی که در آن حضور داشتند، اغلب به سمت افراط رفتهاند. یعنی در کاندیداهای ریاستجمهوری تا جای ممکن انتخاب مردم را محدود میکنند. مردم با اطمینان کامل بهخصوص در زمان جنگ، فرمایشات امام را فصلالخطاب میدانستند. به همین دلیل کارهای شورای نگهبان، دولت، مجلس و افراد حکومت منطق نداشت و با تشدید این روند، افراد تندرو، نظامی و امنیتی بهتدریج توانستند جای پای خود را در حکومت محکمتر و در سایر امور هم دخالت میکنند. فراموش نکنیم که جنگ، مردم زیادی را آواره کرد. بنده در سال 58 فرماندار نوشهر بودم. وقتی در سال 59 فرودگاه مهرآباد بمباران شد برای اسکان مردم جنگزده چادر زده شد، تا سال توقف جنگ کشورهای آمریکا، آلمان و انگلیس پشت صدام بودند و سلاحهای شیمیایی در دسترس او قرار دادند و بدتر از آنها شوروی خائن بود که بیشترین سلاح را در اختیار آنها قرار داد و از صدام حمایت کرد.
از آن زمان بهدلیل اینکه مردم جوانانشان را از دست دادند غربستیزی آغاز شد. پس از سال 68 فروپاشی در شوروی صورت گرفت. مسئله دیگر نامردی غرب در بازسازی کشور در زمان ریاست جمهوری هاشمیرفسنجانی بود که غرب هیچ کمکی برای بازسازی ایران نکرد. من در سالهای 67 تا 70 معاون بازرگانی وزارت نفت بودم. همان موقع برای تجهیز پالایشگاهها و اکتشاف نفت که قبل از انقلاب این تجهیزات آمریکایی بود با مصیبت قطعات را تهیه میکردیم. خاطرم هست که تجهیزات را با قیمت گران از آمریکا به کانادا و انگلیس و سپس به شارجه و بعد وارد کشور میکردیم. سپس نامردی بعدی غرب در زمان آقای خاتمی بود که بوش کوچک گفت ایران محور شرارت است و کاری که ترامپ سال ۱۳۹۷ کرد، بوش کوچک سال ۸۲ کرد و این باعث شد حضور افراطیون در کشور تشدید شود.
بزرگترین مشکل ما این است که دموکراسی با احزاب تعریف میشود و بدون احزاب دموکراسی تقریبا عجیب و غریب میشود. در همین انتخابات اخیر نقش احزاب تقریبا نزدیک به صفر است. شش نفر انتخاب میشوند و مصاحبه میکنند و مردم براساس حرفهای آنها میروند رأی میدهند. فعلا در ایتالیا خانم ملونی افراطی راست است و یکجوری موسولینی رقیق شده است، اما رأی آورده کشور را اداره میکند و نماینده حزب است. ممکن است در دور بعد حزب سوسیالیست یا محافظهکار سر کار بیاید.
میخواهم بگویم دلیل شکل نگرفتن نظام حزبی هم، حزب جمهوری اسلامی بود. از حزب جمهوری اسلامی بهخاطر عملکردش مردم استقبال نکردند. در انتخابات ریاست جمهوری جلالالدین فارسی کاندیدای این حزب بود که بعدها گفتند افغانی است یا مرحوم دکتر حبیبی کاندیدا شد ولی بنیصدر رأی آورد. اتفاق بدتری که در هفتم تیر 1360 روی داد، انفجار در جلسه شورای مرکزی حزب جمهوری بود که مجاهدین منفجر کردند و آیت الله بهشتی که انسانی دانا، مدیر، غربشناس و متعادلی بود شهید شد. پس از آن احزاب از بین رفتند. شهادت استاد مطهری بزرگترین خیانت به انقلاب بود. ایشان عامل تعادل انقلاب بود بنابراین کمکم وزنههای تعادل به سمت افراط رفت. مجاهدین و گروه فرقان بودند که خیانت کردند و بستر را برای افراطیون مهیا شد.
