صنعت حمل و نقل آنلاین: پر بسامد بودن یک سوال، دست کم نشان می دهد، افکار عمومی نسبت به موضوعی خاص حساس است. کدام بانک برای سپردهگذاری معتبر است؟ چنین سوالی به تازگی پا در ادبیات عمومی کوچه و بازار گذاشته است، سوالی که شاید حتی تا پنج سال پیش از این به ذهنها نمیرسید. همین است که بانک مرکزی را به واکنش وامیدارد تا تاکید کند بحرانی در میانه نیست. این میان، حتی کسانی که به این سوال پاسخ میدهند، خود را در معرض اتهام بحرانسازی قرار میدهند. آیا پاسخ به این سوال بحرانساز است؟ بله. مردم نمیخواهند بدانند بانکها با چه مشکلاتی دست به گریبانند و یا ریشه مشکلات در کجاست. سپردهگذاران، تنها میخواهند بدانند آیا زمان خارج کردن پول از بانک فرا رسیده است یا نه. هر پاسخی که مخاطب را به برداشت گسترده و حجیم سپردهها وادار نماید، بیشک بانک را با بحران ورشکستگی مواجه میکند. این مقاله بر آن نیست تا به شما در مورد برداشت سپرده های بانکی پیشنهادی دهد اما شاید بحران بانکی، ریشه های آن و راهکار خروج را واکاوی کند.
- بحران بانکی چیست؟
حقوق تجارت بر “اعتبار” تکیه میزند و البته نه در مفهومی اخلاقی یا حتی تجاری بلکه به عنوان نهادی حقوقی و با تعریف مشخص. “اعتبار” یعنی “احراز یا تضمین قطعی توان پرداخت در آینده” نهادی که مبنای “معاملات مدتدار” را پیریزی میکند. بدین ترتیب “تاجر” کسی است که امروز معامله میکند و فردا میپردازد. با این حال نمیتوان، یک نظام مالی و یا حقوقی را بر مبنای پیش فرضی و در موضوع بحث ما “اعتبار”، پایه ریزی و سپس فرض مبنایی را انکار کرد. به همین دلیل است که قانون تجارت، تاجر ناتوان از پرداخت بدهی سر رسیدشده را “متوقف” مینامد و در صورتی که “توقف” بیش از سه روز ادامه پیدا کند، احکام “ورشکستگی” را بر او بار میکند.
توجه به مفهوم “توقف” و “ورشکستگی” ضرورتی بنیادین است. قانون تجارت، صرف عدم پرداخت بدهی در سررسید را “توقف” تلقی میکند. بدین ترتیب ممکن است یک تاجر و یا یک شرکت، مالک میلیاردها تومان اموال و مستغلات باشد اما تنها ناتوانی وی در پرداخت مثلا ده میلیون تومان برای “توقف” کافی است. از سوی دیگر “ورشکستگی” به عنوان یک نهاد حقوقی، در حسابداری و “نسبتهای مالی” نیز مفهومی هم نظیر دارد: “نسبت آنی” یعنی نسبت “موجودی بانک و صندوق” به “بدهیهای سررسید شده» خوشبینانهترین “نسبت آنی” یک–یکم است. یعنی تاجر میبایست معادل بدهی سررسید شده، نقدینگی داشته باشد. هم از این جهت است که نهادهای بانکی بینالمللی، توان وام دهی بانکها را بر اساس “سپردهها” و نه “حسابهای جاری” ارزیابی میکنند. حال در مییابیم، هراس سپردهگذاران و برداشت سپردهها چگونه میتواند بانک را با ورشکستگی مواجه کند. چنین بحرانی، سپرده را به بدهی سررسید شده بدل میکند و ناتوانی بانک از پرداخت آن میتواند با “ورشکستگی” به پایان برسد.
دستکم و در لحظه اکنون، با تعریف پیش گفته، بانکها و نه پارهای موسسات اعتباری غیرمجاز “متوقف” و “ورشکسته” نیستند. اما و از سویی دیگر تمامی بنگاههای اقتصادی و حتی یا به ویژه، بنگاههای اقتصادی دولتی در ایران، بر اساس همین تعریف، “ورشکست” تلقی میشوند. زیرا میل شرکتها به تملک داراییهایی با نقدشوندگی پایین، به امید کسب سود ناشی از تورم، مدتهاست “نقدینگی” را به بحرانی فراگیر بدل کرده است.
