صنعت حمل و نقل آنلاین: همیشه حسرت میخورم که چرا دانشکده «حقوق و اقتصاد» در دانشگاه تهران، جای خود را به دانشکده «حقوق و علوم سیاسی» داد. ما – حقوقدانان و اقتصاددانان– آن چنان از یکدیگر و هر دو از واقعیت، فاصله گرفتهایم که یکی سر بر آسمان به دنبال فرشته عدالت میگردد و دیگری در جستجوی یافتن آن دست نامریی است که منحنیهای عرضه و تقاضا را به یکدیگر میرساند. تا به حال آن فرشته و این دست را کسی به چشمهای خود ندیده است.
در ابتدای سال 1397 خورشیدی نوسانهای شدید نرخ ارز شعله کشید. دیگر نمیشد تقصیر را به گردن جنب و جوش بازار در پایان سال و یا مسافرتهای عیدانه انداخت. پچپچهایی به گوش رسید که دلالت بر خروج سی میلیارد دلار ارز از کشور داشت و کمی بعدتر صحت شایعهای این چنینی به تایید رسید. بار دیگر هراس از «فساد» بالا گرفت. بازار ارز تب کرد و مردم بر در صرافیها صف کشیدند. دلار سقفهای پیشین را شکست و درست در لحظهای که نزدیک بود نظم اقتصادی از هم گسسته شود، دولت ترمز ارز را کشید. نرخ رسمی دلار 4200 تومان اعلام شد. صرافیها کرکرهها را پایین آوردند، سامانه «نیما» پرده از رخ انداخت. همه ایستادند و هنوز ایستادهاند تا ببینند چه میشود. این میان مشکلی کوچک باقی است: دلار پیدا نمیشود.
تحلیل بازار ارز به مروری تاریخی، اقتصادی و حقوقی نیازمند است. از زمان شکلگیری وزارت اقتصاد و مسوولیت دکتر «عالیخانی» در این وزارتخانه، همواره مساله تعیین قیمت ارز محل چالش بوده است. عالیخانی و همفکران او بر این باور بودند که میبایست قیمت ارز را واقعی نگاه داشت. این ایده اما در دولت «هویدا» خریداری نداشت. نخست وزیری که دستاورد او ثابت نگاه داشتن قیمت چوب کبریت بود. فنر ارز از پایان دهه چهل تا اواسط دهه پنجاه فشرده شد و گشایش ناگهانی آن به تورمی انجامید که انبار نارضایتی اجتماعی را آتش زد. پس از پیروزی انقلاب و با پایان جنگ، بار دیگر دلار بر آن بود تا قیمت واقعی خود را احیا کند. بودند اقتصاددانانی که میکوشیدند «یک بار برای همیشه» قیمت ارز، واقعی– و براساس ادبیات محبوب آن سالها، آزاد– شود. دلار خیز برداشت و به تورمی انجامید که آبروی سیاسی «هاشمی رفسنجانی» را به بازی گرفت. دولت دوباره ترمز ارز را کشید و «هاشمی» در مقام امام جمعه تهران از طرحهایی سخن گفت که میتوانست برای مردم بسیار سخت باشد و البته این که رییس جمهوری ترجیح داده است از راهکاری میانه استفاده کند. آن راهکار میانه چیزی نبود جز تن دادن به تورم ناشی از افزایش قیمت ارز و در عین حال جلوگیری از رسیدن ارز به قیمت واقعی. هر چند دوره ریاست جمهوری «محمود احمدی نژاد» جامعه را آن چنان دو قطبی کرد که بسیاری میپسندیدند خیز بلند ارز را نتیجه بیکفایتی دولت بدانند اما این پرش ناگهانی نیز از همان الگویی تبعیت میکرد که «هویدا»، «هاشمی» و بعدها «روحانی» را به چالش کشید. دست آخر رییس جمهوری که در سخنرانیهای انتخاباتی خود دولت «احمدی نژاد» را به بیسیاستی در بازار ارز متهم میکرد به همان آهنگ نواخته شد. پیش از این و دور و نزدیک، صدای تمنای افزایش نرخ ارز از رییس جمهوری به گوش میرسید. اما «حسن روحانی» باور داشت قیمت دلار «هاشمی» را زمین زد و او نمیخواست به عاقبتی هم چون محبوب سیاسی خویش دچار شود. افسوس که دریا به شلاق ما آرام نمیشود.
متغیرهای بیرونی بر شرایط درونی ما موثرند. همان طور که نوسان ارزی با بازیهای بینالمللی عربستان در بازار نفت همراه شد و بر «هویدا» تاخت، «احمدی نژاد» نیز تحریمهایی را بر دوش میکشید که چون ذرهبینی بزرگ بر بحران ارز سایه افکنده بود. «حسن روحانی» ترکیبی از این هر دو را تجربه میکند. فشارهای خارجی که راه ورود دلار را بسته است، میل به خروج را افزایش میدهد. رییس جمهوری، در این میان، هم چون «طارق» بر کرانههای اندلس که کشتیها را سوزاند تا سربازانش بدانند یا پیروز میشوند و یا راه فراری نیست، مسیر خروج ارز را بست. این بار اما با لبخندی بر لب و زمزمه آرامشی در گوش مردمان.