از نظر شما تحریمها حاصل نتیجه عمل افراطیان است؟
به خاطر دارید که در سال 60 در زمان معاونت حمل و نقل بنده و بنیانگذاری ماهنامه «صنعت حمل و نقل» توسط جنابعالی، یکی از بزرگترین مشکلات ما تأمین قطعات کامیونهای وایت و ماک آمریکایی بود. بهخاطر دارم آمریکا به ما قطعات نمیفروخت و قطعات را از آرژانتین یا برزیل گرانتر میخریدیم. بحث تحریم جدید نیست و فقط در بازه زمانی مختلف فشارهای تحریم کم و زیاد شده است. مسئول اعمال تحریمها را میتوان غرب دانست و افراطیون نیز بیتاثیر نبودهاند. تاریخ خیلی خشن است. در زمان شاه از ترس ساواک یک پلیکپی مخالف گیر نمیآوردید، اما امروز وزرای زمان شاه ریزترین مسایل خاندان سلطنت را برای ما بازگو میکنند یا راجی سفیر ایران در انگلستان در خاطراتش از فساد اشرف میگوید. اما امروز ملت،مدیریت دهه 60 یا 70 را نقد میکند.
باید بگویم خروجی این خالصسازی، بهوجود آمدن شرایط امروز حاکم در کشور است. پایین آمدن سطح مبادلات بینالمللی، سهم اندک ایران از بازارهای داد و ستد جهانی و ارائه چهرهای غیرصلحجو از سیاستمداران، رهآورد این خالصسازی است. در چنین شرایطی آیا برای رفع تحریمها امکان تعامل با غرب وجود دارد؟
معتقدم منافع ملی را باید محور اصلی منافع کشور بدانیم. منافع ملی باید حاکم باشد. امروز کشور چین به لحاظ اقتصادی دومین کشور دنیا است. برخی تکنوکراتهای کشور، معترض تعامل با چین هستند. به نظرم عدم تعامل با چین برخلاف منافع ملی است زیرا دومین کشور مهم اقتصادی و اولین کشور در صنایع معدنی دنیاست و نمیتوان ارتباط نداشت. ارتباط با چین یا روسیه باید براساس منافع ملی معنا پیدا کند همانگونه که معتقد به تعامل با کشورهای غربی و هند و بقیه هستم. بنده بهعنوان یک ایرانی افتخار میکنم از نظر صنایع موشکی و دفاعی به حدی رسیدهایم که به گفته وزیر دفاع و معاون او کشورهایی تقاضای خرید سلاحهای الکترونیک و پهپاد از ایران دارند و در استقلال کشور موثر است؛ اما از سوی دیگر فروش پهپادها به روسها و جنگ روسیه با اوکراین جای نگرانی دارد.
در حوزه اقتصاد نیز باید بپذیریم که در سال گذشته بالای 40 میلیارد دلار صادرات غیرنفتی داشتیم در حالی که در سال 60 کل صادرات غیرنفتی عدد بسیار کمی بود. در آن سالها هنگامیکه با ترکها برای تهاتر پای یک میز مینشستیم تا اجناس را مشخص کنیم، ما کالایی جز فرش، زعفران، سالامبور و پسته که هیچکدام به دردشان نمیخورد برای تهاتر نداشتیم. اما امروز همگام با صادرات نفت، صادرات غیرنفتی داریم که گویای رونق تولید در کشور است. صادرات 5 تا 6 میلیارد دلار فولاد کم نیست. برای رسیدن به جهش اقتصادی در مرحله اول باید سرمایهگذاری را در کشور رونق دهیم.
امروز سرمایهگذاری در کشور مغفول مانده و بخش خصوصی ما دچار چالش است. بخش خصوصی مورد تایید و حمایت دولت نیست و خصولتیها همچون سرطان در اقتصاد کشور ریشه دوانده و دولت بدون نظارت بر خصولتیها بستر نابودی اقتصاد کشور و سرمایهگذاری بخش خصوصی را مهیا کرده است. راه تنفس بخش خصوصی تنگ است. امروز به جز فروش نفت که صرف هزینه جاری میشود درآمد دیگری نداریم و باید بستر را برای ورود سرمایهگذار خارجی که بهترین گزینه، ایرانیان خارج از کشور هستند، مهیا کنیم. باید سیاستهای پولی را اصلاح کنیم. حرکت حکومت، دولت و مجلس پله پله به سوی اصلاحات است و البته میتواند سرعت جهشی داشته باشد. زمانی بازار سرمایه در کشور نقشی نداشت اما هم اکنون حدود 40 میلیون نفر در بازار سرمایه سهامدار هستند. البته میدانیم که سهامداران بازار سرمایه از نظر سودآوری گلهمند هستند.