بحران “ورشکستگی” کارشناسان رسمی دادگستری و قضات را واداشته است تا تعریف “ورشکستگی” را عوض کنند. از دید دادگاهها “ورشکستگی” یعنی کمتر بودن دارایی از بدهیها و به بیان مالی، منفی بودن ردیف “سهم شرکا” در ترازنامه. بدین ترتیب برای حل بحران “ورشکستگی” از همان راهکاری بهره بردهایم که در حل مشکل “بیکاری” به کار بسته شد؛ تعریف را عوض کردهایم. تغییر و یا تحریف مفهوم “ورشکستگی” شاید ما را در داخل دلخوش کند اما چنین راه حلی در برابر سایر دولتها، تجار، وامدهندگان و بانکها، قابل استناد نیست. این که نهادهای مالی بینالمللی تمایلی به سرمایهگذاری “غیرقرضی” در ایران ندارند و برای پرداخت تسهیلات، صرفا صدور “تضمین دولتی” را شرط میکنند، نشان میدهد از رویکرد بینالمللی، بنگاههای اقتصادی ایرانی “ورشکست” تلقی میشوند و میبایست وام آنها توسط دولتی تضمین شود که لااقل به دلیل فروش نفت، توان بازپرداخت دیون را خواهد داشت. بدین ترتیب حتی حل و فصل معضلات سیاسی بینالمللی ایران، سرمایهگذاری در مفهوم “غیرقرضی” آن را افزایش نمیدهد و تنها به افزایش وامهای بینالمللی دولت میانجامد زیرا بخش خصوصی نیز بر اساس تعریف “ورشکستگی” از هیچگونه “اعتبار”ی برای مشارکت یا دریافت وام برخوردار نیست. بنابراین و برخلاف تصور، روابط بینالمللی مساعد، در نهایت فعالیتهای اقتصادی یک دولت بدهکار را افزایش و فضای تنفسی بخش خصوصی را محدودتر میکند.
توسل به تعریف تحریفی ورشکستگی، یعنی کمتر بودن دارایی از بدهیها و یا منفی بودن ردیف “سهم شرکا” در ترازنامه، لزوما بانکها را از خطر دور نمیکند. این امکان وجود دارد که اصلاح روش حسابداری، تمامی بانکها را به کام “ورشکستگی” فرو کند. به طور کلی پنج روش حسابداری در دسترس است: “حسابداری نقدی”، “حسابداری تعهدی”، “حسابداری تعهدی اصلاح شده”، “حسابداری نیمه تعهدی” و “حسابداری نیمه نقدی”. مقایسه میان سه روش اول نشان میدهد بانکها چگونه از روشهای حسابداری برای فرار از “ورشکستگی” استفاده میکنند.
براساس روش “حسابداری نقدی”، “هزینه” و “درآمد”، در زمان “پرداخت” و “وصول” ثبت حسابداری میشود. بدین ترتیب اگر به عنوان مثال، شما بدهی یا طلبی دارید که هفته آینده پرداخت و یا وصول خواهد شد، امروز و در حسابهای شما قابل ثبت نیست. به همین دلیل است که بر اساس روش “حسابداری نقدی” تنظیم “ترازنامه” ناممکن خواهد بود زیرا “ترازنامه” نشان میدهد بدهیهای شما با چه سرعتی سررسید و داراییهای شما با چه سرعتی تبدیل به نقدینگی میشود. دولتها با این استدلال که نهادهایی غیرانتفاعی هستند عمدتا از روش “حسابداری نقدی” استفاده میکنند.
روش “حسابداری تعهدی” اجازه میدهد “هزینه” و “درآمد” به محض “تحقق” و پیش از “پرداخت” و یا “وصول” ثبت شود. حال اگر به عنوان مثال، شما بدهی یا طلبی دارید که هفته آینده “پرداخت” و یا “وصول” خواهدشد، امروز و در حساب های شما قابل ثبت است. بنگاههای اقتصادی و البته “بانکها” از روش “حسابداری تعهدی” استفاده میبرند. حتی بر اساس این روش نیز بانکها در ایران “ورشکسته” نیستند زیرا “نسبت آنی” آنها کوچکتر از یک–یکم نیست و در عین حال ردیف “سهم شرکا” در ترازنامه منفی نخواهد بود.