از تاریخ که بگذریم، اقتصاد نیز ترجمهای از این بحران به دست میدهد. معمول آن است که نرخ برابری دو ارز را براساس مابهالتفاوت نرخ تورم در کشورهای مربوطه محاسبه میکنند. بدین ترتیب اگر فرض کنیم نرخ تورم سالانه، در ایالات متحده آمریکا، دو درصد و همین نرخ در ایران دوازده درصد است، میبایست قیمت دلار در برابر ريال ده درصد تقویت شود. جلوگیری از کاهش ارزش، به تورمی انباشته میانجامد که سرانجام و در بازههای زمانی عموما کوتاه به سقوط ناگهانی ارزش ريال در برابر دلار منجر میشود. با این حال فرمول پیش گفته نرخ ارز، همواره با متغیرهای بسیاری دست به گریبان است. شاید نخستین مسالهای که میبایست در مطالعات اقتصادی مورد توجه واقع شود آن است که «علوم انسانی» چیزی نیستند جز «علوم اجتماعی» از آن جهت که «انسان، حیوانی است اجتماعی». بدین معنا که خارج از جامعه، آدمی، هویت انسانی خود را از دست میدهد. اخلاق، باورها، زبان، مذهب، حقوق و حتی یا به ویژه اقتصاد همگی در یک بستر اجتماعی معنا میدهند. واقعیت گریزناپذیر –خوب یا بد– آن است که جامعه، برای حفظ خود، تمامی دستاوردهای اجتماعی را دستخوش تغییر میکند. باورهای اخلاقی، مذهبی، حقوقی و اقتصادی ما تا زمانی محترم باقی میمانند که در خدمت حفظ جامعه باشند. جامعه مانند یک ارگانیزم زنده تا آخرین لحظه و با بیشترین توان برای زنده ماندن میجنگد.
از همین جهت است که مفاهیم اقتصادی نیز در خدمت جامعه عمل میکنند. بنابراین در مواردی که یک دولت با ارزش بالای ارز مواجه میشود، در برابر بحران کاهش صادرات و افزایش واردات به دنبال چارههای اقتصادی خواهد بود. به عنوان مثال اجازه دهید تصور کنیم یک «یوان چین» معادل یک «دلار آمریکا»ست. در این شرایط و در صورتی که ارزش «یوان» به نصف کاهش داده شود، جنسی آمریکایی که پیش از این یک دلار ارزش داشته است، در اثر چنین تغییری یک «یوان» گرانتر میشود. همین امر کاهش صادرات آمریکا به چین را در پی خواهد داشت. بازی با ارزش ارز، همواره در جریان بوده است و تحولات اخیر در ایالات متحده نشان میدهد چنین سیاستهایی به کشورهای تابع اقتصاد آزاد نیز قابل تعمیم است.
از سوی دیگر حتی معادلات اقتصادی عرضه و تقاضا نیز میتواند به گمراهی منجر شود. فرض بر این است که در اقتصاد آزاد، عرضه و تقاضا، قیمت را تعیین میکنند. اما این «فرض» در معنای دقیق کلمه، مربوط به وضعیت «رقابت کامل» است. یعنی وضعیتی در بازار که براساس آن هیچ عرضه کنندهای نمیتواند هیچ عرضه کننده و یا خریداری را از ورود و خروج به بازار منع کند. در چنین شرایطی هر خریدار و هر فروشندهای که تمایل متقابل به انجام معامله داشته باشند با یکدیگر قرارداد منعقد میکنند. واقعیت آن است که بسیاری از فروشندگان و خریداران، برای پرهیز از رقابت و یا تنش با سایر فروشندگان و خریداران به بازارهای یکدیگر وارد نمیشوند. دولت ایالات متحده آمریکا، پیش از شهریور 1320، آشکارا از فشار بریتانیا برای خودداری از احداث کارخانه هواپیماسازی در ایران ناخوشنود بود اما سرانجام به خواسته رقیب احترام گذاشت و از ورود به بازار ایران خودداری کرد. در عین حال گاه حتی بی آن که فشار یا سوء نیتی در کار باشد، نمیتوان در آرزوی «بازار رقابت کامل» بود. بسیاری از عرضه کنندگان در وضعیت انحصار طبیعی به سر میبرند: چه کسی با حضور شرکت مخابرات ایران، تمایل دارد به عرضه خدمات تلفن ثابت اقدام کند؟ همین گونه است «وضعیت اقتصادی مسلط» یعنی شرایطی که به موجب آن رفتار عرضه کننده و یا خریداری در بازار بر رفتار سایر بازیگران موثر واقع میشود. به عنوان نمونه منصرف از قیمتگذاری، حجم و نحوه فروش محصولات ایران خودرو بر قیمت محصولات سایر خودروسازان نیز موثر است.