یکی از اصلیترین درآمدهای کشور میتواند در حوزه گردشگری باشد.این حوزه حتی در مسیر مقابله با بیکاری بسیار تاثیرگذار است. در حوزه ترانزیت در بهترین حالت میتواند برای کشور حدود 20 میلیارد دلار درآمد داشته باشد؛ بهویژه برای کشورهایی که به دریا راه ندارند. چرا ترانزیت به دلیل محدودیتها مغفول مانده است؟ چالشهای چند نرخی ارز از یکسو و سنگاندازیهای قوانین ثبت گمرکی و قاچاق از سوی دیگر مانع بهرهوری بهینه شده است. امروز در اکثر کشورهای دنیا قاچاق کالا معنا ندارد. در سالهای 76 تا 80 که در گمرک بودم در اجلاس سرانه جهانی گمرک کالاهای انگشتشماری مثل مواد مخدر، فیلمهای مستهجن، قاچاق انسان و در نهایت اسلحه و عتیقه قاچاق محسوب میشدند. اما امروز در ایران به دلیل مقررات سخت و چند نرخی بودن ارز، اقلام قاچاق دامنه گستردهتری پیدا کرده و ترانزیت را از کارآمدی بایسته خود بازداشته است و این در راستای توسعه کشور نیست.
بهنظر میرسد مدیریت بهرهبرداری از ظرفیتهای موجود که میتواند در راستای توسعه کشور تاثیرگذار باشد، ناکارآمد و اغلب فسادزا است. کشمکشهای درونی اجازه نمیدهد تا آن نیرو و انرژی که صرف این کشمکشها میشود، در جهت بهرهبرداری از ظرفیتها بهکار گرفته شود. ترانزیت هم بخشی از این ظرفیتهاست که در منگنه اختلافنظرهای مدیران و تصمیمگیرندگان و برنامهریزان به بهانه جلوگیری از قاچاق گیر کرده است. چگونه میتوان از این بنبست بیرون رفت؟
باید بپذیریم عددهای فساد در قاچاق بسیار بزرگ است. اخیرا موضوع فساد در فوتبال و میزان سکه و پول رد و بدل شده مطرح است. ناگفته نماند فساد مالی چشمگیر در باشگاه مس رفسنجان، با اینکه یک باشگاه در ردیف دو است ارقام زیادی است چه برسد به فساد مالی باشگاه دست اول که مطمئنا ارقام بسیار بالاست. وقتی از یکسو عددها حجیم میشود و از سوی دیگر سیستم شفاف نیست این اتفاقات روی میدهد. طی چند سال اخیر در کشور چین شاهد مقابله با فساد و اعدام مدیران زیادی بودیم. زمانی فساد در چین کمتر شد که شفافسازی در دستور کار قرار گرفت. سوالی در اینجا مطرح است مبنی بر اینکه چرا در کشورهای پیشرفته شاهد چنین فسادهایی نیستیم یا اگر هم باشد خیلی کم است؟ زیرا کالاها را طبق مقررات جابهجا میکنند و قانون را برای زیادهطلبی خود دور نمیزنند. همانند ارزی که به چای تخصیص داده شد و سپس وزارت جهاد با افتخار گفت چایی که سالها روی دست ما مانده بود صادر کردیم ولی میبینیم پشت پرده یکسری اتفاقات دیگر روی داده است. بر اساس اطلاعاتی که در رسانهها نشر پیدا کرده چای ایرانی را با چای کنیایی مخلوط کرده بعد برای واردات آن چای به ایران ارز دریافت میکردهاند. این امر ناشی از تفاوت نرخ ارز بود. ارز 4200 تومانی برای واردات چای گرفته و مابهالتفاوت ارز 50هزار تومانی دریافت کرده است. خیلی عدد بزرگی است. گمان میکنید تا چه اندازه انسانها میتوانند در مقابل ارقام 100 یا 200 میلیاردی رانت مقاومت کنند.