بحران ورشکستگی بانکها با اعمال روش “حسابداری تعهدی تعدیل شده” خودنمایی میکند. در این روش، درست مانند روش “حسابداری تعهدی”، “هزینه” و “درآمد” به محض “تحقق” و پیش از “پرداخت” و یا “وصول” ثبت میشود اما ثبت درآمدها محدودیتی دارد. اگر درآمدی مبهم و یا مشکوک الوصول باشد، در ستون داراییها قابل ثبت نخواهد بود. در ایران نمیتوان نامی به غیر از بحران بر “تسهیلات معوق” نهاد. “تسهیلات معوق” چیزی نیست جز “درآمد مشکوک الوصول” برای بانک که در روش “حسابداری تعهدی تعدیل شده” قابل ثبت نخواهد بود. بدین ترتیب ردیفی فربه از ستون داراییهای بانک، حذف و ردیف “سهم شرکا” در ترازنامه منفی میشود. درست به همین دلیل است که بانکها با بدهکاران بانکی راه میآیند و “تسهیلات معوق” آنها را به عنوان تسهیلات جدید شناسایی میکنند تا از میزان “درآمدهای مشکوک الوصول” خود بکاهند. این میان قوه قضاییه خواسته یا ناخواسته به بحران “ورشکستگی” دامن میزند. اصرار مقامات قضایی بر پیگیری مطالبات بدهکاران توسط بانکها، بدهکاران را تشویق به اعلام “ورشکستگی” میکند. “ورشکستگی” بدهکار بانکی، “درآمد مشکوک الوصول” بانک را به “زیان” تبدیل میکند و ردیف “سهم شرکا” را در معرض خطر منفی شدن قرار میدهد. این است بحران بانکی.
- ریشه بحران بانکی در کجاست؟
آن دسته از “فعالیتهای انتفاعی” که “تجاری” قلمداد میشوند در ماده دو قانون تجارت احصا شدهاند. یکی از این فعالیتها معاملات بانکی و برواتی است. چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه اعتراف کنیم یا نکنیم، بانکداری عملیاتی “ربوی” است. امکان تبدیل معاملات “ربوی” به “غیرربوی” وجود دارد. البته نه در قالب لفاظی و عقودی که اراده مشترک طرفها به آنها تعلق نمیگیرد. در فراز دیگری از این نوشتار و در بخش “راهکارهای خروج از بحران” به آن خواهم پرداخت. اما تا جایی که به این مجال مربوط است، فعالیت “ربوی” یعنی دریافت سود بدون تحمل ریسک معاملاتی برای تمرکز نقدینگی ضروری است. سپردهگذار تنها به این نیت پول خود را در اختیار بانک قرار میدهد که بتواند سودی تضمین شده و قطعی را بدون تحمل ریسک معاملاتی دریافت کند. همین مزیت است که به بانک امکان میدهد تا سپردههای خرد و کلان را به نقدینگی متمرکز بدل کند. این نقدینگی متمرکز در قالب تسهیلات یعنی یک معامله ربوی دیگر در اختیار تولیدکننده و تاجر قرار میگیرد. به همین دلیل همواره میبایست سود معامله “ربوی” یعنی سود قطعی و بدون تحمل ریسک، از سود تولید و سوداگری یعنی سود غیرقطعی با تحمل ریسک، کمتر باشد.
