آتش سوزی و ریزش یک باره ساختمان پلاسکو،واقعه دردناکی بود که مردم ایران را سوگوارکرد و جان 16 تن از آتش نشانان عزیز و تعدادی از شهروندان ما را گرفت و دهها نفر نیز مجروح برجای گذاشت. این حادثه قبل از آن که به عنوان یک واقعه جانسوز در اذهان عمومی ثبت شود، نشان ازحقیقتی تلخ دارد و آن این است که نظام ساخت وساز در کلان شهری چون تهران با برج های سربه فلک کشیده وساختمان های بلندمرتبه تا چه اندازه می توانددرمقابل حوادثی نظیرساختمان پلاسکوآسیب پذیرباشد. برج هایی که درخیابان های تنگ وباریک سر به آسمان ساییده اند و ترافیک نفس گیر دایمی همراه با آلودگی سنگین و فشرده هوا به وجودآورده اند. ترکیب و جاگیری انبوه تیر و سیمان عمود در شمال و جنوب و غرب و شرق عملا موجب شده است تاجریان آزاد هوا درفضای تهران به راحتی صورت نگیرد و سلامت کودکان و سالخوردگان با مخاطرات جدی روبرو شود.چنین تصویری ازساخت وساز، یک پیام بیشتر ندارد و آن نگاه کاسب کارانه و سیاست زده مدیریت شهری است که از نیمه دوم دهه شصت، بلندمرتبه سازی در دستورکار قرار گرفت و بر اساس آنچنین ساخت و سازهایی همچنان بی محابا پیش می رود و قدرتی هم جلودار آن نیست.
اکنون نزدیک به سه دهه است که تبر سودجویی مدیریت شهری به جان منشا و سرچشمه پاکیزگی هوا و چشم انداز بی بدیل آن یعنی درخت های کوچه باغ های تهران وبسیاری ازشهرهای بزرگ دیگر افتاده است و هرگونه آثار زیست محیطی را بی رحمانه درهم می کوبد. درطول این سه دهه، نگاه نانجیب مدیریت شهری به حقوق شهروندی موجب شد تا دیگر بالا رفتن کودکان ازدرخت های خانه ها،دغدغه ذهنی پدران ومادران نباشد.روزگاری بود که این درخت ها همه شناسنامه داشتند و جریمه قطع یکی از آنها چنان سنگین بودکه برای مالک صرفه اقتصادی نداشت تا دست به ترکیب ملک خود بزند.وقتی کسی از بام تهران شهر را به تماشا می نشست، درخت هارا بلندتر از ساختمان ها می دید. چنارهای بلند خیابان ولیعصرجولانگاه سرودخوانی هزاران پرنده ریز و درشت خوشخوان بود وعصرها، شهروندان تهرانی در این خیابان اوقات خوش خود را سپری می کردند. وجودچند برج ازجمله برج های آ.اس.پ، هتل های آزادی و استقلال و همین ساختمان پلاسکو به زیبایی تهران جلوه خاصی بخشیده بود اما اکنون می بینیم که ساده ترین حقوق شهروندی یعنی تنفس هوای پاک از آنان دریغ شده است.
در جامعه سیاست زده امروز در پی مقصر گشتن بیهوده است و راه به جایی نمی برد. این که سبب چیست و سبب ساز چنین وضعیتی کیست، راز و رمز آن را باید در منظومه برنامه ریزی مدیریت کلان کشور جست که ازنظام فکری الیگارشینشات می گیرد و جهت گیری آن جز غایت توجه به مال و ثروت درمحدوده گروهی خاص نیست. درجامعه ای که نیروهای نامناسب در سمت های مناسب ونیروهای مناسب درسمت های نامناسب گمارده می شوند،فاجعه ای جز نظیرحادثه ساختمان پلاسکو و یا آلودگی های سنگین هوا ناشی از غیراستاندارد بودن اتومبیل ها و سیستم گرمایشی انبوه برج ها و ساختمان های بلند،انتظار نمی رود.یا زمانی که کمیسیون ماده صد شهرداری تخلفات سازندگان برج ها وساختمان ها را با دریافت جریمه رفع ورجوع می کند و فروش طرح ترافیک روزانه منبع درآمد می شود،به این معناست که قانون، یعنی خرید و فروش آن و نه کنترل تخلفات….