از طرف دیگر مدیر یا کارمند سالها کار میکند و یک خانه 4 یا 5 میلیارد تومانی نمیتواند بخرد، آنگاه به یکباره پیشنهاد چندصد میلیون تومانی به او میشود. در مواد مخدر بدتر از این هم شاهد هستیم. باید تاکید کنم که اگر شفافسازی نشود و براساس تعادل حرکت نکنیم منجر به فساد میشود. فسادی که امروز در بانکها رایج است و از بانک طبق مقررات وام با سود 23 درصدی دریافت میشود در صورتیکه نرخ پول در بازار 48 تا 50 درصد است. گمان میکنید چند درصد از افراد حاضرند مقاومت کنند و از دادن زیرمیزی به شعبه برای دریافت وام خودداری میکنند؛ بنابراین باید قوانین و مقررات کاملا شفاف اجرا شود و با دستگیری و اعدام و زندان مشکلات رانت حل نخواهد شد. کارشناس گمرک زمان کافی برای بازرسی اقلام و کالاهایی به غیر از مواد مخدر و عتیقه یا کتابهای خطی ندارد. اینها مشکلاتی است که همیشه بوده و هست. مدیریت غیرشفاف موجب فساد سیستماتیک میشود. گذشته از مدیریت، بسیاری از قوانین و مقررات ما هم شفاف نیست.
اگر این فساد سیستماتیک نبود با چند اقدام ضربتی ریشه آن کنده میشد، ولی به نظر میرسد این فساد در سیستم حکمرانی و مدیریتی ریشه دوانده است که حتی نمیتوان به اصلاح آن فکر کرد. بهگونهای که حتی صالحترین دولتها هم قادر به مقابله با این فساد سیستماتیک نیستند. البته چنین فسادهای سیستماتیک اغلب در کشورهایی شکل میگیرند که دارای اقتصاد متمرکز هستند. در اقتصاد باز چنین فسادهایی بسیار کمرنگ است. اینکه تمامی نهادهای حکومتی و یا وابسته به حکومت اعم از نظامی و غیرنظامی در بخشهای مختلف اقتصاد کشور جا خوش کرده باشند، چگونه میتوان بساط چنین فسادی را برچید؟
ورود نیروهای امنیتی و نظامی به اقتصاد کشور، مشکلساز و فسادبرانگیز است. در کشور مشابه ما یعنی کشور مصر کم و بیش نیروهای امنیتی و نظامی در اقتصاد دخالت دارند. البته نه به اندازه ایران. مصر با اینکه در مقطعی رهبری جهان عرب را برعهده داشت، اما امروز دیگر رهبر نیست زیرا اقتصادش را نظامیها اداره میکنند.
خصولتیها همانند شترمرغ عمل میکنند. از یکسو دولت و سازمانهای نظارتی مانند سازمان بازرسی کل کشور یا بازرسی نهاد ریاستجمهوری و دیگر نهادهای امنیتی، نظارتی، روی خصولتیها نظارتی ندارند، از سوی دیگر دولتی هستند اما طبق مقررات دولتی اداره نمیشوند به همین دلیل تخلفات عمده و بزرگی در شرکتهای خصولتی رخ میدهد. من هنوز معتقدم اول باید شفافسازی اقتصادی باشد. باید تعاملات ارزی بینالمللی کشور راهاندازی شود و صادرات و واردات رونق پیدا کند. ورود سرمایه به کشور تسهیل شود و در کنار آن سرمایهگذاری صورت گیرد و از سرمایهگذاری و تولید بخش خصوصی حمایت شود. شفافیت در قوانین صادرات و واردات و قوی عمل کردن در ترانزیت حایز اهمیت است. با انجام صحیح این امور در بازه زمانی 10 تا 15 سال به توسعه میرسیم. در نشریه «صنعت حمل و نقل» مطالب کارشناسی زیادی درخصوص حوزه صادرات و واردات و ترانزیت و تکنرخی شدن به چاپ رسیده و میرسد. بندر چابهار با پتانسیل بالای ترانزیتی به دلیل تحریمها مغفول مانده و سرمایهگذاری اندکی شده است البته این روزها با هندیها برای سرمایهگذاری در بندر چابهار توافقاتی انجام شده است. چین با اینکه با آمریکا صادرات و واردات بالای چند صدمیلیارد دلاری دارد، اما بازی با ایران را متوقف نمیکند. زیرا روابط و منافع استراتژیک خاورمیانه برایش حایز اهمیت است. ما مجبوریم نفت را به چین بفروشیم زیرا کشور دیگری از ما نمیخرد. در نهایت باید تاکید کنم که در تعاملات بینالمللی و سیاستهای کلان خود موضوع توسعه و رفاه را باید از ردههای چهارم و پنجم بالاتر بیاوریم و آن را در ردیفهای اول و دوم قرار دهیم تا مشکلات یکی یکی رفع شود.