“رقابت” در مفهوم حقوقی به معنای فرصتهای برابر است. طبیعی است که نقدینگیهای ناشی از تولید یا سوداگری می توانند با یکدیگر رقابت کنند زیرا در بازاری با فرصتهای برابر ایجاد میشوند و یا از بین میروند اما و از دیگر سو به همان میزان نادرست است که “نقدینگی متمرکز”، بدون تحمل ریسک معاملاتی، با سود ناشی از تحمل ریسک معاملاتی رقابت کند. یکی از بزرگترین معضلات اقتصادی ایران و اگر بخواهم گستاخ و صادقانه بگویم، بزرگترین “فساد اقتصادی” ایران، رقابت میان “نقدینگی متمرکز”، بدون تحمل ریسک معاملاتی از یک سو و “نقدینگی” ناشی از تحمل ریسک معاملاتی است. دو دسته از درآمدها ریسک معاملاتی را بر نمیتابند: نخست معاملات “ربوی” یا معاملات بانکی و دیگر درآمد ناشی از “نهادهای غیرانتفاعی”. درست و به همین دلیل است که میبایست کلیه “نهادهای غیرانتفاعی” و کلیه بانکها از ورود به عملیات تولیدی و سوداگری و یا از تملک شرکتها منع شوند. براساس این تحلیل کلیه مقرراتی که به نهادهای غیرانتفاعی -از هر نوع و با هر مرام و مسلکی- و یا بانکها با هر میزان و هر شرایطی اجازه فعالیت تولیدی و یا سوداگری میدهند و یا آنها را مجاز به تملک شرکتها مینمایند، بخشی از یک فساد سیستماتیک را پایهریزی میکنند. ورود بانکها با درآمدهای “ربوی” و بدون تحمل ریسک معاملاتی به سایر فعالیتهای تجاری، به راحتی رقبا را از میدان به در میکند و بانکها را در کنار موسسات غیرانتفاعی به بازیگران دارای “موقعیت اقتصادی مسلط” در بازار بدل میکند. آیا وضعیت فعلی اقتصاد ایران، چیزی جز این است؟
صرفنظر از اینکه بنگاهداری بانکها و “نهادهای غیرانتفاعی” به نقض “حقوق رقابت” منجر میشود، بانکها را نیز با مشکل مواجه میکند. بانکها به دلیل بهرهمندی از معافیت مالیاتی با معضلات ناشی از اِعمال روش “پیشرفت تدریجی” در حسابداری مالیاتی مواجه نیستند. بسیاری از بانکها در گیرودار بنگاهداری گرفتار آمدهاند. شرکتها براساس الزام نادرست وزارت اقتصاد و دارایی موظفند تمامی دریافتیهای علیالحساب خود از طرفهای قراردادی را که در واقع بدهی هستند، به عنوان درآمد شناسایی کنند. این امر به اداره دارایی اجازه میدهد تا درآمد مشمول مالیات بیشتری را شناسایی نماید. اما اگر رابطه قراردادی به سرانجام منجر نشود شرکت دریافت کننده وجوه میبایست تمامی مبالغی را که به عنوان درآمد شناسایی، مالیات آن را پرداخت و سود آن را تقسیم کرده است، به طرف دیگر قرارداد مسترد نماید. این امر زیان انباشته زیادی را به شرکتها تحمیل میکند و بانک را به عنوان سهامدار وا میدارد تا نقدینگی بیشتری به این شرکتها تزریق نماید و یا مبالغ پرداختی به آنها را به عنوان “تسهیلات معوق” شناسایی کند. همین پیچیدگیها البته به مراتب بیشتر از مقررات به غایت نادرست “تامین اجتماعی” نیز ناشی میشود. بانکها ناآشنایان با مقررات “مالیاتی” و “تامین اجتماعی”، در نتیجه بنگاهداری، خسارتهای سنگینی را تحمل میکنند.
بازار همیشه در رونق نیست. کافی است فصل رکود از راه برسد. دارایی بانکها به راحتی در املاک و شرکتهایی که خریدهاند قفل میشود و “نسبت آنی” به نقطه بحرانی میرسد. ما در رکود به سر میبریم. عمق این بحران زمانی هویدا میشود که دریابیم بانکها از محل سپردهها در بنگاهداری سرمایهگذاری کردهاند و خود قدرت وام دهی خود را کاهش دادهاند. این، روی دیگری از فساد است: وام دهنده و وام گیرنده، بدهکار و طلبکار یکی است و به بیان دقیق حقوقی، بانکها خود اولین ناقضان قاعده “ممنوعیت ذینفع واحد”اند.