آن چه در بازار ارز کمتر به آن توجه میشود «وضعیت اقتصادی مسلط» دولت در این بازار است. دولت به دلیل انحصار قانونی درآمدهای نفتی، بیشترین درآمد ارزی را دارد. نزدیکترین رقیب دولت، شرکتهای صادرکننده محصولات پتروشیمی هستند. بدین ترتیب صحبت از بازار آزاد ارز تا حدودی به افسانهپردازی میماند. ما در مورد بازاری صحبت میکنیم که تنها دو عرضه کننده در آن وجود دارد که اتفاقا یکی از آنها افسار قانونگذاری را نیز در دست دارد.
هرچند توجه ما به جنبههای تاریخی و اقتصادی بازار ارز درخور و شایسته نیست اما رویکردهای حقوقی ما به این بازار به غایت نحیفتر است. حقوق، در مفهوم مدرن، قاعدهای است در محدودهای از «زمان» و «مکان». «حقوق بینالملل خصوصی» در بحث «تعارض قوانین» به این محدودیتها توجه ویژهای داشته است. اما به همان اندازه اهمیت دارد که در گستره «حقوق عمومی» نیز به محدودیتهای زمانی و مکانی مقررات ارزی توجه کنیم. نرخگذاری ارز بر اساس مقررات ایران، در محدوده قلمروی جغرافیایی ایران معتبر است. بنابراین نظام نرخگذاری نمیتواند نسبت به منابع ارزی خارج از کشور معتبر باشد. این مساله زمانی پیچیدهتر میشود که دریابیم نظام بانکی ایران با نظام بانکی جهانی رابطهای موثر ندارد. بدین ترتیب نرخ ارز در خارج از ایران، تابع نظام حواله صرافی خواهد بود. حتی بانکها نیز عملیات جابجایی ارز را از طریق صرافیها انجام میدهند. نرخ حواله از هر مکان به مکانی دیگر متفاوت است. نتیجه آن که نرخهای مختلفی برای ارز پدید میآید. این تمام ماجرا نیست. در بسیاری موارد ارز حواله نمیشود و انتقال آن در معنای مجازی تابع شکلی از سوآپ است. به این معنا که دارنده ريال در ایران، به عنوان متقاضی ارز در خارج از کشور، ريال خود را در کشور به مصرف کننده ريال تحویل میدهد و مصرف کننده ريال نیز متقابلا منابع ارزی خود را در خارج از کشور به دارنده ريال واگذار میکند. گاه ماجرا از این نیز پیچیدهتر می شود. اساسا کسی که به ارایه خدمات صرافی میپردازد، صراف نیست بلکه شبکهای از شرکتهای صوری را در اختیار دارد که ارز مورد نیاز شما را به عنوان ثمن معاملهای صوری تامین میکند. بدین ترتیب نرخ ارز تحت تاثیر سلسله سندسازیهای مالی صوری قرار میگیرد که بنابر مقررات کشور وقوع ارز، پولشویی محسوب میشود و در نتیجه ماهیت مجرمانه آن در کشور محل وقوع ارز، چنین هزینههایی به صورت رسمی قابل اثبات نیست.
بنابر توضیحات پیش آمده میتوان نتیجه گرفت که نظام نرخگذاری ارز در آن چه بازار آزاد نامیده میشود عبارت است از واگذاری تعیین قیمت ارز به بازار غیرمتشکل پولی. یعنی عملیات بانکی، خارج از نظام بانکی. چنین بازاری براساس قوانین داخلی ایران غیرقانونی است و در همین بازار غیرقانونی است که نیاز ارزی کشور برآورده میشود. آن چه شاید اقتصاددانان بدان توجه نمیکنند آن است که آزادسازی نرخ ارز به معنای واگذاری قیمتگذاری ارز به بازار غیرمتشکل پولی، مبتنی بر پولشویی در سایر کشورهاست. حتی اگر به آزادسازی نرخ ارز به عنوان اقدامی مفید باور داشته باشیم، در عمل اجرای چنین رویایی امکانپذیر نیست.