با توجه به سیاستهای موجود و شرایطی که هم اکنون برای انتخابات داریم فرض کنید شما کاندیدای ریاست جمهوری شدهاید. برنامههای شما برای اصلاح وضع موجود چه خواهد بود؟
بهعنوان یک فرد علاقهمند به جمهوری اسلامی ایران که بالغ بر چهل و چند سال در این فضا در حوزههای مدیریتی و اقتصادی نفس کشیدهام و تحصیلات دکترا و فوقدکترای خود را در غرب گذراندهام و شرق و غرب را بهخوبی میشناسم، باید بگویم شهادت مرحوم رئیسی و همراهانشان بسیار ناراحتکننده بود و کاندیداهای شرکتکننده در انتخابات با این فرصت کم هیچ برنامهای نمیتوانند ارائه دهند. اشکالات ساختاری ازجمله جای خالی احزاب موجب میشود تا اطلاعات از پایین به بالا ورود نکند. نخستوزیر انگلیس، فرانسه یا ایتالیا در چارچوب هدفها و برنامههای حزبی با ورود خود به عرصه رقابتهای انتخاباتی، کتابچه برنامهریزی شده حزب خود را برای سیاستهای داخلی و خارجی ارائه میکنند. حالا ممکن است اگر انتخاب شوند همه برنامههای وعده داده شده را اجرا نکنند اما 70 تا 80 درصد آن را اجرایی میکنند، چرا که در غیر اینصورت هم مردم و هم سایر احزاب یخه او را میگیرند که چرا برنامههایی را که قول دادهای اجرا نکردی و حتی ممکن است استیضاح شوند. امروز هیچکدام از کاندیداها، نه اصلاحطلبان و نه اصولگرایان برنامهای برای ارائه ندارند. اتفاقی که میافتد این است که اصولشان بر مبنای عدم تعامل با دنیاست. افرادی که برنامه تعامل با دنیا را برای اداره کشور ندارند آینده خطرناکی را رقم میزنند. زیرا کشور را به تبعیت از یکی دو کشور محدود میکنند. کاندیداهای پوپولیست هم شاید برنامهای تنها برای روزمرگی داشته باشند. هیچیک از این شش کاندیدا در حوزه سیاست خارجی و داخلی، آموزش و پرورش یا آموزش عالی برنامهای ندارند و مغفول به نظر میرسند. مردم باید عملکرد گذشته 10 یا 20 ساله کاندیداها را بررسی کنند که در کدام مسئولیتها عملکرد مثبت داشتهاند و در کدام مسئولیتها عملکرد موفق نداشتهاند.
عدم فساد، پست و مقام ندادن به اقوام و فامیل دور و نزدیک، برتری منافع ملی نسبت به منافع شخصی، حمایت از سرمایهگذاران و عملکرد مثبت در حوزه اجرایی و خیلی موارد دیگر در انتخاب حایز اهمیت است. البته در بین آنها یکی دو نفرشان صداقت در گفتار دارند که خیلیخیلی مهم است و در عملکردشان فساد نبوده، اما ضعفهایی هم داشتهاند. حضور در انتخابات منافع ملت است و کنار کشیدن از انتخابات قطعا به نفع منافع ملی نیست.