چه چیز است که بانکها را به سمت و سوی بنگاهداری سوق میدهد؟ نخست آن که در سرشت فرهنگی ایرانیان، تمرکز بر حرفه خویشتن و یا توجه به محدودیت “صلاحیت” برای اشخاص حقوقی و یا “اهلیت” برای اشخاص حقیقی، پدیدهای ناشناخته است. پزشکی که کار ساخت و ساز انجام میدهد، نیروی نظامی که کار ساخت و ساز انجام میدهد، بیمه غیرانتفاعی فراگیری که کار ساخت و ساز انجام میدهد، خیریه یا موقوفهای که کار ساخت و ساز انجام میدهد و… چرا بانک ساخت و ساز نکند؟ ما فراموش کردهایم که به ویژه شخص حقوقی و ویژهتر، اشخاص حقوقی حقوق عمومی، صرفا در چارچوب اساسنامه و محدوده موضوع فعالیتی خود دارای شخصیت حقوقی هستند. نیروهای مسلح در ماورای وظایف نظامی خود وجود ندارد. بیمه غیرانتفاعی فراگیر در ماورای خدمات درمانی و بازنشستگی وجود ندارد. خیریه یا موقوفه در ماورای فعالیت غیرانتفاعی وجود ندارد و بانک در ماورای فعالیت “ربوی”، “اعتباری” یا “برواتی” وجود ندارد. این معضلات، تا آن جا که به حقوقدانان مربوط میشود ریشه در بیتوجهی به اصول مبنایی حقوق و به طور خاص ضعف تاریخی حقوق عمومی دارد که خود میتواند موضوع نوشتاری مستقل و مفصل باشد.
اگر بخواهیم از معضل عمومی اقتصاد، یعنی اشتیاق موجودیتهای حقوقی به بنگاهداری عبور کنیم و بر بانکها متمرکز باشیم، انگیزه ویژه بانکها آن است که نمیدانند ساز و کار کسب سود از معاملات “ربوی”، “اعتباری” و یا “برواتی” چگونه است. تشخیص این که هر فرد به عنوان مشتری بانک تا چه میزان از حیث بازپرداخت تسهیلات و سود آن قابل اعتماد است به پرونده اعتباری مشتریان در نزد بانک بستگی دارد. تقریبا هیچ بانکی را نمیتوان یافت که برای تمام مشتریان خود پرونده اعتباری تشکیل داده و یا پرداخت تسهیلات را منوط به بررسی پرونده اعتباری در معنای دقیق آن کرده باشد. فقدان اعتبارسنجی درست، به صورت طبیعی بانک را از امکان ارایه خدمات در خصوص معاملات اعتباری و مدتدار محروم میکند. معاملات مدتدار و یا اعتباری، صرفا به اعطای وام محدود نمیشوند. ارایه ضمانتنامههای بانکی، گشایش اعتبارات اسنادی و کارتهای اعتباری نمونههایی از معاملات اعتباری و یا برواتی هستند. به صورت سنتی و اساسا نادرست، بانکها تصور می کنند، ضمانتنامهها تنها در قراردادهای پیمانکاری کاربرد دارند. همینطور این برداشت نادرست نیز معمول است که اعتبار اسنادی اصولا برای تجارت خارجی مورد استفاده قرار میگیرد و در تجارت داخلی کاربردی ندارد. کارتهای اعتباری نیز هرگز مورد توجه جدی بانکها نبودهاند.
ایجاد یک نهاد تخصصی برای معاملات ربوی و اعطای معافیت مالیاتی به چنین نهادی، از
آن جهت صورت میگیرد که با ایجاد تمرکز در نقدینگی امکان اعطای تسهیلات در معاملات مدتدار فراهم شود. رسالت اصلی بانک، تسهیل فرآیند معاملات برواتی و مدتدار است. خودداری بانکها از ورود به معاملات اعتباری و محدود کردن خود به اعطای وام، موجبات اصلی یکی از فراگیرترین و نوظهورترین دعاوی قضایی را در ایران به دنبال داشته است: دعوای مطالبه وجه چک. علت اصلی فراوانی در صدور چکهای پرداخت نشدنی آن است که بانکها هیچ ابزار مالی مناسبی برای معاملات مدتدار در اختیار مردم قرار نمیدهند. به همین دلیل و به تدریج چک، تمام وظایف ابزارهای بانکی معاملات مدتدار را عهده دار شده است. صدور چک پرداخت نشدنی در تمامی نظامهای حقوقی، کلاهبرداری محسوب میشود. تنها در ایران است که به دلیل سستی بانکها در ارایه ابزارهای مالی اعتباری از چک برای تضمین و یا معامله مدتدار نیز استفاده میشود.