رویکرد دولت در این چارچوب، متعارض و دوگانه است. از سویی امکان پاسخ به نیازهای ارزی، بدون توسل به بازار غیرمتشکل فراهم نیست، حتی برای دولت. بنابراین تن دادن به نقض قوانین داخلی و قوانین کشورهای محل وقوع ارز اجتناب ناپذیر است. از سوی دیگر دولت یا بهتر است بگوییم بانک مرکزی و شاید دقیقتر بگوییم مقاماتی که فرایندهای غیرانطباقی (Non Compliance Procedures) را بر بازار ارز اِعمال میکنند، تمایل دارند تا با حذف بازار غیرمتشکل و به ویژه تقویت قواعد مبارزه با پولشویی، مقررات ارزی را در چارچوب «حقوق عمومی» و به عنوان تجلی حاکمیت ایران به اجرا درآورند. آن نیاز و این مقررات چفت یکدیگر در نمیآیند. خاصه آن که اگر تمایلی به استفاده از بازار غیرمتشکل وجود نداشته باشد، با انسداد نظام بانکی، تنها راه نقل و انتقال ارز، جابجایی فیزیکی آن خواهدبود. امری که شایعات مربوط به ارزهای پالتی را در بازار به دنبال آورده. شایعاتی که به نظر میرسد در خصوص خروج سی میلیارد دلار به خارج از کشور محقق شده است.
برنامه دولت در حال حاضر قیمتگذاری رسمی ارز نیست. دولت بازار ارز را به کلی حذف کرده است. در حال حاضر ارز به صورت قانونی در دسترس نیست. شُوک ارزی، حتی اگر اتفاق جدیدی نیفتد در ماههای آتی آثار خود را بروز خواهد داد. انبارها خالی میشوند و امکان پر کردن مجدد آنها فراهم نیست. همین امر میتواند واردات را به شدت کاهش دهد اما لزوما به افزایش تولید داخل منجر نمیشود زیرا ساخت داخل، تابع فرایند فوتوسنتز و تولید کلوروفیل نیست. ساخت داخل از هیچ پدید نمیآید بلکه خود، جزیی از یک زنجیره تامین مبتنی بر واردات است. دولت نمیتواند برای این زنجیره تامین، ارز مورد نیاز را فراهم کند. همه اینها بدان معناست که کشور در یک جنگ ارزی به سر میبرد.
بدبینی من به ایالات متحده آمریکا، بالاتر از استاندارد معمول مخالفان امپریالیزم است. باور دارم اولویت خصمانه ایالات متحده با ایران، زیر پا گذاشتن و یا اصلاح «برجام» نیست حتی نابرخورداری ایران از موشکهای بالستیک هدف نیست و تقریبا اطمینان دارم خروج ایران از سوریه یا هر جای دیگر در خاورمیانه، ایالات متحده را آرام نخواهدکرد. ایالات متحده بر آن است تا با حذف نظام بانکی ایران از نظام بانکی بینالمللی، غیرممکن کردن دسترسی به دلار، الزام ایران برای تحمل دو نرخ تسعیر ارز در فروش نفت – از دلار به ارز محلی و از ارز محلی به یورو – ، تبدیل صرافیها به کارگزاران بازار غیرمتشکل پولی و دست آخر اجبار ایران به جابجایی فیزیکی ارز ازطریق دلارهای پالتی، ایران را در تمامی کشورهای جهان با بحران پولشویی مواجه کند. همین امر امکان میدهد تا ایران در لیست سیاه FATF قرار گیرد. از سوی دیگر در داخل ایران نیز پایبندی به مقررات نظارتی ارزی و مقررات مبارزه با پولشویی ناممکن خواهد شد. چنین اقدامی موجب میشود کسانی که صادقانه و البته مخفیانه برای پاسخ به نیازهای ارزی کشور، مقررات داخلی و خارجی را زیر پا میگذارند با سوداگران سودجو در یک سبد گذاشته شوند و یا حتی ناگوارتر، به یکدیگر تبدیل شوند. ایالات متحده آمریکا به دنبال اضمحلال نظم بودجهای و مالی ایران است. پدیدهای که به شکلگیری روابط مافیایی منجر میشود. هدف نهایی ایالات متحده آن است که نهادهای مطلقا تجاری و حاکمیتی ایران را از طریق بازار غیرمتشکل پولی با بحران پولشویی مواجه کند. چنین بحرانی به توقیف داراییها و یا توقف معاملات بانک مرکزی و زمینگیری خطوط هوایی و دریایی ایران منجر میشود. این سناریویی برای یک تحریم تمام عیار است. بنابراین و برخلاف تصور معمول، سخن گفتن از تحریم سپاه و یا هر نهاد دیگری که با موشک و یا حضور نظامی ایران در منطقه مرتبط است، شروع سلسله اقداماتی است که ایران را به عنوان یک کلیت واحد، هدف قرار داده است.
ایران بیش از هر چیز به وحدت ملی نیازمند است. در میانه این نزاع «حیدری» و «نعمتی»، امپریالیزم به نظاره ما نشسته است، فرشته عدالت در آسمانها پرواز میکند و دست نامریی عرضه و تقاضا به خیالات آشفته ما چنگ میزند.