سوال این جاست که آیا دریافت میلیاردهامیلیارد پول ازمحل فروش تراکم و یا ازمحل جریمه های مختلف و عوارض گوناگون درطول سی سال گذشته، با آنچه هم اکنون درتهران ودیگرکلان شهرها نصیب شهروندان شده است برابری می کند؟ این همه پول دریافت کرده ایم که یک شهر کریه المنظر با کمترین ایمنی و مقاومت تحویل شهروندانمان دهیم؟ تنها در چارچوب یک نظام فکری الیگارشی است که مدیران مستقر درصندلی های مدیریتی،بدون توجه به قانون دسترسی آزاد به اطلاعات همچنان چراغ خاموش حرکت می کنند و خود را در مقابل چرایی صدور مجوزهای این همه برج و ساختمان ریز و درشت پاسخگو نمی دانند.به همین دلیل است که می بینیم با بروز هر حادثه ناهنجاری استعفا، پوزش و پاسخگویی معنا و مفهوم ندارد،آن جا هم که مسوولی از سر وجدان درحادثه قطارتهران-سمنان استعفا می دهدمورد اعتراض قرارمی گیرد.گویی به گفته ریشارد باخ نویسنده آمریکایی:”راه اجتناب از مسوولیت این است که بگویید من مسوولیت هایی دارم.”در دل چنین مدیریتی می بینیم که در بسیاری موارد، این نیازاجتناب ناپذیر در مقابل امکانات و منابع درآمدی نیست که ضرورت اجرای پروژه هارا توجیه می کند،بلکه راهیابی به چگونگی چنگ اندازی به این منابع است که برای هزینه سریع آن، بدون مطالعات کارشناسی لازم،طرح و پروژه تعریف می شود. وجود چندین هزارپروژه ناتمام با درصدهای مختلف پیشرفت که درنقاط مختلف کشوررهاشده اند نشان می دهد که چگونه همواره اعتبارات جاری، منابع عمرانی را به کام خود می کشد و ثروت ملی را به هرزآب تبدیل می کند. ناهنجاری و بی برنامگی تخصیص اعتبارات عمرانی آنچنان آشفته است که به گفته رییس مجلس درصورتی که هیچ پروژه ای درطول سال های آینده دردستور اجرا قرارنگیرد با اختصاص منابع فعلی 30 تا 40 سال طول می کشد تا این پروژه های ناتمام به سامان برسند.تازه در آن صورت چه بسا بسیاری از آن ها موضوعیت خودرا ازدست داده باشند و در عمل باگذشت زمان، بخش زیادی ازاین طرح هاتبدیل به مجموعه های غیراقتصادی شوند.این نشان می دهدکه تا چه حدمدیریت مادرنگاه کلان به ویژه درحوزه کلان شهرهاناکارآمد وا بتر است.به بیان دیگرحجم عظیمی از پروژه های ناتمام در چارچوب نگاه مدیریتی موجود بر اقتصادملی تحمیل شده است و این یعنی همان چنگ اندازی به منابع ملی ازطریق رانت خواری وبده بستان های فامیلی.
باید تاکیدداشت که حادثه پلاسکو به مثابه آینه ای شفاف، عمق فاجعه رخدادهای غیرقابل پیش بینی آینده راپ یش روی شهروندان ایرانی به ویژه تهران قرارداد. این فاجعه نشان داد که تهران و دیگرکلان شهرها از نظربلایای طبیعی و یاحوادث دور از انتظارچقدر آسیب پذیر و بحرانی است و عملا نظام مهندسی کشور به هیچ انگاشته می شود.کارشناسان متفق القول هستندکه مقررات ساخت وساز به هیچ وجه رعایت نمی شود.درحالی که سازندگان برج ها و ساختمان های بلندمرتبه از نظر نظام مهندسی باید دارای صلاحیت لازم باشند ولی در عمل می بینیم که اشخاص فاقدصلاحیت و یا به زبان عامیانه بسازو بفروش ها واردعمل می شوند و چهره شهر را مشوش می کنند. در این مورد کارشناسان رسما می گویندکه عملا 68 درصداین ساخت وسازها به دور از نظارت و کنترل های لازم صورت می گیرد.گودبرداری های بدون محاسبه برای ساخت وسازاین برج ها و بلندمرتبه ها در کنار گودبرداری های مربوط به تونل های مترو و ایستگاه های آن و انبوه پل های متعدد،عملا موجب رانش زمین و کاهش مقاومت خاک و فرونشست های پی درپی درنقاط مختلف تهران شده است.به گونه ای که بازهم به گفته همین کارشناسان درحال حاضرتهران هرسال بین 31الی36سانتیمتر فرونشست دارد.این درحالی است که هیچگونه اقدامی برای شناسایی برج ها وساختمان های پرخطرصورت نمی گیرد.طنزتلخ این جاست که شهرداری ها ازیک سو در مقابل فروش تراکم و دریافت پول،به شهروندان مجوزساخت وسازانبوه برج ها وساختمان های بلند را می دهند و از سوی دیگرسازمان آتش نشانی که زیرمجموعه همین شهرداری هاست با امکانات و تجهیزات بسیار اندک و اغلب سنتی، مسوول نجات جان و مال همین شهروندان درهنگام بروزخطر میشود.درچنین شرایطی است که می بینیم آتش نشانان ما چه معصومانه وشجاعانه در دل چنین سوء مدیریت هایی جان برکف می گذارند و به استقبال خطرمی روند.این جاست که درانتهای این تونل تاریک و پر از ابهام نظام مدیریتی کشور،هیچ نوری بازتاب ندارد و جامعه همچنان دل نگران است که چنین مدیریتی سرانجامچه سرنوشتی رادرآینده های دور و نزدیک برای شهروندان خود رقم خواهدزد.
علی ذرقانی