چگونه است که خدمات برواتی در معاملات مدتدار به ایجاد درآمد برای بانک منجر میشود؟ بانکها در معاملات برواتی، اعتباری و مدتدار، کارمزد دریافت میکنند. ناله و فغان بانکها مبنی بر این که بانکهای اروپایی بخش قابل توجهی از درآمدهای خود را به واسطه کارمزد حاصل میکنند و این نسبت در بانکهای ایرانی بسیار پایین است گمراه کننده خواهد بود. بانکهای اروپایی و مطرح جهانی، به دلیل ارایه خدمات گسترده برواتی در قالب ضمانتنامه بانکی، اعتبار اسنادی و کارت اعتباری، از مشتریان خود کارمزد دریافت میکنند. در مقابل بانکهای ایرانی چنین خدماتی ارایه نمیدهند و برای تعویض دفترچه حساب، صدور چک بانکی و یا ارسال پیامک برای مشتریان کارمزد میگیرند. چنین مقایسهای آشکارا یک شوخی از نوع بانکی آن است.
گذشته از نسبتهای مالی ضعیف بانکها که از شرکتداری، خرید داراییهایی با نقدشوندگی پایین و عدم ارایه خدمات برواتی ناشی میشود، “پولشویی” نیز چالشی است اساسی که میان بانکهای ایرانی و نظام بانکی جهانی فاصله انداخته است. من به هیچوجه نمیتوانم سوءاستفاده سیاسی دولتها از مقررات مبارزه با پولشویی را برای اِعمال فشار بر ایران نادیده بگیرم. همین طور انصاف نمیدانم هراس بانکهای اروپایی از همکاری با ایران را یکسره ناشی از اقدامات بانکهای ایرانی بدانم اما به همین ترتیب هم نمیتوانم وقوع “پولشویی” را در عملیات بانکهای ایرانی انکار کنم. گاه گمان میرود نقل و انتقال درآمدهای ناشی از اعمال متخلفانه، از جمله قاچاق مواد مخدر، سلاح، زنان و یا کودکان “پولشویی” نامیده میشود. بله و خیر. جریان مالی و نه صرفا درآمد ناشی از هر نوع عمل متخلفانه و نه صرفا قاچاق، پولشویی است. نخستین عمل متخلفانه در عملیات بانکی، تغییر منشا پول است. اجازه دهید با یک مثال ساده توضیح دهم: شما متوجه میشوید بانکی که در آن حساب دارید، سپرده جدیدی تعریف کرده که نرخ سود مطلوبی دارد. با این حال هدف بانک از تعریف این نوع جدید سپرده، جذب منابع مالی از سایر بانکهاست. بدین ترتیب شما که از مشتریان پیشین بانک هستید نمیتوانید سود ناشی از سپردههای قدیمی خود را در این قالب سپردهگذاری کنید. در این میان مدیر شعبه بانک به شما پیشنهاد میدهد سود سپرده خود را به حساب پدر، مادر، برادر یا همسر خود در بانک دیگری واریز کنید. سپس دریافت کننده وجه در نزد همین شعبه، حساب سپرده تازهای با سود ویژه باز کند و در عین حال شما به عنوان وکیل دارنده حساب، مجاز به برداشت باشید. این راه حل ساده “پولشویی” است و شما، مدیر شعبه بانک و فامیلی که از طریق او این حساب را افتتاح کردهاید، مرتکب تخلف شدهاید.
تقریبا میتوان با اطمینان گفت که تغییر منشاء، معمولترین نوع تخلف در نظام بانکی است و این تخلف با مشارکت مدیران بانکی در سطوح مختلف واقع میشود. وقتی بانک برای اعطای وام از شما میخواهد پیشفاکتور صوری ارایه دهید، یعنی تلاش میکند تا منشاء درخواست شما را به خرید کالا تبدیل کند تا در ردیفهای اعتباری بانک بگنجد. در واقع با این روش، بانک برای کاری به شما وام میدهد که مجاز به اعطای آن نیست. همینطور وقتی بانک، عدم وصول کالاهای موضوع اعتبار اسنادی را به مقصد بررسی نمیکند و یا در زمان صدور ضمانتنامه بانکی، توجهی به وجود یا عدم وجود قرارداد پایه ندارد، “پولشویی” نتیجهای غیرقابل انکار است. نمیتوان نظام بانکی را به یک ماشین حساب پیچیده محاسبه سود تقلیل داد.
- راهکار خروج از بحران بانکی چیست؟
ذهن ما به پاسخها و راهکارهای ساده خو گرفته است. هم از این جهت است که گمان میکنیم مشکلات بانکی ناشی از اعمال قواعد عقود اسلامی در اعطای تسهیلات است. شخصا باور ندارم استفاده از ظاهر عقود اسلامی، ماهیت ربوی معاملات بانکی را دستخوش تغییر میکند. در عین حال نمیتوانم بپذیرم که مشکلات نظام بانکی ناشی از عقود پیشگفته است. چندان که در “بورس” نیز عقود اسلامی، با همان ساز و کار مورد استفاده قرار میگیرند و معاملات بورسی از این حیث با مشکلی مواجه نیستند. بنابراین میبایست راهکار خروج از بحران بانکی را در جای دیگری جستجو کرد.
کارکرد اصلی بانک در نظام اقتصادی چیست؟ بانکها با استفاده از معاملات ربوی، اصولا با سود تضمینی کمتر از سود معاملاتی، امکان تمرکز نقدینگی را فراهم میکنند. این نقدینگی متمرکز در قالب اعطای تسهیلات به توسعه کسب و کار، شامل تولید و تجارت، منجر میشود. این که کدام بخش از اقتصاد نیازمند تزریق نقدینگی است و یا این که کشور، به عنوان نظامی یکپارچه در کدام بخشها از مزیت اقتصادی برخوردار است، تابع تحلیل و برداشت دولت خواهد بود. بدینسان و اتفاقا برخلاف نظر مشهور، ایجاد و توسعه بانکهای تخصصی در زمینه تجارت، کشاورزی، صنعت، گردشگری و نظایر اینها ضروری است. نقدینگی متمرکز این بانکها میتواند به توسعه از طریق اعطای تسهیلات به بخشهای مختلف صنعت منجر شود. در غیر این صورت و در مقام نگاه تجاری صرف، اساسا اعطای تسهیلات توسط بانک برای امور تولیدی، اشتباهی قطعی است. ممکن است به این روش ایراد گرفته شود. اگر نقدینگی بانک در تولید سرمایهگذاری شود، به سودی کمتر از سوداگری -البته در کوتاه مدت- منجر خواهدشد. بدینترتیب سپردهگذاران تمایل نخواهند داشت نقدینگی خود را در بانکهای تخصصی متمرکز کنند. چنین تصمیمی در ابتدای مسیر طبیعی است. با این حال دولت میتواند نظام پرداخت یارانه به بخشهای مختلف صنعت را با توسعه معاملات برواتی و در چارچوب بانکهای تخصصی جایگزین کند. بدین ترتیب هر واحد صنعتی یا تجاری از پرونده اعتباری در نزد بانک برخوردار خواهد شد. همچنین این امکان وجود دارد اعطای تسهیلات و خدمات برواتی در بانکهای تخصصی منوط به تمرکز نقدینگی واحدهای صنعتی و تجاری مربوطه در بانک تخصصی باشد.
از دیگر سو دولت میتواند پیشبینی کند در هر سال و همچنین در چارچوب برنامههای توسعه پنج ساله، هر بخش از صنعت و یا تجارت به تزریق چه مقدار نقدینگی نیازمند خواهد بود. طبیعی است بخشی از این نقدینگی توسط بانک تامین میشود. بدین ترتیب یکی از بزرگترین رسالتهای بانک مرکزی و وزارت اقتصاد پاسخ به این سوال است؟ تعیین حداکثر چه مقدار نقدینگی توسط هر بانک در قالب تسهیلات و معاملات برواتی، به هر بخش صنعتی یا تجاری قابل تخصیص است. با پاسخ به این سوال امکان نخواهد داشت بانک بتواند تمام منابع نقدینگی خود را به نوع خاصی از معاملات هدایت کند و در نتیجه عملیات تجاری بانکی با توسعه پایدار همجهت خواهد شد.
راهکار دیگری که در عین حال میتواند برای همیشه و به صورت واقعی معاملات بانکی را از قالب ربوی خارج کند و همچنین ریسک نامتعارف بانک را به ویژه در دورههای تورمی کاهش دهد، تاسیس شرکتهای بیمه اعتباری است. در این چارچوب وظیفه اعتبارسنجی واحدهای مختلف صنعتی و تجاری، برعهده شرکتهای بیمه اعتباری خواهد بود. بدین ترتیب بیمه اعتباری پس از اعتبارسنجی بنگاههای اقتصادی نسبت به صدور بیمه اعتباری به ذینفعی بانک اقدام میکند و در صورت ناتوانی دریافت کننده تسهیلات از بازپرداخت، مطالبات و به بیان بهتر بخشی از مطالبات بانک، توسط شرکت بیمه اعتباری پرداخت میشود. متعاقبا شرکت بیمه اعتباری با استفاده از قاعده “جانشینی” در حقوق بیمه، نسبت به استیفای طلب از بدهکار اقدام میکند. این ساز و کار عملا به خرید دِین، توسط بیمه اعتباری منجر میشود.
استفاده از بیمههای اعتباری همانگونه که گفته شد معضل معاملات ربوی را نیز حل خواهدکرد زیرا تحقق سود سپرده گذاران و بازپرداخت تسهیلات توسط وام گیرندگان، توسط بیمه تضمین میشود. همین امر موجبات کاهش سود بانکی را به دنبال دارد. زیرا شرکت بیمه اعتباری، پرداخت سودهای کلان به سپردهگذاران را بیمه نمیکند. از سوی دیگر بانک نیز منابع خود را به سمت و سوی فعالیتهای تجاری پرخطر هدایت نخواهدکرد زیرا بیمه اعتباری از صدور بیمهنامه در فعالیتهای پرخطر امتناع میکند. بدین ترتیب بیمه اعتباری، به عملیات بانکی رویکرد و منشی محتاطانه خواهد داد.
گذشته از راهکارهای پیشگفته یعنی تاسیس بانکهای تخصصی، تعیین سقف اعتباردهی بانکها در بخشهای مختلف صنعتی و تجاری و ورود بیمههای اعتباری به فرآیند سپردهگذاری و اعطای تسهیلات، لازم است یک بار برای همیشه و البته با صراحت تمام، موسسات مالی و اعتباری غیرمجاز را که نسبت آنی کوچکتر از یک–یکم دارند و یا ردیف “سهم شرکا” در ترازنامه آنها منفی است، ورشکسته اعلام کند. هیچ دلیلی ندارد دولت به دلیل هراس از اعتراض سپردهگذاران، خود را مسوول حل این مشکل قلمداد نماید. مردم حق دارند و باید بدانند موسسهای که در آن سپردهگذاری کردهاند ورشکست است و دولت مسوولیتی در قبال یک بانک ورشکسته و یا موسسه مالی و اعتباری غیرمجاز ندارد. بدین ترتیب میل به سپردهگذاری و توقع سودهای بالا منتفی خواهد شد. البته اعلام ورشکستگی موسسات مالی و اعتباری غیرمجاز تنها به این شرط امکانپذیر است که بانک مرکزی به گونهای موثر از اختیارات حاکمیتی برخوردار باشد و بتواند این اختیارات را اعمال نماید. بدون تردید نمی توان از بانک مرکزی انتظار داشت از فعالیت نهادهای مالی غیرمجاز جلوگیری کند اما و در عین حال نتواند شعبات این موسسات را تعطیل نماید.
با استفاده از این ساز و کارها میتوان انتظار داشت بحران بانکی را پشت سر بگذاریم. این تغییرات بنیادین بخشی از یک جراحی بزرگ اقتصادی خواهد بود. در دورنمای دولت میلی به جراحی دیده نمیشود. فعلا باید خود را با جوشاندههای سنتی سرگرم کنیم.